شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
💔 ارباب... چشمان ما به دستان توست ارباب وساطت کن که باز #اربعینی باشیم... #صلےاللهعلیڪیااباعب
💔
ارباب...
#اربعین، پای پیاده، نجف و کرببلا
حسرتش را به دل ما مگذارید فقط
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 @ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
پیامبراکرم(ص)میفرمایند:🌹 محبوبترین عمل نزد خدا؛شاد کردن دیگران است!😍 #حدیث_روز🌱 ☑️ @AHMADMASHLAB
امامحسین(ع)میفرمایند:🌹
هر گاه دو نفر قهر باشند؛
آنکه برای آشتی پیش قدم شود؛
زودتر از دیگری وارد بهشت خواهد شد!💞
#حدیث_روز🌱
☑️ @AhmadMashlab1995
#تلنگــر ✨🌸
خوشبهحالدلاونایےکه
اگهازشونبپرسےدوستداری
کیوببینےقبلازمرگت
بهجایعشقودوستورفیق
میگنآقاجانم، #امام_زمان(عج)🌻'|•
@AHMADMASHLAB1995 ♥️
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
اےیوسفزهراےمـاھـ🌙🌸 #یاایهاالعزیز🥀✨ #السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌱 | #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
•
.
توآننزدیکترینرویایۍهستے
کهازمندورۍ..!
آهازدورے💔
#یاایهاالعزیز🌷
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌿
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
☑️ @AHMADMASHLAB1995
🧡👑
و چِھ آرام
با غَزل های دو چشمانِ قَشنگِت
دلم ریخت بِھَم . . . 💕
#شهید_احمد_مشلب 🌱
#رفیقشهیدمــ✨
#کار_خودمونه
#سلام_علے_غریبطوس😄
#حذف_لوگو_حرام
☑️ @AHMADMASHLAB1995
#لحظہاےباشهدا🕊
آدم با یہ شب دو شب بہ جایی نمیرسہ..
باید ایمانت دائم باشہ و عملت مداوم!
اینکہ یہ شب بری هیئت و کلی گریہ کنی؛
بعدش انتظار داشتہ باشی
نفس مسیحایی پیدا کنی اینجوریی
نیست..
دو روز بعد میبینی تو منجلاب دنیا
گرفتار شدی!
#شهید_روحاللّٰہ_قربانے🌸✨
☑️ @AHMADMASHLAB1995
هدایت شده از شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
آدࢪس چنـل هاے شھیداحمـدمشلـب دࢪ واتسـاپ👇🏻
🌸شھیداحمـدمَشلَـب1🌸
https://chat.whatsapp.com/HXZEQQdE1TI7XeQ5YLUQvW
🌸شھیداحمـدمَشلَـب2🌸
https://chat.whatsapp.com/KqVBVVT7V0z2KdXYSODMVu
🌸شھیداحمـدمَشلَـب3🌸
https://chat.whatsapp.com/JWZGJ5eXxiPLR9ydEi29G4
🌸شھیداحمـدمَشلَـب4🌸
https://chat.whatsapp.com/FYBYxIcmMF59jVduOwtCHZ
آدࢪس چنل رسمے شھیداحمـدمشلـب دࢪ دیگࢪ پیـامࢪسـان هـا👇🏻
@AHMADMASHLAB1995
موڪِببِھموڪِب
اَربـَ؏ِـینعُشٰـاقجَمعَنـد..!シ
⁸ࢪوزتـااربعیـݩحسینے🕯
#روزشمار_اربعینحسینے🌿
☑️ @AHMADMASHLAB1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸••
چشمے به رهت دوخته ام باز ڪہ شاید...
باز آئے و برهانیم از این چشم بہ راهے :)💔✨
کلیپے از #شهید_احمد_مشلب🌸🌻
#رفیقانہ💫
☑️ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🖤✨🖤✨🖤✨ ✨🖤✨🖤✨ 🖤✨🖤✨ ✨🖤✨ #عبور_از_سیم_خاردار_نفس🥀🍂 #قسمت_صدونودویکم1⃣9⃣1⃣ *آرش وقتی به خانه رسیدیم، ظ
🖤✨🖤✨🖤✨
✨🖤✨🖤✨
🖤✨🖤✨
✨🖤✨
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس🥀🍂
#قسمت_صدونودودوم2⃣9⃣1⃣
سرش را پایین انداخت و سوار ماشین شد. همانطور که اخم هایم در هم بود، رانندگی می کردم بدون این که نگاهم را از روبرو بگیرم گفتم:
–چرا دعواتون شد؟
نگاهش را به دستهایش داد.
–هیچی.
–توی گوشیش چه عکسی دیدی که قاطی کردی؟
باتعجب نگاهم کرد و گفت:
–خودت که همه چی رو می دونی.
–مامان فقط گفت یه چیزی توی گوشیش دیدی.
با استرس پرسید:
–جلوی راحیل گفت؟
–نه راحیل توی اتاق بود بعدشم وقتی می خوای کسی نفهمه خب صبرکن برو خونه خودت دعوا راه بنداز عصبانی شدو با اخم نگاهم کردو گفت:
–وقتی نمی دونی چی شده لطفا نگو باید چیکار می کردم.
–خب بگو بدونم، چی شده.
–اخمات رو باز کن تا بگم.
–از تعجب ابروهایم بالا رفت فکر می کردم کمکم عصبانی تر بشود ولی ناگهان رنگ عوض کردو مهربان شد.
–باشه بگو.
–چندتا عکس به عمو نشون داد از همون دستگاهی که قرار بود از ترکیه بخره، " از این که چطوری معامله کردن و چطوری می خوان دستگاه رو بیارن ایران می گفت که گوشیش رو گذاشت روی میز منم برداشتم تا عکس هاش رو ببینم. فوری ازم گرفت و گفت حالا تو بعدا ببین الان می خوام به عمو نشون بدم تابلو بود داره یه چیزی رو پنهون می کنه بعد از این که عمو اینا رفتند حالا بماند که گوشی رو چطوری ازش گرفتم، قبل از این که بهم بده چند تا عکس رو یواشکی پاک کردو گوشیش رو بهم داد شروع کردم به نگاه کردن عکسها احساس کردم استرس داره و زودتر می خواد گوشی رو ازم بگیره آخرین عکس رو هم نگاه کردم، تا خواستم گوشی رو بهش بدم دیدم یه پیام تشکر که چند تا قلبم کنارش بود روی نوار گوشیش ظاهر شد خب منم کنجکاو شدم، مردا که از این کارها نمی کنن واسه دوستشون قلب بفرستند، بازش کردم دیدم همون زنه که قبلا باهم چتشون رو دیده بودم بود.
–خب واسه چی تشکر کرده بود؟
–توی صفحه اش چند تا عکس از همون دستگاه و این چیزا بود که کیارش براش فرستاده بود.
–خب لابد همکارشه دیگه واسه شرکت
–پس چرا توی یکی از عکسها کنار هم بودند و لبخند می زدند.
–خب ازش می پرسیدی.
–پرسیدم که اینجوری شد دیگه اول که کلی دعوام کرد چرا فضولی کردم بعدشم گفت همکارمه وواسه شرکت لازم بود فکر میکنه من از پشت کوه امدم بعدشم گفت اون قلب می فرسته تقصیر من نیست.
–خب دلیل چتهاشون رو هم می پرسیدی.
–اونم پرسیدم، چتهای خودش رو نشون داد فقط کاری بود ولی مال اون قربون صدقه بود.
یهو از تصورش خنده ام گرفت و گفتم:
–ببین دیگه اون خانمه چقدر پشت کار داره که قربون صدقه ی کیارش میره آخه کیارش چی گفته بود که قربون صدقه اش رفته؟
مژگان همونطور که حرص می خورد گفت:
–چه می دونم مثلا مرخصی ساعتی می خواست اینم براش رد کرده بود، اونم نوشته بود: مهربونتر از رییس من وجود نداره، ممنونم واسه مرخصی بعدم کلی قلب و استیکرای مسخره فرستاده بود.
–بعد کیارش چی جواب داده بود؟
–نوشته بود: خواهش می کنم.
–خب دیگه، این که ناراحتی نداره.
–چرا نداره آرش؟ اولا که اصلا نباید جواب بده. دوما بهش بگه که پیام نده اگر گوش نکرد شماره اش رو توی بلک لیستش قرار بده، مسائل کاری باید همون توی محیط کار باشه.
–نمی دونم شایدم تو درست میگی ولی اینو مطمئنم که با این رفتارهای تو هیچی درست نمیشه خرابترم میشه الانم اون بهم زنگ زد که بیام دنبالت و ببرمت خونمون پس ببین نگرانته.
–اون نگران آبروشه نه من راحیل اونجاست؟
باسرم جواب مثبت دادم.
–پس من اونجا نمیام باتعجب نگاهش کردم،
–پس کجاببرمت؟ میخوای ببرمت خونه ی مامانت؟
–الان نصف شبی؟ زابه راه میشن.
–خب پس آدرس دوستت رو بگو.
–زنگ زدم گوشی رو برنداشت فکر کنم خوابه.
–تو که گفتی داری میری خونشون؟
–خب می خواستم تو مسیر بهش زنگ بزنم، بعد از تلفن تو بهش زنگ زدم جواب نداد.
پوفی کردم و گفتم:
–پس میریم خونه ی ما
–نه اونجا نه.
–نکنه می خوای شب تو ماشین بخوابی؟
–اشکالی داره؟
–برگشتم چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:
–من اجازه نمیدم اگه مشکلت راحیله اون الان خوابیده صبحم که تو تا لنگ ظهر می خوابی، ما زودتر میریم که اصلا هم رو نبینید.«واقعا این چی فکر می کنه پیش خودش، مگه میشه راحیل خبر دار نشه» ماشین را به پارکینگ بردم. کلید ورودی را جلویش گرفتم و گفتم:
–تو برو بالا من بعد امیام.
–به کی میخوای زنگ بزنی؟
بی اعتنا به حرفش، از او دور شدم و گوشیام را از جیبم درآوردم و شمارهی راحیل را گرفتم.
🖤✨🖤✨🖤✨
✨🖤✨🖤✨
🖤✨🖤✨
✨🖤✨
نـویسنـــ✍🏻ـــدھ:لیـلافتحـےپـور🎗
#محرمحسینے_تسلیتباد🥀
ڪانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🏴
☑️ @AHMADMASHLAB1995