شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_شصت بی آنکه بخواهم ، اشکی از گوشه چشمم می جوشد و تا بخواهم پاکش کنم ، فرو م
#رمان_دلارام_من
#قسمت_شصت_یک
خنده ام شدیدتر می شود ، حامد بلند صلوات می فرستد ، اما به محض اینکه عمه با ظرف خورشت سر سفره می نشیند ، دستش را به علامت ایست بالا میاورد :
-باعرض پوزش ، به علت بوی قرمه سبزی مامان جان ، بنده تا اطلاع ثانوی مدهوش می باشم !
بعد از مدت ها ، از ته دل می خندم ، حالا من هم خانواده ای از جنس خانواده های ایرانی دارم ، صمیمی ، دلسوز ومهربان ....
باتردید روسری مشکی را بر می دارم ، اما منصر می شوم ، دوست ندارم پدر فکر کند دخترش افسرده است ....
روسری کرم رنگم را دور صورتم تنظیم می کنم که گرد بایستید و بایک گیره بلند پروانه ای می بندمش ، چادر را طوری روی سرم قرار می دهم که حدود یک سانت از روسری ام پیدا باشد ....
صدای حامد در می آید :
-شما خانوما چی میخواین از جون آینه؟ بیادیگه !
دوباره نگاهی به خودم می اندازم تا مطمئن شوم مشکلی نیست و هروله کنان ، کیفم را از روی تخت بر می دارم و خودم را به حیاط می رسانم ، عمه گفته همراهمان نمی اید تا من راحت تر باشم...
با التماس دعایی بدرقه ام می کند ، حامد ماشین را از حیاط بیرون اورده و دست به سینه به ماشین تکیه زده ....
بادیدن من که خرامان خرامان به طرفش می روم می گوید :
-اصلا عجله ای نیستا ، مهم نیست منو یه ربع اینجا کاشتید!
خنده به لبم می اید ، در جلو را برایم باز می کند ، از این کارش خجالت میکشم ، دلیل این همه محبت چیست ؟
طرف راننده می نشیند ، یک پلاک و عکس کوچکی از پدر به آینه جلو اویزان است ، بازهم همان بغض لعنتی ، راه گلویم را می بندد ...بعد هجده سال باید مزار پدرم را ببینم، انگار کوه کنده باشم، همه بدنم ضعف می رود....
حامد با مهارت خاصی بایک دست آتل بندی شده رانندگی می کند ، یک بار سر فرصت جریان مجروحتیش را بپرسم . حال او هم چندان خوش نیست ، دو سه باری که دیدمش فکر نمی کردم انقدر شوخ و بامزه باشد ...
ادامہ دارد....
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا
♥️ @AhmadMashlab1995 |√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
آقا؛ مبارڪاسترداۍامامتت(:♥️🌿✨ ✅ @AhmadMashlab1995
" قلههایمقدسظهور"
من معتقد هستم امام زمان که ظهور بکنند؛ حکومتی که ایجاد میکنند قله آن حکومت آن دوره ای خواهد بود که در دفاع مقدس ما در بخش ها و حالاتش اتفاق افتاد...
#شهید_قاسم_سلیمانی🌱
✅ @AhmadMashlab1995
مراسم امامت امام زمان(عج) به نیابت از شهید مشلب🌸🌷
#ارسالی🌺
✅ @AhmadMashlab1995
#حرف_قشنگ🌱🌼
『💙͜͡🌿』
#حرفِڪاربردۍ(:"
میگفت:
[قݪبتو♡]اصلاحکن !
قبݪ،ازاینڪہخاڪوغبار
روشبشینہ ...
وقبݪازاینڪہتارِعنکـبوتببنده ...
کہاونوقت،خوبشدنسختمیشہ(:
#یاعلےبگورفیق🌱
/ʝסíꪀ➘
|❥ @AhmadMashlab1995❥|
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید محمد احمدیسکل😍 😍جزء شهدای مدافع وطن😍 🍁ولادت:3شهریور سال1367🌷 🍁محل ولادت:میناب🌷 🍁
⬆معرفی شهید⬆
😍شهید پویا ایزدی😍
😍جزء شهدای مدافع حرم😍
🍁ولادت:1شهریور سال1362🌷
🍁محل ولادت:لنجان_اصفهان🌷
🍁شهادت:1آبان سال1394🌷
🍁محل شهادت:حلب_سوریه🌷
🍁نحوه شهادت:وی ۲۰ روز در منطقه حضور داشت تا این که در تاریخ ذکر شده با اصابت موشک کورنت اسرائیلی به تانکش در روز جمعه مصادف با تاسوعای حسینی در حلب سوریه در سن 32 سالگی به شهادت رسید😔😔
نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه
کپی بدون نام نویسنده🚫
join↧ఠ_ఠ↧
♡✿ @AhmadMashlab1995✿♡
💔
میانهی من و محبوب من فراق انداخت
دگر چگونه توان دل به این جهان دادن..؟
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
ز کدام ره رسیدی،ز کدام در گذشتی؟! که ندیده دیده ناگه به درون دل فتادی.......! #یاایهاالعزیز🥀 | #الل
ڪمڪمدارد،
حقیقتدنیا،رومیشود!
وهمہمیفهمیم،
آنچہراڪہبایدپیشترهامےفهمیدیم!
وحشتِدنیایِبیتـو،
بیشازوحشتدنیایکرونازدهیامروزاست!
#یاایهاالعزیز🥀
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
✅ @Ahmadmashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی دیده نشده از شهید حاج قاسم سلیمانی با کلت کمری در جمع رزمندگان...
✅ @AhmadMashlab1995
برایِرشدوصعود،
باید ڪسانی رو تحمل ڪنی که با تو جور نیستن :)
#استادپناهیان
✅ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ..! #حسین_منزوی #شهید_احمد_مشلب🌼🌿 #هر_روز_با_یک_عکس ✅ @AHMA
بروننمیرودازخاطرم
خیالِوصالت...
گرچہنیستوِصالی
ولی...
خوشمبہخیالت♥️
#شهید_احمد_مشلب🍃✨
#هر_روز_با_یک_عکس
✅ @AHMADMASHLAB1995