يالخَذِتڪُلشيبرحيلك، وماخَذتني !💔
اےڪسےڪههمهچیزرابارفتنٺبردے!
چرامـنراباخودٺنبردۍ!؟😔💔
#لیلة_الشهداء🖤🌱
#سلام_علے_غریبطوس🌸
#حذف_لوگو_حرام🚫
#لبنانیات 🌸
☑️ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
ارسالیازلبنانامروزبرایاعضایکانالوادمینایقرارگاهوبنده حقیر😍
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
💔 ساده بگویم ، دلم فرزندانی میخواهد که خطاب به شما بگویند : بِابی اَنت و اُمی یااباعبدالله.. #هم
💔
اَلسّلام علی الرّضیـعِ الصّغیـر
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمیزد که چنین سر برسد
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات
یک دو قطره ضرری داشت به #اصغر برسد؟
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 @ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
>•🌸•< وقتعزایماݩرسیدھصاحبعزابیا💔! • . . #یاایهاالعزیز🥀✨ #السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌱🌸 | #الل
اَینَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الأَنبِیآءِ وَ اَبنآءِ الأَنبِیآءِ، اَینَ الطّالِبُِ بِدَمِـ المَقتُولِ بِکَربَلآء...💔؟
|دعاےپرفیضندبہ🌸!
#یاایهاالعزیز🥀✨
#السلام_علیک_یا_قائمآلمحمد🌱
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
☑️ @AHMADMASHLAB1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مانندیارانحسیندرکربلابودن
خوشاست...(:🌿
کلیپے از #شهید_احمد_مشلب🌸🌻
#رفیقانہ💫
#صبحتـون_شہـدایے♥️🌿
☑️ @AHMADMASHLAB1995
۸روز اولی که رئیسی سر کار اومده از ۸ سال روحانی بیشتر بازدید میدانی رفته و با مردم ارتباط مستقیم گرفته😏
☑️ @AHMADMASHLAB1995
🔺ڪشف و شناسایے پیڪر مطہر #شهید_عیناللّٰہ_مصطفایے در سوریہ
🔹️پیڪر مطہر پاسدار #شهید_عیناللّٰہ_مصطفایے توسط گروه تفحص ایثارگران سپاه پاسداران در سوریہ ڪشف و هویت او از طریق آزمایش DNA شناسایے شد.
#قرارگاه_فرهنگے_مجازے_شهیداحمدمشلب
☑️ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🔺ڪشف و شناسایے پیڪر مطہر #شهید_عیناللّٰہ_مصطفایے در سوریہ 🔹️پیڪر مطہر پاسدار #شهید_عیناللّٰہ_مصطف
#شهید_عیناللّٰہ_مصطفایے اهل ڪرج، یڪے از مستشاران زبده نظامے در جریان نبرد با تڪفیرے هاے سوریہ بود ڪہ در درگیرے با تروریستهاے تڪفیرے بہ شہادت رسید و پیڪرش در منطقہ ماند و در شمار شہداے مدافعحرمِ مفقودالاثر قرار گرفت...
#یاد_شهدا_و_امام_شهدا_با_صلوات🌸
#قرارگاه_فرهنگے_مجازے_شهیداحمدمشلب
☑️ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🔺ڪشف و شناسایے پیڪر مطہر #شهید_عیناللّٰہ_مصطفایے در سوریہ 🔹️پیڪر مطہر پاسدار #شهید_عیناللّٰہ_مصطف
خـوشآمدۍ مدافعحـرمِ خواهـرِ اربـاب..(:
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
خاطرات شهید مدافعحرم #شهید_احمد_مشلب🕊 راوے: #سیده_سلام_بدرالدین🌷 احمد دوم محرم را اینگونہ تداعے مے
خاطرات شهید مدافعحرم #شهید_احمد_مشلب🕊
راوے: #سیده_سلام_بدرالدین🌷
#احمد توجہ ویژھاے بہ فرهنگ عاشورا و محرم داشت.
#احمد عاشورا و اتفاقات آن را لحظہ بہ لحظہ بررسے کردھ و با آن زندگے مےکرد. قبل از شروع محرم طبق وقایع سال ۶۱هجرے همہ چیز را براے خود مرور مےکرد. روز هشتم ذےالحجہ کہ عمروبنسعیداشدق(لعنتاللّٰہعلیہ) بہ قصد ربودن امام حسین(علیہالسلام) وارد مکہ شد، را پسرم #احمد این گونہ مرور مےکرد: امروز حضرت اباعبداللّٰہ(علیہالسلام) حج واجب خود را بہ مفردھ تبدیل کردھ و بہ همراه یاران خود مکہ را ترک کردند و راهے کوفہ شدند.
✍🏻ماه علقمه
#محرم🏴
#کار_خودمونہ✨
#نویسنده_مهدی_گودرزی
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک
☑️ @AHMADMASHLAB1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کۍ شۅد حـر بشۅمـ تۅبہ مردانہ ڪنم✨..؟
رفقـا همگے بلنـد بگیـد یـاحسیـݩ✋🏻🖤
#محرم🏴
#کار_خودمونہ🌿
☑️ @AHMADMASHLAB1995
[ #تلنگر✨🍃 ]
حاج نریمان میگفت :
بچهها وقتے از هیئت میرید بیرون
اشکاتون؛ ضجههاتون و غلط کردم
غلط کردماتون رو لطفا یادتوننره.. :)
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پاے_درس_ولایت🔥 #امام_خامنہای: هر وقت که دل امام حسین (ع) براى پیامبر(ص) تنگ مىشد، به حضرت علی اک
#پاے_درس_ولایت 🔰
رهبر معظم انقلاب اسلامی:
در زندگی حسینبنعلی علیهالسّلام، یک نقطه برجسته، مثل قلهای ڪه همه دامنهها را تحٺ الشعاع خود قرار مےدهد، وجود دارد و آن عاشورا است.
#محرم🏴
☑️ @AHMADMASHLAB1995
Hossein Taheri - Hale Delam.mp3
4.56M
#نوحه🏴
"آقاۍحسینطاهـری"
☑️ @AHMADMASHLAB1995
[♥️✨]
اۍعشقッ
ببینچهڪردهایباآنمردڪهمیخواسټ
راهرابندد . . .
وݪۍدلبسٺ! :(((♥️✨
#حربنریاحۍ🖤
#رفیقشهیدمــ✨
#سلام_علے_غریبطوس🌸
#کار_خودمونہ..
#حذف_لوگو_حرام🚫
☑️ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🖤✨🖤✨🖤✨ ✨🖤✨🖤✨ 🖤✨🖤✨ ✨🖤✨ #عبور_از_سیم_خاردار_نفس🥀🍂 #قسمت_صدوسیوششم6⃣3⃣1⃣ داخل ماشین نشستم و سلام کر
🖤✨🖤✨🖤✨
✨🖤✨🖤✨
🖤✨🖤✨
✨🖤✨
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس🥀🍂
#قسمت_صدوسیوهفتم7⃣3⃣1⃣
چادر و مانتوام را آویزان کرد و اشاره ایی به روسری ام کردو گفت:
– اونم بده دیگه.
ــ نه، آخه الان آقا کیارش میاد...
ــ اون دیر میاد، هر وقت امد سرت کن.
مردد بودم، از خجالتم نمی خواستم این کار را بکنم. چون اگه روسری ام را در میاوردم تاپم بیشتر نمود پیدا می کرد.
به طرف کیفم رفتم، رو سارافونی را از کیفم در آوردم و تنم کردم.
بعد روسری ام را در آوردم و شروع کردم به تا زدن، که دیدم آرش یک چوب رختی جلویم گرفت و گفت:
–اونارو آویزون کردم. اینم آویزون کن، نمی خواد تا کنی.
چوب لباسی را ازش گرفتم و گفتم:
– چشم.
لبخندی زدو گفت:
– چشمت بی بلا عزیزم.
نشست روی تخت و دستهایش را در پشتش اهرم کرد و خیره شد به من.
از کیفم صندل هایم را درآوردم و پوشیدم و گفتم:
–بریم دیگه.
با دست دوتا ضربه زد روی تخت و گفت:
– بیا بشین.
کنارش نشستم و گفتم:
–بد نباشه ما اینجا نشستیم. بی توجه به حرفم.
دست انداخت به کلیپسم و بازش کردو گفت:
–حیف این موهای خوشگلت نیست جمع کردی بالا.
موهایم ریخت پایین و انتهایش روی تخت پخش شد.
آرش مدام دست می کشید روی موهایم و با خودش زیر لبی می گفت:
–چقدرم جنسش نرم و خوبه.
می خواستم حرفی بزنم تا حواسش پرت شود. شاید نبود سکوت باعث بشود معذب بودن من هم کم شود. پرسیدم:
–چقدر طول می کشه فکر کنی؟
با تعجب نگاهم کردو گفت:
–بابت چی؟
ــ همون قوله دیگه.
بلند گفت:
–آهان، راستش، نمی تونم بهت قول بدم، چون گاهی مامانم حرف زور می زنه، مثل همین امروز که یه حرف زور زدو برنامه هامون رو بهم ریخت.
ــ اشکال نداره آرش جان بالاخره مادره.گلایه آمیز گفت:
– اونقدر دوستت دارم نمی تونم همچین قولی بهت بدم عشقم.
غمگین نگاهش کردم.
دستش را دور شانهام انداخت و خودش را به طرفم مایل کرد و صورتش را روی سرم گذاشت و گفت:
–ولی اگه تو بخواهی قول می دم.
سرم را بلند کردم و نگاهش کردم و گفتم:
–واقعا؟ باسرش تایید کرد.
ــ جون من رو قسم بخور.
کمی صورتش را عقب برد و با تعجب نگاهم کرد.
–قول دادم دیگه، قسم چرا؟
ــ با اصرار گفتم:
–قسم بخور.
نگاهی به من انداخت و گفت:
–پس یه شرط داره.
ــ چی؟
دوباره موهایم را ناز کردو گفت:
– توام قول بده هیچ وقت موهات رو کوتاه نکنی.
ــ چشم بلند بلایی گفتم و منتظر نگاهش کردم.
آرام گفت:
–باشه، منم جون تو رو قسم می خورم چیزی رو که ازم خواستی روهمیشه انجام بدم...البته نیازی به قسم خوردن نبود همه می دونن من یه حرفی بزنم زیرش نمیزنم.
ــ ممنون آقا.
خندیدو دستش رو حلقه کرد دور کمرم و گفت:
– تو جون بخواه عزیزم.
دیگه چیزی نمانده بود پس بیفتم صدای قلبم آنقدر بلند بود که راحت شنیده میشد. سرش را نزدیکم کردو زیر گوشم گفت:
–راحیل، خیلی دوستت دارم.
تمام تنم داغ شده بود و نفس کشیدن کمی برایم سخت شده بود. سرم را پایین انداخته بودم.
با شنیدن صدایش سرم را بالا آوردم و نگاه عاشقونه اش را به جان خریدم.
ــ راحیلم.
آرام گفتم:
–جانم.
برای چند لحظه عمیق نگاهم کردو گفت:
– هیچی. بعد بوسه ایی روی موهام کاشت و گفت:
– بریم؟
ــ چی می خواستی بگی؟
ــ یه چیزی می خواستم بپرسم جوابم رو از چشم هات گرفتم.
آرام از کنارم بلند شدو خودش را جلوی آینه قدی گوشه ی اتاق چک کردو طرف در اتاق رفت.
من هم بلند شدم و کلیپسم را برداشتم تا موهایم را ببندم وهمراهش بروم، به طرفم امدو کلیپس را از دستم گرفت و روی تخت انداخت. صورتم را با دستهایش قاب کردو گفت:
–موهات رو جمع نکن، من اینجوری پخش بیشتردوست دارم.
ــ چشمهایم را زیر انداختم و گفتم:
–چشم.
لبخندی زدو گفت:
–این چشم گفتنات رو هم دوست دارم.
ازم فاصله گرفت و گفت:
–میشه چند دقیقه بعد از من بیای بیرون؟
با تعجب گفتم چرا؟
اشاره ایی به صورتم کرد.
–دوباره سرخ و سفید شدی...
لب پایینم را گاز گرفتم. دوباره برگشت طرفم وبا اشاره به لبم گفت:
–ولش کن الان زخم میشه.
در ضمن، هر جا من نشستم کنارمن میشینیا.
ــ چشم.
در را باز کرد و چشمکی زدوگفت:
–بشین، ریلکس شدی بعد بیا بیرون.
🖤✨🖤✨🖤✨
✨🖤✨🖤✨
🖤✨🖤✨
✨🖤✨
نـویسنـــ✍🏻ـــدھ:لیـلافتحـےپـور🎗
#محرمحسینے_تسلیتباد🥀
ڪانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🏴
☑️ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معـرفے شهیـد⬆ 💫شهیـد حمزه یاسین💫 ✨جـزء شهـداے مدافـعحرمـ✨ 🌴ولادت⇦7بهمن سـال1372🌿 🌴محـل ولادت⇦کاناد
⬆معـرفے شهیـد⬆
💫شهیـد میثم نظری💫
✨جـزء شهـداے مدافـعحرمـ✨
🌴ولادت⇦23اردیبهشت سـال1363🌿
🌴محـل ولادت⇦تهران🌿
🌴شهـادت⇦16آبان سـال1394🌿
🌴محـل شهـادت⇦سوریه🌿
🌴نحـوه شهـادت⇦در درگیـرے بـا تروریسـت هـاے داعشے بـہ فیـض عظیـم شهـادت نائـل آمـد🥀🕊
نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه
کپےبـدوننـامنـویسنـدهحـرام🚫
ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ
『 @AhmadMashlab1995 』
⊱🌿✨
-
حقـاٰکہمرادۍومُریدتشدھاَممنـ؛
حقـاٰکہتوخورشیدزمینۍوزمانۍ..!シ
#رهبرانہ💚
☑️ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
حُر ڪن مرا کہ جان من
از شرم پر شده
من را کہ راه نیست
بہ جمع حبیب ها 💔⛅️
#شهید_احمد_مشلب💛🌿
#هر_روز_با_یک_عکس
☑️ @AHMADMASHLAB1995