eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🖤✨🖤✨🖤✨ ✨🖤✨🖤✨ 🖤✨🖤✨ ✨🖤✨ #عبور_از_سیم_خاردار_نفس🥀🍂 #قسمت_صدوپنجاه‌وششم6⃣5⃣1⃣ جلوی آینه ایستادم و چادر
🖤✨🖤✨🖤✨ ✨🖤✨🖤✨ 🖤✨🖤✨ ✨🖤✨ 🥀🍂 ⃣5⃣1⃣ بعد از چند بار زنگ زدن و نشانه دادن های آرش به عمه بالاخره عمه ما را پیدا کرد عمه یک پیر زن نحیف و لاغر و سفید رو بود همین که سلامش دادم ذوق زده و با محبت بغلم کردو گفت: – پس عروس زوری که میگن تویی؟ با تعجب گفتم: –زوری؟ آرش کشیده گفت: – عمه! این چه حرفیه؟ عمه چادرش را که به زحمت روی سرش نگه می داشت جمع کرد و زد زیر بغلش ورو به آرش گفت: –خیلی هم دلشان بخواد عروس به این خانمی، آرش جان درست‌ترین کار زندگیت همین انتخابته بعد دوباره صورتم را بوسید. فاطمه هم جلو امد و با هم احوالپرسی کردیم و به من و آرش تبریک گفت وقتی به آرش سلام کرد آرش سرش را پایین انداخت و جواب سلامش را داد و این برای من عجیب بود چون آرش اصلا از این اخلاق ها نداشت.فاطمه کپی مادرش بود. چهره ی دل نشینی داشت چشم هاش عسلی با ابروهای کم پشت وبینی و لب و دهن متناسب با صورتش یک خال گوشتی قهوه ایی سوخته ی ریزی روی چونه اش داشت که چهره اش را بامزه کرده بود مثل مادرش ریز نقش بود با قدی که بلند نبود. هنوز چند متری مانده بود تا به ماشین برسیم صدای موسیقی که از داخل ماشین می‌آمد توجهمان را جلب کرد چند تا خواننده خارجی با هم، هم خوانی می کردند این بارصدا یشان برایم آشنا بود. آرش باعجله رفت و صدای پخش را کم کرد. بعد همانطور که اخم هایش در هم بود. در جلوی ماشین را برای عمه نگه داشت تا سوار شود. وقتی همگی سوار شدیم. مژگان به عمه و دخترش خوش و بش کردو بعد کمی صدای موزیک را از گوشی‌اش زیاد کرد. چند دقیقه که گذشت عمه رو به آرش گفت: ــ وا! آرش جان، اینا چیه گوش می کنی اصلا می فهمی چی می گن؟ آرش از آینه با ابرو اشاره ایی به مژگان کردو گفت: ــ عمه باشماست میگن ترجمه کنید. مژگان خنده ایی کرد. –حالا زیادم مهم نیست چی میگن ریتمش باحاله. عمه برگشت و نگاه معنی داری به مژگان انداخت و گفت: ــ خب مادر جان حداقل وطنی گوش کن آدم بفهمه چی میگن. مژگان گفت: ــ عمه جان اینا یه گروه بودند که اسمش یادم نیست خیلی هواخواه دارند منم خیلی ازشون خوشم میاد فکری کردم و گفتم: – فکر کنم اسم گروهشون "بی جیز" بود. مژگان با چشم های گرد گفت: – عه آره تو از کجا می دونی؟ لبخندی زدم و گفتم: –اینا سه تا برادر بودندکه یه گروه شده بودند به نام "بی جیز."سه تایی با هم آواز می خوندند الان دیگه هیچ کدومشون زنده نیستند خیلی قدیمیه... تو این زیر خاکیارو از کجا آوردی؟ تقریبا همه با تعجب به من نگاه می کردند حتی آرش لحظه ایی برگشت و با چشم های از حدقه در آمده نگاهم کرد.مژگان پشت چشمی نازک کردو گفت: – آرش که می گفت تو اهل موسیقی گوش کردن نیستی اونوقت چجوری اینقدر دقیق اینارو می دونی؟ حتی بهتر از منی که مدام باید موسیقی گوش کنم. با تعجب پرسیدم: ــ باید؟ بی تفاوت گفت: – حالا تو جواب من رو بده نپیچون تا بعد. لبخندی زدم و گفتم: ــ نه بابا چه پیچوندنی خب هر کس یه جوره دیگه من و خواهرم یه مدت طولانی در مورد موسیقی و همین گروههای مختلف، راک وپاپ و...تحقیق می کردیم در مورد چگونگی مرگ موسیقی دان ها و خواننده ها و طول عمرشون جالبه که توی این تحقیقی که کردیم اونقدر به چیزهای جالبی که اصلا فکرش رو نمی کردیم بر خوردیم که مدتها طول کشید تا تحقیقاتمون تموم بشه تقریبا یک سال. قیافه ی کسایی را گرفت که انگار مچم را گرفته باشد و گفت: – اونوقت تو این مدت انواع موسیقی ها رو گوش کردید؟ ــ بله دیگه. تقریبا بیشترش رو ــ پس چرا به دیگران توصیه می کنی گوش نکنن؟ من به شما توصیه ایی کردم؟ ــ مگه به آرش نگفته بودی حرفش را بریدم و گفتم: – من حتی به آرش هم توصیه ای نکردم من یکی از دلایلی رو که چرا دوست ندارم موزیک گوش کنم رو براش گفتم همین چون به نظر من نباید هر چیزی رو گوش کرد و اینم به خاطر نتیجه ایی بود که از تحقیقاتم گرفتم.مژگان دیگر حرفی نزد. فاطمه آرام پرسید: ــ حالا چرا تحقیق کردید؟ ــ زیر گوشش گفتم: – به خاطر این که همین صدای بلند موسیقی باعث یه تصادف بدی شد لبش را گاز گرفت و پرسید: – خودت؟ ــ راننده دخترخالم بود، من کنارش بودم. نفس عمیقی کشید و از شیشه ی ماشین بیرون را نگاه کرد چقدر خوشحال شدم که دیگر چیزی نپرسید فکر این که چرا آرش حرفهایی که بینمان قبلا رد و بدل شده را به مژگان گفته ولم نمی‌کرد. باید در یک فرصت مناسب باهم حرف می‌زدیم. همین طور در مورد قضیه‌ی عروس زوری. فقط خدا می داند چقدر از این حرف عمه ناراحت شدم ولی سعی کردم خودم را کنترل کنم و بعدا از آرش بپرسم. 🖤✨🖤✨🖤✨ ✨🖤✨🖤✨ 🖤✨🖤✨ ✨🖤✨ نـویسنـــ✍🏻ـــدھ:لیـلافتحـےپـور🎗 🥀 ڪانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🏴 ☑️ @AHMADMASHLAB1995
^^ آدما‌دو‌دسته‌هستن‼️ ۱.اونایے‌که‌حسابشون‌پاکه و‌از‌مرگ‌نمےترسن.. ۲.اونایے‌که‌حق‌الناس‌وحق‌الله دلیل‌ترسشون‌از‌مر‌گ‌شده.. تو‌جز‌کدوم‌دسته‌ای؟!(: ☑️ @AHMADMASHLAB1995
26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
يومیݩ آخـࢪاݩ حتي ولادة القمـࢪ الشھدا😻🌸 ترجمہ‌متن‌فیلم: تـا دو روز دیگـر جھان با نـور ماھ روشن خواهـد شـد💫 🌿 1995.8.31✨ 1374.6.9✨ ☑️ @AHMADMASHLAB1995
✋🏻 بہ‌شماتوصیہ‌می‌ڪنم‌اگرمیخواهید هم‌دنیـٰاوهم‌آخرت‌داشتہ‌باشید نمازاول‌وقت‌بخوانید.. 🌱 ☑️ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معـرفے شهیـد⬆ 💫شهیـد مجتبی بختی💫 ✨جـزء شهـداے مدافـع‌حرمـ✨ 🌴ولادت⇦سـال1367🌿 🌴محـل ولادت⇦مشهد🌿 🌴شهـا
⬆معـرفے شهیـد⬆ 💫شهیـد محسن خزایی💫 ✨جـزء شهـداے خبرنگار در سوریہ✨ 🌴ولادت⇦15آذر سـال1351🌿 🌴محـل ولادت⇦خرم آباد🌿 🌴شهـادت⇦22آبان سـال1395🌿 🌴محـل شهـادت⇦سوریه🌿 🌴نحـوه شهـادت⇦در هنگام ضبط خبر توسط تروریسـت هـاے داعشے بـہ فیـض عظیـم شهـادت نائـل آمـد🥀🕊 نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه کپےبـدون‌نـام‌نـویسنـده‌حـرام🚫 ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ 『 @AHMADMASHLAB1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🧡 گفتے بسندھ ڪن بہ خيالے ز وصل ما... ما را بہ غير از اين، سخنے در خيال نيست!🖐🏻💔🌿 کلیپے از 🌸🌻 💫 🌺 ☑️ @AHMADMASHLAB1995
💥 هرباری کھ از میگذرد... و«حجت‌بن‌الحسن‌العسکری»ظهور نمیکند یعنی تعدادِ: عباس‌ها؛ علی‌اکبرها کم است قاسم‌ها کم است؛ خوش‌غیرت، علی‌اصغرها هم کم است💔:)! 🌱 ☑️ @AHMADMASHLAB1995
می‌شود مارا هم بہ نام صدا بزنند..؟ اَجِبِ الْحُسَین(علیہ‌السلام)💔🕊