eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.4هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
💐بهشـت ، همیشـہ نباید درختانے داشته بـــــاشد ڪہ رودهایـے از پـــایینش جـــــریان دارند..! 👌گاهے بیــــابانیست ڪہ ❤️خــون شهــدا❤️ در آن جــاریست...✨ #شهید_احمد_مشلب @AHMADMASHLAB1995
#دلنوشته همہ چے تموم شد... عیــد قربان عیــــد غدیر تابستونم دیگه آخراشه تـــــــــفریح گـــــــــردش همــــــه چے... دیگہ میتونیم از امشبــــ دل نگرون باشیم😔 دل نگرون یہ ڪاروان😭 ڪاروانے ڪہ همشون گلنـ💚ــد باغبانشون امــــــام حسیــــــــــن😭 دیگھ باید نگران باشیم😔 نگران شش ماهہ😭 نگران دختر سہ سالہ💔 نگران عبــــــــداللہ... نگران قاســــــم... نگران محـــمد... نگران عباس... نگران عون.... وخیلی ها 😭💔 نگران زینبــ❤️ــــ یا صاحبــــ الزمان کم کم شال عزا بہ تن میڪنی مولا؟😭 #چند روز دیگر مسافران کربلا می رسند ✍یاقتیل العبرات کانال شهید احمــ🌷ــد مَشلب 👇👇👇 @AHMADMASHLAB1995
هدایت شده از هیأت زوارالزهراء(س)
⚫️ #این_بانگ_انقلاب_حسین_است_الرحیل مراسم عزاداری دهه اول محرم الحرام ۱۴۴۱ 🔸 حجت الاسلام رضا کریمی 🔹 حاج ابوذر بیوکافی 🔹 حاج وحید گلستانی 🕕 از شنبه ۹ شهریورماه به مدت ۱۱ شب، ساعت ۲۰:۳۰ 🏴 هیات زوارالزهرا سلام الله علیها ▪️ @ZovvaralZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#اینک_شوکران قسمت 3⃣4⃣ ما روزهاي سخت جنگ را گذرانده بودیم. فکر می کردم این روزها هم می گذرد، پیر م
قسمت 3⃣5⃣ لبه تخت منوچهر نشست مثل ماتم زده ها. باید چه کار کند؟ فکرش را نمیکرد همه ی بدنش گوش شده بود بیایند خبر بدهند منوچهر.... دکتر با یک در صد امید برده بودش اتاق عمل. به فرشته گفته بود به توسل خودتان برمیگردد. چند بار وضو گرفت اما برای دعا خواندن تمرکز نداشت. حال خودش را نمیفهمید راه میرفت مینشست. چادرش را بر می داشت دوباره سرش می کرد.سر ظهر صداش زدند. پاهاش را با خودش می کشید تا دم اتاق ریکاروی. توی اتاق شش تا تخت بود. دو تا از مریض ها داد میزدند یکی استفراغ میکرد. یکی اسم زنی را صدا میزد. و دو نفر دیگر از درد به خودشان میپیچیدند. تخت اخر دست چپ منوچهر بود. به سینه اش خیره شد بالا و پایین نمی امد برگشت به دکترش نگاه کرد و منتظر ماند. دکتر گفت: موقع بیهوشی روح ادم ها خودش را نشان میدهد روحش صافه صاف است. گوشش را نزدیک لبهای منوچهر برد لبانش تکان میخورد داشت اذان می گفت. تمام مدت بیهوشی ذکر می گفت قسمتی از کبد و روده و معده اش را برداشته بودند. تا چند روز قدغن بود کسی بیاد ملاقاتش. اما زخمش عفونت کرد تا دو هفته نمی توانست چیزی بخورد. یواش یواش مایعات میخورد. منوچهر باید شیمی درمانی می شد از ازمایش مغز استخوان پیش رفت سرطان را میسنجند و بر اساس آن شیمی درمانی میکنند. دکترشفاییان متخصص خون است که دکتر میر، براي مداواي منوچهر معرفیش کرد. روز آزمایش نمی دانم دردي که من کشیدم بدتر بود یا دردي که منوچهر کشید. دلم می سوزد. می گویم اي کاش یک بار داد می زد. صداي ناله اش بلند می شد. دردش را بیرون می ریخت. همین صبوري و سکوت ها ، پرستار ها و دکتر ها را عاشق کرده بود. هرکاري از دست شان بر می آمد دریغ نمی کردند.تا جواب آزمایش آماده شود، منوچهر را مرخص کردند. روزهایی که از بیمارستان می امدیم ، روزهاي خوش زندگیم بود. همه از روحیه ام تعجب می کردند. نمی توانستم جلوي خنده هام را بگیرم. با جمشید زیر بغلش را گرفتیم تا دم آسانسور. گفت میخواهم خودم راه بروم. جمشید رفت جلوي منوچهر، رسول سمت راستش، برادر دیگرش، بهروز، سمت چپش و من پشت سرش که اگر خواست بیفتد نگهش داریم. سه تا ماشین آمده بودند دنبالمان. دم خانه جلوي پای منوچهر گوسفند کشتند. مادرش شربت می داد. علی و هدي خانه را مرتب کرده بودند. از دم در تا پاي تخت منوچهر شاخه هاي گل چیده بودند و یک گلدان پر از گل گذاشته بودند بالاي تختش. جواب آزمایش که آمد، دکتر گفت: " باید زودتر شیمی درمانی شود." با هر نسخه ي دکتر کمرم می لرزید که اگر داروها گیر نیاید چی؟ دنبال بعضی داروها باید توي ناصر خسرو می گشتیم. صف هاي چند ساعته ي هلال احمر و سیزده آبان و داروخانه هاي تخصصی که چیزي نبود. دوستان منوچهر پرونده هاش را بیرون کشیدند و کارت جانبازي منوچهر را از بنیاد گرفتند. اما طول کشید این کارها. براي خرج دوا و دکتر منوچهر خانه مان را فروختیم و اجاره نشین شدیم. منوچهر ماهی سه روز شیمی درمانی می شد. داروها را که می زدند گر می گرفت. می گفت: " انگار من را کرده اند توي کوره بدنم داغ می شود. " تا چند روز حالت تهوع داشت. ده روز دهان و حلقش زخم می شد. آب دهانش را به سختی قورت می داد. به خاطر شیمی درمانی موهاش ریخت. منوچهر چشمهاش را روي هم گذاشت و فرشته موهاي سرش را با تیغ زد. صبح که برده بودش حمام، موهاش تکه تکه میریخت. موهاي ریزي که مانده بود توي سرش فرو می رفت و اذیتش می کرد. گفت: " با تیغ بزندشان. حتی ریش هاش را که تنک شده بود." یک ریز حرف میزد. گاهی وقت ها حرف زدن سخت است اما سکوت سنگین تر و تلخ تر. آیینه را برداشت و جلوي منوچهر ایستاد. " خیلی خوش تیپ شده اي.عین یول براینر. خودت را ببین." منوچهر همانطور که چشمهاش را بسته بود، به صورت و چانه اش دست کشید و روي تخت دراز کشید. ⏪⏪ادااامه دارد..... @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#اینک_شوکران قسمت 3⃣5⃣ لبه تخت منوچهر نشست مثل ماتم زده ها. باید چه کار کند؟ فکرش را نمیکرد همه ی
قسمت 3⃣6⃣ منوچهر را با خودش مقایسه می کردم. روزهایی که به شوخی دستم را می بردم لاي موهاش و از سر بدجنسی می کشیدمشان. و حالا که دیگر مژه هاش هم ریخته بود. به چشم من فرق نداشت. منوچهر بود. کنارمان بود. نفس می کشید. همه ي زندگیم شده بود منوچهر و مراقبت از او. آنقدر که یادم رفته بود اسم علی و هدي را درمدرسه بنویسم. علی کلاس اول راهنمایی می رفت و هدي اول دبستان. جایم کنار تختش بود. شب ها همان جا میخوابیدم، پاي تخت. یک شب از (یا حسین) گفتنش بیدارشدم. خواب دیده بود. خیس عرق شده بود. خواب دیده بود چلچراغ محل را بلند کرده. - "چلچراغ سنگین بود.استخوان هام می شکست. صداي شکستنشان را می شنیدم. همه ي دندان هام ریخت توي دهانم." آشفته بود. خوابش را براي یکی از دوستانش که آمده بود ملاقاتش تعریف کرد. او برگشت گفت: " تعبیرش این است که شما از راهتان برگشته اید. پشت کرده اید به اعتقاداتتان. " 🌲🌲 تعبیر خواب آن روزها خیلی ها به ما ایراد می گرفتند. حتی تهمت می زدند. چون ریش هاي منوچهر به خاطر شیمی درمانی ریخته بود و من براي اینکه بتوانم زیر بغل هایش را بگیرم و راه برود، چادر را می گذاشتم کنار. نمی توانستم ببینم این طوري زجر بکشد. تلفن زدم به کسی که تعبیر خواب می دانست. خواب را که شنید دگرگون شد. به شهادت تعبیرش کرد، شهادتی که سختی هاي زیادي دارد. حالا ما خوش حال بودیم منوچهر خوب شده. سر حال بود. بعد از ظهر ها می رفت بیرون قدم میزد. روز هاي اول پشت سرش راه می افتادم. دورادور مراقب بودم زمین نخورد. می دانستم حساس است. می گفت: "از توجه تو لذت می برم تا وقتی که ببینم توي نگاهت ترحم نیست." نگذاشته بودیم بفهمد شیمی درمانی می شود. گفته بودیم پروتئین درمانی است. اما فهمید. رفته بود سینما، فیلم از کرخه تا ارین را دیده بود. غروب که آمد دل خور بود. باور نمی کرد بهش دروغ گفته باشم. خودش را سرزنش می کرد که حتما جوري رفتار کرده ام که ترسو به نظر آمده ام. اما سرطان یعنی مرگ چیزي که دوست نداشت منوچهر بهش فکر کند. دیده بود حسرت خوردنش را از شهید نشدن و حالا اگر می دانست سرطان دارد...... . نمی خواست غصه بخورد. منوچهر چقدر برایش از زیبایی مرگ گفت. گفت "خدا دوستم دارد که مرگ را نشانم داده و فرصت داده تا آنروز بیشتر تسبیحش کنم و نماز بخوانم." فرشته محو حرفهاي او شده بود. منوچهر زد روي پایش و گفت: "مرثیه خوانی بس است. حالا بقیه ي راه را با هم می رویم ببینم تو پررو تري یا من" 🌲🌲خونریزی معده و من دعا می کردم. به گمانم اصرار هاي من بود که ازجنگ برگشت. گمان می کردم فنا ناپذیر است. تا دم مرگ می رود و بر میگردد. هر روز صبح نفس راحت می کشیدم که یک شب دیگر گذشت. ولی از شب بعدش وحشت داشتم. به خصوص از وقتی خونریزي معده اش باعث شد گاه به گاه فشارش پایین بیاید و اورژانسی بستري شود و چند واحد خون بهش بزنند. خونریزيها بخاطر تومور بزرگی بود که روي شریان اثنی عشر در آمده بود و نمی توانستند برش دارند. این ها را دکتر شفاییان می گفت. دلم می خواست آنقدر گریه کنم تا خفه شوم. دکتر گفت: "هر چه دلت میخواهد گریه کن، ولی جلوي منوچهر باید بخندي. مثل سابق. باید آن قدر قوي باشد که بتواند مبارزه کند. ما هم با شیمی درمانی و رادیوتراپی شاید بتوانیم کاري بکنیم. " ⏪⏪ ادامه دارد.... @AHMADMASHLAB1995
❣ #مهـديـا... منتظـرانت همـہ در تاب و تبنـد همـہ ی اهل جهـان ، جملـہ گرفتار شبنـد چـو بيايـی غـم و ظلمـت بـرود از عالـم شـاد گردد دل آنان ڪہ گرفتـار غمنـد... @AHMADMASHLAB1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️مادران دو شهید حزب الله لبنان که در حمله چند شب قبل رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدن، دارن به همدیگه دلداری میدن. یکی‌شون به دیگری میگه: "می‌دونی پسرامون الان کجان؟ پیش حسین علیه السلام.. @AhmadMashlab1995
✍ #وصیت_نامہ_شهدا 🔰 #مسجد 🌸 مهمتـریـن و بهتریـن عامل ڪہ باعـث شـد من راهــم را پیـدا ڪنـم ، حضـور در مسجــد بـود . 🌹 #شهیـد_عباسعلـے_آورجـہ @AHMADMASHLAB1995