شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_هفدهم ما زنها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هجدهم
در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لبهایم میخندید و با همین حال بههم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.»
توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری میپرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم میخواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت #احساس طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت.
با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش میرسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند.
نمیدانستم چقدر فرصت #شکایت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفسهایش نم زده است.
قصه غمهایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و #عاشقانه نازم را کشید :«نرجس جان! میتونی چند روز دیگه تحمل کنی؟»
از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این #صبر تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...»
و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس #اسارت ما آتشش میزند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به #فاطمه (سلاماللهعلیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما #امانت میسپرم!»
از #توسل و توکل عاشقانهاش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان #عشق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرواز میکرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!»
همین عهد #حیدری آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم.
از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریههای یوسف اجازه نمیداد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد.
لبهای روزهدار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما میترسیدم این #تشنگی یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بیقراری پرسیدم :«پس هلیکوپترها کی میان؟»
دور اتاق میچرخید و دیگر نمیدانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی میبارید، مرتب زیر گلوی یوسف میدمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمیدونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه #آشوبی شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم.
حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشههای فاجعه دیشب را از کف فرش جمع میکردند.
من و زنعمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زنعمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟»
دمپاییهایش را با بیتعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده میشد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.»
از روز نخست #محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم میدانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانههای دیگر هم #کربلاست اما طاقت گریههای یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد.
میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجههای #تشنهاش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زنعمو با بیقراری ناله زد :«بچهام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت.
به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا بهقدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجرهها میلرزید.
از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با #وحشت از پنجرهها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید.
یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که بهسرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد :«هلیکوپترها اومدن!»
چشمان بیحال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم.
از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب میگفت :«خدا کنه #داعش نزنه!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
@AhmadMashlab1995
امام صادق علیه السلام:
إذا کانَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ غُفِرَ لِمَنْ اَتی قَبرَ الحُسَینِ علیه السلام ؛
در شب قدر کسی که به زیارت قبر امام حسین برود گناهانش بخشیده میشود.
----------
بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۱۳۲.
.
امشب حتما بعد از قرائت جوشن کبیر و قرآن به سر گذاشتن زیارت عاشورا را بخوانید .
🥀| @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
اگر امروز نشد بوسه به دستش بزنیم...💔 #یاایهاالعزیز🌴 🖤اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج🖤
🔆 ذکر لبم شده که الهی ببینمت...
#یاایهاالعزیز🌴
❤️اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج❤️
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
زمانی که نفت کم بود یکروز برادرم عباس در حالی که لباسهایش سیاه و نفتی بود، به منزل آمد! بعد فهمیدی
🌸🌱
°🌷غـذای نـذری بـہ شرط خمس🌷°.
محمـد بـر سر مسائل فقهی خصوصاً
#خمس خـیلی حساس بود👌
و حتی در مراسمـات عزادارے امـام
حسـین(علیه السلام)هم از غـذای🍲
هـر مجلسی را اسـتفاده نمیکرد🙃
مگر بـا اطمینـان از وضعیت #خمسی
بــانی آن😇
میگفت:
«اگـر مـردم میدانستندبـا دادن #خمس
چقـدر مالشان #بـرکت پیدا میڪنـدبـا
شـور و شـوق😍 #سهم خمس خـود را
میدادند.»
🌸🌱
🎤 #راوی #همسر_شهید
🌷 #شهید_مدافع_حـرم
💚 #محـمـــد_ڪامـران
#هر_روز_با_یک_شهید🍀
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 💫امام خامنهای : این رزمایش عمومی به معنای واقعی کلمه یک کار اسلامی و خدایی بود، ا
#پای_درس_ولایت🔥
💫شبی که فرشتگان، زمین را به آسمان متصل میکنند...
👌امام خامنهای :
لیلةالقدر خیر من الف شهر تنزّل الملائکةوالرّوح فیها باًّذن ربّهم من کل امر".
شبی که فرشتگان، زمین را به آسمان متصل میکنند، دلها را نورباران و محیط زندگی را با نور فضل و لطف الهی منور میکنند. شب سِلم و سلامت معنوی - سلام هی حتّی مطلع الفجر - شب سلامت دلها و جانها، شب شفای بیماریهای اخلاقی، بیماریهای معنوی، بیماریهای مادی و بیماریهای عمومی و اجتماعی.
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#حدیث_معنوی🌸 🔅امام صادق عليه السلام: 🔺هيچ بنده اى كار صدقه دادن را به خوبى انجام نداد، مگر اينكه خ
#حدیث_معنوی🌸
🔅امام صادق عليه السلام:
🔸سرنوشت (مُقَدَّر شدن)، در شب نوزدهم است
و محكم ساختن، در شب بيست و يكم
و امضا (حتمى سازى)، در شب بيست و سوم
#Masaf
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆️معرفی شهید⬆️ 😍شهید روح الله سلطانی😍 😍جزء شهدای مدافع وطن😍 🍁ولادت:1مهر سال1359🌷 🍁محل ولادت:روستای ک
⬆️معرفی شهید⬆️
😍شهید محمدحسین حمزه😍
😍جزء شهدای مدافع حرم😍
🍁ولادت:15اسفند سال1365🌷
🍁محل ولادت:_________🌷
🍁شهادت:26فروردین سال1395🌷
🍁محل شهادت:سوریه🌷
🍁نحوه شهادت:بر اثر اصابت گلوله 106 دشمن پرواز کرد😔😔
✍🏻نویسنده:بانوےمحجبـه
کپی بدون نام نویسنده🚫
ㄟ(ツ)ㄏ↧ʝσɨŋ↧
♡:) @AhmadMashlab1995∞♡
1_3634834.mp3
3.95M
🖤🖇
بسماللهرفقا:)
{ختمقرآنڪریم📖}
جزءبیستمقرآنڪریم🌱
باصداےدلنشین:استادمعتزآقایے🎙
زمان:۳۳دقیقہ🕜
[هروزیڪجزءعشق^ـ^🌈]
#التماسدعا🤲🏻
┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
@AhmadMashlab1995
┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
👆👆👆 #عكس_باز_شود 🕊افلاکیان خاکی... "حضور در میدان جهاد مانع رفتنش به کربلا در اربعین شد اما ..."
👆👆👆
#عكس_باز_شود
🕊افلاکیان خاکی...
"احمد روز مادر برایش روز مقدسی بود از همان کودکی..."
ادامه در عکس بالا👆👆👆
#خاطرات_شهید_احمد_مشلب
برگرفته از 📚کتاب ملاقات در ملکوت
#قسمت_12
@AhmadMashlab1995