قرارهـرپنجشنبهیدلم✋🏻💔
گوشهایازشهـر👣
کهآسمانش🖇🌿
شمارادربࢪگرفتهــ...💛🌾
مزار #شهید_احمد_مشلب🥀🕊
✅ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_هفتاد_سوم نیما بی تاب است ،حامد بلند می شود و می گوید : نمی شه که همین جوری
#رمان_دلارام_من
#قسمت_هفتاد_چهارم
دوباره سرش را بین دستانش میگیرد دلم برایش می سوزد ،به این زودی وارد چه جریانی شده ؟
ولی بایکتا اینطور نبود ...یعنی اول چرا ....ولی بعد فهمیدم برام باهمه فرق داره ، فهمیدم دوستش دارم ، یعنی همدیگه ارو دوست داریم، خیلی خوب بود ، داشتیم قرار ازدواج می ذاشتیم ، تولد یکتا شب عاشورا بود ....می خواستیم بریم رستوران ، براش جشن تولد بگیرم ، نه اینکه امام حسین (ع)رو قبول نداشته باشما ،نه .... ولی یادم نبود اصن ،اصلا حواسم نبود ، اون شب خیلی خوش گذشت ، بایکتا وچندتا دوستامونم بودن....تاساعت یک ودو شب بودیم ، بزن برقص نشد چون کم بودیم ....
آرام می گویم : خب ، ادامه بده...
بعدش یکتا رو رسوندم خونه ، توراه که میومدم یهوچشمم به پرچم عزاداری ، نمی دونم چرا زدم زیرگریه ...
تازه می فهمم خداچقدر بنده هایش را دوست دارد ، تازه می فهمم دایره دار طواف ، نیما راهم باخود به دایره طواف کشانده ، لبخندمیزنم .
-اون شب گذشت ، اما یکتا دائم حالش بد می شد ...دلش درد می گرفت ..برای همین خیلی نمی تونستیم باهم بریم بیرون ...تااینکه دوهفته پیش خیلی حالش بد شد ، مامانش بهم زنگ زد گفت رفتن بیمارستان ، فهمیدن یکتا ...فهمیدن یکتای من ....سرطان معده داره .
پاهایش را به زمین می کوبد، من هم فرو میریزم ، چون می دانم نیما هم بااین اتفاق فرو ریخته ، درهم شکسته و آب شده ...
حامد برایم پیام می دهد : صحبتتون که تموم شد یه ندابده که بیام ، الان نمیام وسط حرفاتون ، اون ور نشستم دارم پفک می خورم ، جاتون خالی ....
می نویسم : باشه ، ولی بعد به کمکت نیاز دارم.
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا...
♥️@AhmadMashlab1995|√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_هفتاد_چهارم دوباره سرش را بین دستانش میگیرد دلم برایش می سوزد ،به این زودی
#رمان_دلارام_من
#قسمت_هفتاد_پنجم
دلسوزانه می پرسم : الان حالش چطوره ؟
مامانش می گفت دکتر گفته خیلی وقت بوده سرطان داشته ولی نفهمیدن ، برای همین شاید الان نشه کاری براش کرد ...شب اربعین بود ...همه جاعزاداری بود...به امام حسین (ع)توپیدم که چرا این بلا سرم اومد؟ مگه چه بدی بهش کرده بودم؟
- ازاون موقع خبری ازیکتا داری ؟
دیوانه وار سرش را تکان می دهد : نه ...می دونم نباید تنهاش بزارم ولی طاقت دیدنش روی تخت رو نداشتم، می ترسم فکرکنه ولش کردم....
نمی دانم چه بگویم؟ باید بگویم یکتا را تنها نگذارد یا بی خیال یک رابطه نادرست شود ؟ این وسط احساس یکتا له می شود ، حتی بیشتر از نیما ، این خیلی ظالمانه است ، از طرفی هم ادامه رابطه شان شاید خیلی درست نباشد....
نیما دوباره مستقیم به چشمانم نگاه می کند ، گرچه این بار چشمانش پرازخشم است : چرا خدا این کارو باهام کرد؟ منکه نماز می خوندم ، اهل کثافت کاری نبودم ...من خدارودوست داشتم....یکتا هم خدارودوست داشت...تیپمون اینجوریه ولی کافرنیستیم که ! اما انگار خدا فقط بعضیا رو دوست داره ، همونا که دائم میرن مسجد ومیان ، زیر چادر و ریششون هرغلطی بخوان میکنن ....اززندگی سیرشدم ،ازهمه چی ... ازخدا..ازدنیا...از بهشت...جهنم...همه چیمو ازم گرفت ...یکتا عشقمه ولی داره اب میشه! اگه ولم کرده بود اینطوری داغون نمیشدم ...فقط میخوام تو که بچه مسجدی هستی بری از خدابپرسی چرااینجوری لهم کرد ؟ هم من هم یکتارو...
صدایش بالا وبالاتر می رود ، طوری که نزدیک است توجه ها را جلب کند ، بلدنیستم چجوری ارومش کنم ، دلجویانه می گویم : اروم باش نیما.... اروم باش فکرکنیم ببینیم چیکار میتونیم بکنیم ..
ناگاه از کوره در می رود و باصدایی نسبتا بلند داد می غرد : چطور اروم باشم؟ زندگیم داره نابود میشه ...من بدون یکتا نمیتونم...
هول برم می دارد ، دوسه نفر برمیگردند که نگاهمان کنند ، شانه های نیما را میگیرم : باشه! اروم !
مانده ام چه کنم که حامد مثل فرشته نجات سرم می رسد و ارام می پرسد : ببخشید آقا نیما چیزی شده ؟
نیما سرش رابالا می اورد و باچشمان خون گرفته حامد را نگاه می کند ، خشمی که در چشمانش نشسته ، بادیدن لبخند ونگاه مهربان حامد جای خود را به التماس و استمداد می دهد ........
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا...
ادامہ دارد...🕊️
♥️@AhmadMashlab1995 |√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 #امام_خامنهای: درس بخوانید بدون درس خواندن نمیتوان خدمت کرد :) ✅ @AhmadMashlab
#پای_درس_ولایت🔥
رهبر معظم انقلاب اسلامی:
همین الان کسانی در دنیا هستند که با #شهدا انس بیشتری دارند، در مشکلات زندگی متوسل به #شهدا میشوند و #شهدا جواب میدهند.
✅ @AhmadMashlab1995
احمد وقتی سوریه بود با دوستانش عهد بسته بودند بعد از جنگ با هم به کربلا و مشهد بروند🌱🌸✨
#شهید_احمد_مشلب🌹🍂
#شب_جمعه🌼
#شب_زیارتی_ارباب🌻
✅ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید احمد عطایی😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 🍁ولادت:7شهریور سال1364🌷 🍁محل ولادت:تهران🌷 🍁شهاد
⬆معرفی شهید⬆
😍شهید محسن قوطاسلو😍
😍جزء شهدای مدافع حرم😍
🍁ولادت:7بهمن سال1369🌷
🍁محل ولادت:تهران🌷
🍁شهادت:21فروردین سال1395🌷
🍁محل شهادت:روستای برنه_حلب _سوریه🌷
🍁نحوه شهادت:در درگیری با تروریست های داعشی به فیض عظیم شهادت نائل آمد😔😔
نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه
کپی بدون نام نویسنده🚫
join↧ఠ_ఠ↧
♡✿ @AhmadMashlab1995✿♡
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
شب های #جمعه شهدا را یاد کنیم تا آنها ما را نزد اباعبدالله یاد کنند🥀🍂
#شهید_احمد_مشلب🌿
✅ @AhmadMashlab1995
#اربابحسین
دورم از تو
ولی
تو در کنآر منی. .♥️
#بطلبارباب ...
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
دلم به هر بهانه اے بهانه ات میگیرد🙃🥀 #یاایهاالعزیز🌱🌸 | #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ| ✅ @Ahmadmas
<♥️🦋>
.
'-🌙-' عآشقآنـھ..
هآٻـم ؛ ٺمآمش!
براے "ٺ♡و" سـت
یا مھدے'''🐾
#یاایهاالعزیز🌱🌸
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
✅ @Ahmadmashlab1995
[ منحسینیہراحسینیہنمیدانم
مگراینڪہدلاورانےرابراینبرد
بااسرائیلفارغالتحصیلڪند👊🏼🔥🌿•.]
#امامموسیصدر
✅ @AhmadMashlab1995