eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ‌دلم کبوتر جلد تو است ومیدانی چه بر پرنده‌ی بی سرپناه میگذرد ... ‌ 🏴 @ahmadmashlab1995🏴
هر ڪسے دلبرے گزیند ،دلبر ما رضا علیه السلام است.... •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @AhmadMashlab1995
💔 🍃ما هممون فقیریم وقت اذان که میشه سفره پهن میکنن که از تشنگی و گرسنگی نمیریم اینکه چقدر ازین سفره گیرمون میاد هم به خودمون سپردن... بسم الله🌹 @AhmadMashlab1995
💔 شهید نورعلی شوشتری: دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود. جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد. آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یاحسین فرماندهی ازان توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید. Martyr Noor Ali Shoushtari: Yesterday we were looking for anonymity and today we are careful not to lose our name. The front smelled of faith and here our faith smells. They wrote on the door of our room, Ya Housein, you are commander; We are writing now, do not enter without coordination. 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت 🏴 @ahmadmashlab1995🏴
شهید نادر حمید: "اى خدایى که به بندگان احسان مى کنى ..بنده گنهکار به در خانه تو آمده . و تو امر کرده‌اى که نیکوکار از گناهکار بگذرد .. تو نیکوکارى و من گناهکار .. به حق محمد و آل محمد رحمت خود را .. بر محمد و آل محمد بفرست .. و از بدی‌هایى که مى دانى .. از من سر زده بگذر Martyr Nader Hamid: "O God, You do good to the servants ... The sinful servant has come to your house. And you have commanded that the virtuous pass over the sinner. You are a benefactor and I am a sinner .. To the mercy of Muhammad and the family of Muhammad .. Send to Muhammad and the family of Muhammad .. And from the obvious you know .. Skip me تاریخ شهادت 🏴 @ahmadmashlab1995🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احمد به خاطر ارادت و علاقه خاصی که به امام رضا(ع) داشت، لقب جهادی غریب‌طوس را برای خود انتخاب کرد. 🏴 ☑️ @AhmadMashlab1995
(قربون کبوتراٺ🕊امام رضا) 🏴 ☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
بالاترین خدمت به جامعه انسان ها و محکم ترین و استوارترین پایه برای زندگی کردن انسان ها این است که
🔹- می گفت : « توی خواب دیدم مریضی سختی دارم. آقا آمدند و فرمودند چرا این قدر ناراحتی و ناله می کنی؟ 🔸- عرض کردم آقا تاب و توانم کم شده. نظر لطفی کردند و باز فرمودند چه می خواهی؟ گفتم آقاجان، شما اول شفایم بدهید؛ بعد هم شهادت را نصیبم کنید. » 🔹-  شفایش را از امام رضا (ع) گرفته بود. برای شهادتش هم فرموده بودند: « وقتی به شهادت ی رسی که ازدواج کرده باشی. » 🔸- روی همین حساب برای ازدواج سریع اقدام کرد. برایش خواستگاری رفتم و چیزی نگذشت که رخت دامادی پوشید. 🔹- وعده امام رضا (ع) خیلی زود تحقق پیدا کرد. 🔸- رخت دامادی که پوشید رخت شهادت را به تنش پوشاند.. ☘ •✾•♥️•✾• @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_چهل_چهار محمد چند بار اب دهانش رو قورت میدهد و گلویش را صاف می کند : والا حا
محمد ، دختر کوچک و شیرینش را روی پایش می نشاند و پاسخ می دهـد : مافکر کردیم شما در جریان ماموریتش هستـید ! رفته برای امنیت زوار ، سامرا ، گفت اگه کربلا شلوغ شد شاید کربلام بره ... هانیه خانم کنار سفره رها می شود و میزند زیر گریه : این بچہ اخرش خودشو به کشتن میده .. جمله آخر محمد ‌ بدجور تکانم می دهد ونگرانی به جودم چنگ می اندازد ، نگران غریبه ای شده ام که الان آشنا در آمده... نـگرانم مجهولی که حالا از هر معلومی معلوم تر است ، نگران واژه غریبی به نام برادر ، یادم نمی آید برای نیما نگران شده باشم.. بااینکه از یک مادرهستیم ولی چندان علاقه ای به او ندارم ، نمی دانم باید درباره این برادر جدید چه حسی داشته باشم؟ نرگس که تا الان با گوشی اش کشتی می گرفت ، ناگاه می گوید: بلاخره روشن شد ! الان بر می داره ! هانیه خانم بر می گردد بااظطراب می گوید : بزار رو بلندگو! .... نرگس اطاعت می کند ، بعد از چندبار بوق زدن ، صدای نا واضحی از پشت خط می گوید : -جانم مادر؟ هانیه خانم خودش را به نرگس می رساند و گوشی را می قاپد : تو کجا سرتو زیر انداختی رفتی بچه ؟ صدای خنده می اید : شرمنده تون شدم مادر ، ببخشید ، اخه پروازم داشت دیر می شد، این ماموریتم نمی شد کاریش کنم ، باید میرفتم حتما ، شرمنده ... نویسنده خانم فاطمه شکیبا... ♥️ @AhmadMashlab1995 |√←