eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.6هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
143 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
⃣ وقتی وصیت نامه شهدا رو خوندم دیدم در وصیت نامه ی خیلی از 🌷شهدا🌷 به حفظ اهمیت داده شده. ✳️ اگر در مناطق اقلیت نشین رفت و آمد کنید می بینید حجابشون حتی از عرف جامعه هم خیلی بهتره ... واقعاً حیا و عفتشون از خیلی از مسلمان ها بهتره... این به معنای این نیس که مسلمان ها حفظ حجاب ندارن، ولی بی حیایی و بی غیرتی به شدت رواج پیدا کرده اما خدا رو شکر مردان عفیف و زنان عفیفه هم درحال افزایشند. من خودم هم هرچند آزاد بودم اما واقعاً اهل رابطه با جنس مخالف، پوشیدن لباس های زننده و آرایش نبودم... این کارها یعنی تابوشکنی... و دور از ملاحظات خانوادگی بود.✳️ یکی از بزرگترین اشتباهات من در بحث حجاب این بود که بعد از مسلمان شدنم چون خودم تغییر ظاهر دادم انتظار داشتم جامعه هم مثل من تغییر کنه❗️ ولی نکرد؛ و این سبب تفکر بیشتر و بدبینی ام شد❕ حدود تیر ماه سال ۹۲ بود و من با یکی از دوستانم صحبت می کردم، حرف از فعالیتهای برادرش شد، اون موقع نمی دونستم که به این پسرا میگن ، بخاطر غیرت و سربه زیری که برای من عجیب بود. توضیحاتی داد و گفت حوزویه، منم خواستم که حوزه رو بهم نشون بده بهم خندید!😐 ولی گفت می ریم جلسه "خانم عطایی" "همسر حاج آقای علوی"... چند روز بعد رفتیم.... حرفها مثل عسل به دلم می نشست💖 ولی اصلاً فکر نمی کردم که من زرتشتی هستم و اون حرفها برای مسلمون ها... بعد از جلسه برای کمک کردن همونجا موندیم، که در حین جلسه، رفت و آمد آقایون خیلی جلب توجه میکرد؛ که همه شاگردهای حاج آقای علوی بودن؛ در عین ندونستن و سادگی، منم بعد از جلسه خانمها رفتم نشستم تو حیاط پشت همه آقایون، برای اینکه ببینم اون آقا با اون نوع لباسهایی که پوشیده چی داره میگه... حدود ده دقیقه بعد برادر دوستم وارد حیاط شد و با خشم و داد ازم پرسید اینجا چه غلطی میکنم⁉️😡 و بعد از آقای علوی پرسید: چرا یه دختر آتش پرست زرتشتی رو به خونش راه داده❗️ من به شدت از اون آقا و واکنش افراد حاضر در اونجا ترسیده بودم❕😰😨 به عنوان یک زرتشتی کاملاً خودم رو در موضع ضعف دیدم، و مسلمانان رو افرادی مغرور و بی اخلاق.😕😐 زمزمه ها شروع شد... بعضی از خانما گفتن نجس شدیم❗️😖 آقایون هم داد و بیداد...❗️😡😠 آقای علوی اومدن سمت من که به شدت ترسیده بودم، گفتند: "دخترم اگر خانوادت اجازه میدن امشب شام رو اینجا مهمون ما باش و به ما افتخار میزبانی بده."😌 سر و صدا بلند شد... حاج آقا به اون آقا گفت: "شما هم دیگه حق نداری پاتو اینجا بذاری"😡 و راهنماییش کرد بیرون؛😏 و بعد رو به حضار گفت: "زرتشتی ها اهل کتابند📕 و مثل گل🌸 پاک."🙃😌 قلبم❤️ آوم شد و ترسم ریخت. بعد از صحبت ها، با مادرم تماس📱 گرفتم و گفتم شب رو اونجا میمونم، ایشون هم قبول کرد. بعدها فهمیدم آقای علوی خانواده من و چند خانواده یهودی رو توی منطقه شهران میشناخته؛ و با پدرم دوستی نزدیکی داشتند... چنان با مهر و عاطفه از من پذیرایی شد که فراموش کردم چند ساعت پیش چه حرفایی شنیدم... ✳️ادامه دارد... @AhmadMashlab1995
🚫 ⚠️ السلام علیک یااباعبدلله الحسین(ع)❣ سلام دوستان باتوڪل برخداو یاری امام زمان (عج) وهمت شما بزرگواران تصمیم گرفتیم ان شاالله یه ماه مونده به ماه ▪️"چله زیارت عاشورا" رو شروع کنیم که آخرین روزش بیفته عاشورا◾️ ( ۱۱مرداد) 👈و مهمترینش اینه که میخواییم بشیم♥️ نیتمونم تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) هست و گرفتن برات ❤💚 به نیابت از رفیق شهیدمون هم زیارت و میخونیم من خودم شخصا از همین چله های گروهی که برگزار کردم کربلای گرفتم هرکی پایه‌اس بسم الله✋ باذکر ✨لبیک یامهدی✨ اعلام بفرمایید وصبـــور باشید تا عضو گیری بشه برای شرکت در چله وارد گروه بشید👇 http://eitaa.com/joinchat/1114133Cd5ed740f08 تامیتونید نشر بدید تا با خلوص نیت برای ظهور و راهی کربلا شدن در کنار امام زمانمون دعا کنیم🏴
⃣ اون شب دوستم رفت و من برای شام موندم. خانواده حاج آقای علوی طوری برخورد می کردند که من ناراحتی را فراموش کردم، و وقتی خواستم به خونه🏠 برم با داماد و دخترشون منو به خونه رسوندن.🚗 فردای اون روز وقتی از مدرسه برگشتم، تو راه رفتن به خونه خواهرم بودم، از جلوی مسجد🕌 که رد شدم، یکی صدام کرد، برگشتم دیدم خانم آقای علویه. رفتم پیششون گفتند: "حاجی گفتن از این به بعد برم خونشون." من هم قبول کردم.😊 وقتی به مادرم جریان رو گفتم واکنش بدی نشون نداد، پدرم هم گفتن مرد خوبیه و میشناسمش. و ایشون هم اجازه رفتن دادند. ولی گفتن سنگین تر برو. _علت این حرف ها بعداً مشخص شد._ ولی من چون ظاهر خوب و پوشیده ای داشتم همونجوری رفتم.🙃 رفت و آمد شروع شد، تا جایی که من هر روز به خونه حاج آقای علوی می رفتم، و بدون نیت قبلی، تعداد زیادی ⚡️حدیث و ⚡️آیه یاد گرفتم. اصلاً مسئله رو دینی نمی دیدم. به عنوان یک کلاس درس می دیدم. سوال میکردم بسیار زیاد.☺️😅 بعد از گذشت سه ماه حاج آقا گفتند بعد از انجام کارهام، وقتی سرشون خلوت بود برم پیششون. یعنی زمانی که با خانواده بودند. و من شروع کردم به عربی یاد گرفتن از دخترششون. تا معانی ⚡️احادیث و ⚡️آیات رو بفهمم. و حاج آقا هم حین جواب دادن ✔️نکات رو میگفتن. از نامحرم و حجاب و... دیگه تقریباً شناخته شده بودم؛ چون هم در مجلس حاج خانم بودم و هم دور از چشم، مجلس حاجی رو دنبال می کردم. ولی کم کم مغرور شدم و فکر می کردم زرتشت به خاطر آرامش و عدم هیجانش از اسلام برتره... یعنی دینی که به هیچی اهمیت نده خیلی خوبه❗ مثل سیاست، فرهنگ... وقتی این موضوع رو با خود حاجی در میون گذاشتم در جواب گفتن هرجور صلاح میدونی، میتونی مسلمان بشی و راحتتر بیای و بری. خشکم زد. انتظار این حرف رو نداشتم❗️ من اصلاً به مسلمان شدن فکر نکرده بودم❗️ ♻️شاید علت اینکه حرف ها به دلم می نشست این بود که زرتشت دین ضعیفیه و کامل نیست، پاسخ نمیده و جامع نیست. اول تصمیم گرفتم از دین زرتشت دفاع کنم ولی از دهنم پرید گفتم مسلمون میشم...😟 اما بعد از اون روز تا یک هفته تو جلسات نرفتم. جالب بود که حاجی و حاج خانم هم پیگیر نشدن❕😐 استرس و دلهره عجیبی پیدا کرده بودم، به چشم جنایت بهش نگاه می کردم❗ خلاصه فکر کردم و رفتم؛ البته می ترسیدم از خانواده❗ می ترسیدم اشتباه کنم❗ ولی طرز فکرم عوض شده بود. 💥یعنی حاجی جوری منو تربیت کرد که می دونستم همیشه یه راهی هست... 💥پس با خودم گفتم نگران نباش یه راه حلی پیدا میشه... رفتم، و سعی کردم با نهایت خنگیم استاد حوزه رو به چالش بکشم❗😑 نهایت مسخرگی بود... ✳️ادامه دارد... 🍃🌸🍃🌸🍃 @ahmadmashlab1995
🔸 مهدی جان؛ وصیت📜 کرده بودی که روی سینه ات سربگذارم 🔹آن شب در خواستم سر روی سینه ات بگذارم ⚡️اما هرچه گشتم نبود😔 🔸عکس هایت📸 را کنار مامان دیده ام، قدو ، دستهایت. همان عکسها که در آغوش داشتی💞 پس چرا نیمی از آن قدو قامت هم در تابوت⚰ نبود؟ 🔹خواستم مثل (س) سرت را بغل کنم نمی شد❌ دستانم هایی را لمس کرد که گفتند بابا مهدی ست😭 باشد از آغوشت💖 همین بود.. @ahmadmashlab1995
⃣ از حاجی خواستم دین رو مو به مو تعریف کنه، و در نهایت مقایسه. ✳️وقتی دو دین الک شدند، بعد چند ماه کلاس رفتن، دیدم که عمرم هدر رفته❗😫😩 دارد❗😐 من متقاعد شدم که ظاهر 💠اسلام💠 زیباست و باطنش ...😇 اما غرورم اجازه نمی داد قبول کنم که زرتشت در برابر اسلام پَرِ کاهیست به کوهی...😔 به لج کردنِ با خودم افتادم... از تیر ماه سال ۹۲ تا دی ماه همان سال سخت ترین دوران گذار در زندگی من بود. من از اعتقاداتم گذشتم؛ من فقط حفظ ظاهر می کردم ولی قلباً❤️ به 💠اسلام💠 و احادیث امام علی علیه السلام، امام باقر علیه السلام، امام صادق علیه السلام و امام رضا علیه السلام💖 ارادت پیدا کرده بودم...🤗 در مورد منجی فقط یک کلمه میدونستم: " ". بخاطر امتحانات کمی از اون فضا دور شدم و آرامش فکری پیدا کردم... بعد از ماه امتحانات بدون لج بازی و فکر باز و منطقی، دوباره مطالعاتم📚 رو شروع کردم و با آقای علوی صحبت کردم،گفتم: "من تسلیم در برابر شما و مسلمانم در برابر ✨خدا✨... آقای علوی زیر لب ذکری گفتند و من ناراحت و گریان از بزرگترین شکست عمرم... وقتی به خونه🏠 برگشتم نهج البلاغه رو باز کردم؛ نکاتی که فهمیدم رو نوشتم✍. و بعد از ظهر فردای اون روز رفتم خونه حاج آقای علوی. بعد از مراسمات معمول، بعد از اتمام مراسم، دختر حاج آقای علوی صدایم زد که پیش حاج آقا بروم. 20_30 کتاب📚 رو با سردی و حالت قهر ، گفتن تا اونا رو نخوندم دیگه سؤالی نکنم! و حرفی نزنم! و در کلاس هاشون هم نیام! به شدت غرورم شکست و ناراحت شدم💔. اما با دیدن کتاب ها📚 گل از گلم شکفت... ... ☑️چند نکته: اول اینکه من اون لحظه هیچ چیزی از شیعه و سنی نمی دونستم، ولی احدیث زیادی از ائمه💖 بلد بودم ولی به هیچ صحبت یا حدیثی از خلفای سه گانه برنخوردم! نمی دونم نیست؟ یا من در منابعم ندیدم، بجز کتاب الغدیر. دوم اینکه من فقط جهت مطالعه📖 و شناخت و معرفت کتاب های تشیع رو می خوندم. و سوم، کتاب های استاد مطهری رو استاد برام منع❌ کرده بودن، ولی خب... چهارم اینکه من شیعه بودنم رو از امام رضا علیه السلام💖 دارم... ای به فدای باب الجوادت ✳️ادامه دارد 🍃🌸🍃🌸🍃 @ahmadmashlab1995
 : همون اول به همسرم گفتم زندگی با من یه زندگی معمولی نیست میدونست سرباز مطیع ولایتم میدونست تو راهی پا نمیذارم که ذره ای ناراحتی حضرت آقا توش باشه  همسرت که حسینی باشه تو رو  زهیرت میکنه 💙❤️ 🌷🌷 @AhmadMashlab1995
فقط دعا کنید پدرم شهید بشه! خشکم زد ، گفتم خاله این چه دعاییه؟ گفت ، آخه بابام موجیه! گفتم ، خوب ، ان شاء الله خوب میشه ، چرا دعا کنم شهید بشه؟! گفت ، آخه هر وقت موج میگیردش و حال خودشو نمیفهمه شروع میکنه من و مادر و برادرمو کتک میزنه! گفتم ، اشکال نداره.. گفت ، اما مشکل ما این نیست..! گفتم ، پس مشکل چیه؟؟ گفت ، بعد از اینکه حالش خوب میشه و یادش میاد چیکار کرده دست و پای همه مونو ماچ میکنه ، و معذرت خواهی میکنه..! اگر هم بخواهیم جلوشو بگیریم خودشو میزنه......!!!!!! 📕 خبرنگار ، خبرگزاری جوان التماس دعای فرج..... 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌺 مرغ دلم راهی میشود در امن تو گم میشود عمه سادات سلام علیک✋ 🌻ولادت حضرت معصومه (س) و روز دخترمبارک🌻 🌸🍃 @ahmadmashlab1995❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸یگانه دختر موسی بگیر دست مرا ... 🌹اعضای قرارگاه فرهنگی مجازی شهید روز دختر رو خدمت تمامی دختران کانال تبریک عرض مینمایند 🌼 ✨🌼 @Ahmadmashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⃣ خواندن، فهمیدن، درک کردن، اسلامی دیدن، حدود 5ماه طول کشید. عید🌸🎊۹۳ هم به خونه حاج آقای علوی نرفتم، درس می خوندم ولی غرق در اندیشه ناب 🌷شهید🌷 مطهری بودم... همه جهان🌏 رو از نگاه ایشون می دیدم، و ایشون نگرش اسلامی و تفکر شیعی رو به من یاد دادن... خیلی فرق هست در این دو نکته. نگرش اسلامی حزب الله رو به وجود آورد و تفکر شیعی عاشورا🔴 و انتظار موعود✨ رو... چنان غرق در کتابها📚 بودم که حتی با خانواده حرف نمی زدم مگر به اجبار❕ براشون عجیب بود ولی خیلی اعتراض نکردند. این خواندن ها📖 سبب نگاه انتقادی من به جامعه شد، چیزی که بهش "جامعه اسلامی" میگویند ولی شما بخوانید "غیر اسلامی"! من در عین اعتقاد به زرتشت که یک زرتشتی بودم و ارادت با تمام وجود به اسلام، کم کم به وضعیت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی جامعه حساس شدم؛ خطر❌ رو حس کردم، ایرادات رو حس کردم، انتقاد میکردم، صحبت و بحث... بعد از خواندن کتاب ها📚، ناگهان به شدت دلم برای خونه باغ حاج آقای علوی تنگ شد، فوراً حاضر شدم که برم، و رفتم... بعد از مدتها همه از دیدن هم خوشحال شدیم.... جز آقای علوی که مثل همیشه به من نگاه نکرد. بالاخره سر صحبت باز شد... و برای اولین بار من برای ساعتها از وضعیت موجود و فاصله برای رسیدن به اهداف مقدس انقلاب اسلامی برای حاج آقای علوی حرف زدم و ایشون گوش می دادند... در آخر گفتن: "فقط می خواستم یاد بگیرید و تربیت بشید."😐 تمام ذوقم نابود شد! و چه خوب شد که آیینه چینی شکست... خوب شد اسباب خود بینی شکست... به این میگن استاد... بعد از خوندن کتاب ها📚 تغییر ناگهانی رو حس کردم؛ آرام شدم، کم حرف شدم، یک صبای دیگه شدم... یک دختر زرتشتی ولی با اخلاق اسلامی... نو شدم... فکرم عوض شد، نگرشم عوض شد... دیگه اون دختر پر سروصدا و پرهیجان نبودم. ✔️استاد درست می گفت... 🌷شهید🌷 مطهری من رو تربیت کرد... یادم داد و یاد گرفتم صبر کنم✅، فکر کنم✅، تحمل کنم✅، علت بفهمم✅، زود قضاوت نکنم❌، تهمت نزنم❌، غیبت نکنم❌.. هدف استاد این بود که من رو کم کم مسلمان کنه... هنری که کار هر کسی نبود. دوباره کلاسها آغاز شد، ولی حالا فرق داشت، من یک تغییر ذهنی و فکری رو گذروندم. به کتاب خواندن📖 عادت کرده بودم. و این سری استاد شریعتی🌹... دو نگاه متفاوت ولی با یک هدف... من در مقام مقایسه نیستم اما از نظر من دکتر شریعتی نگاهی نومآبانه دارد و روان تر است، اما استاد مطهری سخت و عمیق. منظورم این است که در مورد کتب استاد مطهری باید فکر و اندیشه کرد، اما دکتر شریعتی خیر... با خواندن هم میشود فهمید. به خانه باغ حاج آقای علوی برگشتم و چقدر سبک بال برگشتم... استاد ✨قران می خواند و از من خواست از روی ✨قران بخوانم... و آرام آرام شروع به یاد دادن مفاهیم عبادی کرد... چرا عبادت❓ چرا ذکر❓ چرا صحبت❓ و من واقعاً جوابی نداشتم❗️ یعنی آموزه های دینی زرتشت واقعاً پاسخ گو نبود... ✳️ادامه دارد... 🌸🍃🌸🍃🌸 @AhmadMashlab1995
⃣ از نظر من وقتی از دیگر ادیان در مورد چیزی سوالی می پرسیم جوابها قانع کننده نیست، و پرسشگر هم دیگر جوابی ندارد یا بهتر بگویم سوالی ندارد که بپرسد! بعد از چند روز رفتم خونه حاج آقا علوی، برای شرکت در جلسات روزانه. بعد از مراسمات معمول، خودشان شروع به جواب دادن کردند؛ جالب بود، ما نیاز داریم عبادت کنیم چون بنده ایم... کم کم مشکلات آغاز شد! خیلی سؤال پیچ (❓❓❓) می شدم! بهرحال نهج البلاغه، کتابهای📚 🌷شهید🌷 مطهری و دکتر شریعتی🌹 کتابهایی نیستن که معروف نباشن. و عجیب تر از اون، خوندن این کتابها توسط یک دختر زرتشتی ای بود که هر هفته با موبد اعظم سیر اخلاقی رو چک میکرد که روحی پاک داشته باشه... 🔶اگر با موبدان اعظم صحبت کرده باشید متوجه تفاوت اونها با بقیه موبدها میشید. نژادپرست و افراطی نیستن، شباهت به اسلام درشون کم نیست. من بعد از مسلمون شدنم دعوت شدم به ادریانا و جشنی💫🌺🎊 کوچک. هرچند می دونستم از دستم ناراحتن. از دختری که به چشم سرمایه بهش نگاه می کردن. اما کاری کردند که همچنان به زرتشت علاقه مند❤ باشم و به حفظ احترامش بکوشم. 🔶دوستانی که منو می شناسند می دونند چقدر سعی در ردِ دروغها و شایعاتی که به زرتشت می زنن فعالم. هرچند ضعیف و بی حاشیه اما پاک. من ۱۶سال در این دین بودم. و واقعاً خداپرست✨ بودم. ✳️تربیت من اینگونه بود...دینم زرتشت اما رفتارم مسلمانانه بود... فقط درس می خوندم📖 که خانواده خرده نگیرند ولی غرق در اندیشه زیبای مطهری و عرفان آقای علوی بودم. امتحانات خرداد ماه تمام شد و با خیالی آسوده تر به دنبال مطالعاتم📚 رفتم. باید بگم که سخت ترین و عذاب آورترین روزها رو برای آقای علوی رقم زدم.😅 دو دفتر📒 کامل پر از سؤالات❓ کرده بودم، از کتابهای 🌷شهید🌷 مطهری و دکتر شریعتی🌹 و امام خمینی💗. طوری که می پرسیدم اگر این شیء کتابه چرا کتابه چرا مداد نیست!🤔 من تازه داشتم با تاریخ فرهنگ اسلام آشنا می شدم. مثل کربلا🔴، مثل انقلاب. و در ذهنم حد و مرزهای ذلت و عزت و... مشخص شد. آقای علوی می گفت کلیشه است که بگیم کربلا درس آزادگیه، باید بگیم کربلا، کرب و بلاست🔴⚫. حدود دو هفته اتفاقات کربلا تا شام رو توضیح و تحلیل دادند و ذهنیت من درباره حق✅ و باطل❌ کامل شکل گرفت. و این باعث شده من الان از بابت اتفاقات سیاسی خیلی ناراحت شوم و حرص بخورم. من فکر می کنم یکی از مشکلات جامعه ما عدم دغدغه مندی ماست. ما دغدغه دین و ایمان و رهبر و خانواده و فرهنگ و اقتصاد نداریم، اما تا دلتون بخواد دغدغه لاکچری و شیشلیک و تفکر غربی و کلاس و... داریم! و این برایم عجیبه که ما در چند مورد کاملاً ضربه خوردیم، یعنی اسلام ضربه خورده، بخاطر عدم رهبر گرایی... یعنی ولایت فقیه و امام رو گذاشتیم کنار و ضربه ای شیرین نوش جان کردیم! از امام علی تا امام حسین؛ و امام زمان و ملی شدن نفت و امام خامنه ای، ولی درس نمی گیریم! خیلی جالبه شاید یزید و تیر وطایفه اش به جهنم🔥 واصل شدند اما تفکر یزیدی، شما بخونید "غربی" همچنان پا برجاست... ✳️ادامه دارد @AhmadMashlab1995
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃 اینا جملات جسارت به کسی نیست... من نمیگم اونایی که بدحجابن بَدهستن... من نمیگم اونایی که مانتویی هستن بَد هستن... ✨من فقط حرفم اینه با داشتن حجاب خیلی چیزا به دست میاد✨ خیلیا بخاطر داشتن امنیت تو دارن میرن لابد به خودت میگی میرن که میرن مگه بخاطر ماست😏☹️ لابد میگی تو یه کشوره دیگه جنگه🇮🇶 🇸🇾جوونای مملکت 🇮🇷ما دارن میرن خودشونو به کشتن میدن... لابد شعار نه غزه🇪🇭 نه لبنان 🇱🇧جانم فدای ایران هم میگید؟؟؟ 👈تازه جالب اینجاست مسخره هم می کنید میگید مدافع حرم چیه؟؟؟👉 بابا کلی پول میگیرن💸💶 👈هیچی نمی تونه جای آدمو بگیره...👉 👈به شمای دختر خانوم بگن بهتون کلی پول میدیم 👉 ❓ بابات یا داداشت یا همسرتو میفرستی بره جنگ؟؟؟ ❗️عوضش کلی پول میدنا... ❓حاضری...؟؟؟ ❓حاضری بی بابا باشی ؟؟؟ ❓ولی کلی پول داشته باشی؟؟؟ ❓حاضری داداش نداشته باشی... یا همسر؟؟؟ ❗️❓ولی کلی پول ... بخدا 😔 انقد با هاتون تو 💻📱🌐 دل خانواده های رو 💔خون نکنید😔 اما خواهر خوبم 👇👇👇 اگه شما الان تو سوریه🇸🇾 یا 🇮🇶عراق باشی ❌یه عده که و و ندارن به شهرت یا خونت حمله کنن چجور میخوای از خودت دفاع کنی؟؟؟ اصلا از داعشیا و امثال اونا به زن ها و دخترای اسیر خبر داری؟؟؟ های ما ما میرن این صحنه ها تو کشور ما تکرار نشه یه جـــمله 👇👇👇 ❤️"دختر شده ای که هزاران دل به خاطرت ترک وطن کنند و بشوند مدافع حرم "❤️ ❤️"خواهرم تو هم مدافع حجابت باش با چادرت"❤️ ✍❧یا قَتیل الْعَبَرات ـHـ❧ 🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌷کانال رسمی شهیداحمدمَشلَب🌷 👇👇👇 @AHMADMASHLAB1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پست ویژه 👇👇👇
💛 چقدراشک بریزم زجدایی آقا....🌼🍃 من دلم💛تنگ شده تنگ کجایی اقا. ....🌼🍃 همه دارندبه تنهایی من می خندند. ..😔🌼🍃 به همه گفته ام این هفته میایی آقا....🌼🍃 توفقط نازبکش اخم کنی میمیرم 🌼🍃 یاروغمخوار من زار شمایی آقا....💛🍃 🌸🍃 @Ahmadmashlab1995❤️
#عاشق نباشی، حس باران رانمےفهمی فرق قفس با یڪ خیابان رانمےفهمی #عاشق نباشی،مےروی در جاده ها..اما معنای فصل برگ ریزان را نمےفهمی در شعرها دنیایی از اسرار پنهان است #عاشق نباشی، درد پنهان را نمےفهمی #شهید_احمد_مشلب #نبطیه_لبنان @AhmadMashlab1995
⃣ اون روزها با معدل باور نکردنی ۱۹.۴۳ شیرینی زندگیم بیشتر شد 😍و نگرانی خانوادم بیشتر😨... چون من ناخواسته با نامحرم دست نمی دادم و رفتارهای اسلامی و حرف های عجیب داشتم،😎 (شما بخونید ذکر). حاج آقای علوی از روندم راضی بود😊 و بهم فرصت استراحت داد و گفت آموزش طب سنتی رو شروع کنم دوباره...🤓 من در سال ۹۰ به دستور مقام معظم رهبری❤️ که فرمودند طب سنتی باید احیا بشه طب رو آموختم. اون موقع زرتشتی بودم و الان به صورت تخصصی فعالیت می کنم. استراحت و تابستان خوبی بود، سفر بندر عباس و عکاسیش 📷 مدتهاست از این کار بدم اومده، هر کسی که دوربین داره و شات میزنه عکاس نیس. حرفم اینه تقوای کاری رو که می کنیم باید داشته باشیم، اگر کسی در کار خودش تقوا داشته باشه حداقل نصف مشکلات ما حل میشه...🤓 تقوا... یعنی هر کاری که می کنی از خدا بترس...☺️ آقای علوی بعد از کلاس ها منو نگه می داشت و می نشست قران می خوند. عربیم ضعیف بود🙈 نمی فهمیدم ولی آروم می شدم... مثل لالایی بود...❤ احساس می کردم روحم پر میشد... خلاء دیگه ای وجود نداشت. قرار بود احکام یاد بگیرم ولی خیلی سخت بود، نمیتونستم!😥 و من هر هفته باید به سؤالات احکام جواب می دادم!😐 خیلی اشکال داشتم گاهاً فتوا هم میدادم😅! که باعث میشد حاجی سرشو بیاره بالا با چهارتا چشم نگاهم کنه بگه از کجا اینو دراوردی؟😁! با کدوم منطق جواب دادی؟!😐 عجیب روزهای سختی بود که نمی تونستم یاد بگیرم! ولی حالا کاملاً جا افتاده و قدرت تشخیصم بالا رفته. اما در سیر رفتاریم ضعف دارم❕ با آغاز مهر و سال کنکور کلاً زندگیم به هم ریخت! من فقط باید تهران قبول میشدم چون مادرم نمیتونست دوریمو تحمل کنه.😕 از همون اول لوسم کردند!😐 با شروع تست☑️ و درس📚📝، از خوندن کتابها فاصله گرفتم، و باعث دلخوری حاجی شدم! بین خانوادم و دلم❤️ مونده بودم؛ خیلی سخت بود❗️ دوران احکام بود و نمی شد نخوند. تصمیم گرفتم روزا تست☑️ بزنم و شبها کتاب بخونم📖. تا میان ترم اول همه چی خوب بود تا وقتی که حاجی گفت هرچی یادم داده ازم میپرسه و امتحان میگیره، اگر نمره خوبی نمی گرفتم حاجی دیگه مسؤلیت تربیتمو به عهده نمیگرفت!😨😢 موندم سر دوراهی که چه کنم! شروع کردم به مطالعه📖 کتابها📚، کلاً درسو بیخیال شدم ولی باز با اون حال ترم اولو با معدل بالا قبول شدم... ✳️یه چیزی در مورد مدرسه: من از اول دبستان تا سوم دبیرستان تو مدرسه "میخاییل کارباچیف" بودم و سال آخر دبیرستان رو در مدرسه دولتی.. ✳️ادامه دارد @Ahmadmashlab1995
⃣ بر خلاف انتظار که دوست داشتم حاجی بیشتر ملاحظه بکنه ولی سختگیرتر و سختگیرتر شد،☹️ چون سال کنکور بود و نمی خواستم پیش خانوادم شرمنده بشم.😊 کافی بود حاجی سؤالی بپرسه که من جواشو بلد نباشم، 😰با عصاش میزد به سرم و میگفت دختره نادون...😱 سخت گیری های حاجی باعث شد که بعد از امتحانای دی مدرسه نرم 😁وفقط سه چهارساعت درس کنکوری بخونم🤓..... تو آزمونام تراز و درصدای خوبی نداشتم...😐 تا عید وضع همین بود..... تا اینکه عید شد و من ۱۴روز اردوی درسی رفتم.....🙄 حاجی قهر و دعوا و کتک وگیس وگیس کشی😭🤐🤕..... اصلاراهم ندادتو خونش بعد دو هفته.... می گفت تو با همون 3یا4ساعت درس هم میتونی قبول بشی.... انصافاهم حرفش درست بود..... من چون میترسیدم ازاینکه نتیجه خوبی نگیرم😕 همون وقت محدودهم باتمام قوامیخوندم ....کم کم اوضاع فرق کرد.....😎 من فهمیدم پشت این کاری حاجی علتی خوابیده واونم نظمه....? حاجی ازدختری که حتی بلدنبودچندتاکتاب مرتب کنه یک موجودمرتب ساخت..... الان هم همینطوره.....نظم دارم توی صحبت کرد🔈...تفریحم🏉⚽🏀....مطالعه📓📔....کارای روزمره ام..... امادرس بعدی...... صبر....🤗 تحت فشار سختی بودم، و سؤال های زیادی داشتم، حاجی فقط گوش میداد و تا سؤالی که مورد نظرش نبود رو نمی پرسیدم جواب نمیداد،😐 این رفتار حتی باعث اعتراض خود خانواده حاجی شد، اما حاجی اتمام حجت کرد و گفت تو تربیت من دست نبرند.🤐 این رفتار حاجی طبق معمول هدفمند و برنامه ریزی شده بود، وقتی دیدم نتیجه نمیگیرم، با حاجی قهر کردم و رفتم دنبال کتابهایی📚 که ممکن بود جواب سؤالهام(❓❓❓) رو داخل اونها پیدا کنم، اما کلاف پیچیده تر شد! 😫😩 ناچاراً مجبور شدم برگردم پیش حاجی، اما اینبار غرورم اجازه نمی داد بیش از یک بار بپرسم! حاجی هم بی توجه برنامه خودشو ادامه داد! ✳️بعد از مدتی دیدم جواب تمام سؤالهامو گرفتم... ✔️اما فهمیدم قرار نیست جواب هر سؤالی رو همون لحظه بگیرم و شاید اصلاً درست نباشه که جواب رو بدونم! 🌸🌱عید نوروز🌱🌸 شد و من واقعاً از نتیجه کنکورم می ترسیدم! وضعیتم مطلوب نبود. بعد از دو روز فکر کردن رفتم به حاجی گفتم: "حاج بابا میشه به درس📝 و کنکورم☑️ برسم؟" قبول کردند، هر چند نمی خواستن قبول کنن و کلاً مخالف تحصیلات آکادمیک دانشگاهی بودند و میگفتن برای یک دختر اشتباهه که بره تو چشم نامحرم باشه، در شأن یک دختر نیست... حرف پدرم هم همین بود... حالا میفهمم اشتباه کردم و نباید می رفتم! و این شد که کلاً درس دین رو گذاشتم کنار و چسبیدم به کنکور❗️ سه ماه مرتب درس می خوندم... اوایل تیرماه بود که کنکور✏️☑️ ریاضی دادم، ❇️وقتی برگشتم تصمیم عجیبی گرفتم... ✳️ادامه دارد @Ahmadmashlab1995
🌸🍃 ✋ میدهم سوی امیرم یک سلام صبح من آغاز شد با این کلام السّلام ای ساکن کرب وبلا من حرم خواهم همین و والسلام ‌‌‌‌ 🌸🍃 @Ahmadmashlab1995❤️
💫🌸🍃🌸💫 ✨🍃🌹 💋 در امتداد دل❤️ تا چشم كار ميكنه ميخواهمت 😍😍☺️💔 #شهید_احمد_مشلب @AhmadMashlab1995❤️