⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
🔴راضيم به رضای خدا
کشاورزی بود که تنها یک اسب برای کشیدن گاوآهن داشت. روزی اسبش فرار کرد.
همسایه ها به او گفتند:چه بد اقبالی!
او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا
روز بعد اسبش با دو اسب دیگر برگشت.
همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی!
او گفت:راضيم به رضای خدا
پسرش وقتی در حال تربیت اسبها بود افتاد و پایش شکست.
همسایه ها گفتند:چه اتفاق ناگواری!
او پاسخ داد:راضيم به رضای خدا
فردای آن روز افراد دولتی برای سربازگیری به روستای آنها آمدند تا مردان را به جنگ ببرند اما پسر او را نبردند.
همسایه ها گفتند:چه خوش شانسی!
او گفت:راضيم به رضای خدا
و این داستان ادامه دارد...
همانطور که زندگی ادامه دارد...
وخدا هيچگاه بنده اش را نمی آزارد...
كه او عاشق ترين معشوق است
ازصميم قلب ميگويم:
راضيم به رضای خدا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❌سخن گفتن زیاد❌
هر کس سخنش زیاد شود
⬅️خطایش📛 زیاد می شود
هر کس خطایش زیادشود
⬅️حیایش😔کم می شود
هر کس حیایش کم شود
⬅️تقوایش😞کم می شود
هر کس تقوایش کم شود
⬅️قلبش💔 می میرد
و هر کس قلبش مرد
⬅️داخل آتش🔥 می شود😱
@ghiamat_ir
حکایتی جالب در مورد غفلت🍃👌
حکایت غفلت، حکایت آن سه فیلسوفی است که در ایستگاه راه آهنی منتظر ورود قطار بودند. آن ها آن قدر گرم بحث و جدل بودند که غافل از ورود قطار شدند. لحظه ای که قطار خواست ایستگاه را ترک کند دو نفر از انها با عجله خود رابه درون قطار رساندند.
نفر سوم اما که خیلی هم عجله داشت نتوانست سوار شود. از بس که ناراحت بود گریه میکرد، باربری که ماجرای انها را از نزدیک مشاهده کرده بود به وی نزدیک شد و به او دلداری داد وگفت خدا را شکر که حداقل دونفر از شما سوار قطار شد.
فیلسوف به جا مانده گفت: مشکل همین جاست. آن دو نفر برای بدرقه من آمده بودند من ماندم و آن ها رفتند. مطمئناً آن ها هم در قطار دارند مانند من گریه میکنند. بله قطار زندگی در حرکت است چه سوار بشوی یا نشوی آن میرود وغفلت ازآن قابل جبران نیست.
@ghiamat_ir
#موفقیت
مـدام تـلاش ڪُن
توی زندگیتون هدف داشته باشین
و در مسیر رسیدن به هدفتون مدام
تـــلاش ڪنید یڪ جا نشستن چیز
خوبی نیست..!! بعضیها صبر رو با
تنبلی اشتباه میگیرن!!
صـبر یعنی تلاش ڪنی و منتـظر
خوب نتـــیجه باشی نه اینڪه هیچ
ڪارینڪنی و بخوای نتیجه بگیری
مثل دریـا و امواجش باش همیشه
پویا و در حرڪت نهمثل یک مرداب
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از پست آشپزی
✨﷽✨
✅نمک و آب
✍روزی شاگرد یک راهب پیر هندو از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد. راهب از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد، آن هم به سختی.
استاد پرسید: «مزه اش چطور بود؟»
شاگرد پاسخ داد: «خیلی شور و تند است، اصلاً نمی شود آن را خورد.»
پیر هندو از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند. رفتند تا رسیدند کنار دریاچه. استاد از او خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد. سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید. استاد این بارهم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد: «کاملا معمولی بود.»
پیر هندو گفت: «رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو می شود همچون مشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیعتر می شود، می تواند بار آن همه رنج و اندوه را براحتی تحمل کند. بنابراین سعی کن یک دریا باشی تا یک لیوان آب.»
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از پست آشپزی
✨﷽✨
#حکایت
تا ولاالضالین را در گوش من خوانده است!
✍یکی از شاگردان شیخ اعظم انصاری گوید: چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ گشتم برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس افادت شیخ درآمدم ولی از مطالب و تقریراتش هیچ نمی فهمیدم. خیلی براین حالت متأثر شدم تا جائی که دست به ختوماتی زدم باز فایده نبخشید بالاخره به حضرت امیر علیه السلام متوسل گشتم.
شبی در خواب خدمت آن حضرت رسیدم. حضرت آیه شریفه بسم الله الرحمن الرحیم را در گوش من قرائت فرمود. صبح چون در مجلس درس حاضر شدم. درس را می فهمیدم کم کم جلو رفتم، پس از چند روز به جایی رسیدم که در آن مجلس صحبت می کردم. روزی از پایین منبر درس با شیخ بسیار صحبت می نمودم و اشکال می گرفتم. آن روز پس از پایان درس خدمت شیخ رسیدم.
شیخ آهسته در گوش من فرمود: آن کسی که بسم الله را در گوش تو خوانده است تا ولاالضالین را در گوش من خوانده است. این را گفت و رفت. من از این قضیه بسیار تعجب کردم و فهمیدم که شیخ دارای کرامت است زیرا تا آن وقت به کسی این مطلب را نگفته بودم
📚ر.ک: داستان های شنیدنی از کرامات علما
/ 62 61، به نقل از: بحار الانوار، 72 / 130.
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از پست آشپزی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💞ﮔﻔﺘﯿﻢ ﭼﺮﺍ ﯾﺎﺭ ﺑﺸﺪ ﺳﺎﻏﺮ ﻣﺴﺘﺎﻥ ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺳﺒﺐ ﻋﺸﻖ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺩﻝ ﻋﺸﺎﻕ ﻃﻌﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸﺎﻕ
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯼ ﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺁﻥ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺷﺮﺍﺑﺶ
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻘﺼﺪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻡ ﺍﺳت.
#مولانا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از پست آشپزی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💞ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ،
ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍکردن!!
ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ.
ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ.
ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ راصدا میزند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮوم ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم....
از پاهایی که نمی توانند تورا به سمت ادای نماز ببرند انتظار نداشته باش تورا به بهشت ببرند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از پست آشپزی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💞روزی مردی از کنار جنگلی میگذشت مرد دیگری را دید که با ارهای کُند به سختی مشغول بریدن شاخههای درختان است.
پرسید: « ای مرد چرا ارهات را تیز نمیکنی تا سریعتر شاخهها را ببری.»
مرد گفت: «وقت ندارم باید هیزمها را تحویل دهم کارم خیلی زیاد است و حتی گاه شبها هم کار میکنم تا سفارشها را به موقع برسانم ، دیگر وقتی برای تیز کردن اره نمیماند.»
مرد داستان ما اگر گاهی میایستاد و وقتی برای تیز کردن ارهاش میگذاشت شاید دیگر با کمبود وقت مواجه نمیشد چون بدون شک با ارهی کُند نمیتوان سریع و موثر کار کرد ...!
حکایت بیشتر ما انسانها نیز همین است .
باید اندکی تامل کنیم . گاه ذهن ما بسیار درگیر کار یا تحصیل است و ما با فشار زیاد سعی در پیش کشیدن خود داریم .
گاه باید بایستیم و به درون خود رسیدگی کنیم و ارهی ذهن و روان خود را تیز كنيم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از مخزن خیاطی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امشب به درگاه خدا
✨براتون دعامیکنم تا
🌺فرداتون پرامید
✨زندگیتون پویا
🌺عشقتون خدا
✨حاجتتون روا
🌺و شبتون پرازآرامش باشه
📤 @hasht_rishtery❄️
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
╰══•🥀•══╯💕
ســـلام🍃💕
صبح بخیر
آرزو می کنم
در این روز زیبا🍃🌸
دلتون پراز محبت
روزتون پُـراز رحمت
زندگیتون پراز بـرکـت🍃💕
حظههاتون پراز موفقیت
وعاقبتتون ختم بخیر باشد
روزتون پراز عشق وخوشبختی🍃🌸
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
╰══•🥀•══╯💕
🌸الهی امروز 7 خرداد برایت
🎋همان روزی باشد که میخواهی
💕همان هایی را ببینی
🎋که دوستشان داری
🌸همان حرفهایی را بشنوی
🎋که دلت میخواهد،و همه چیز
💕همان جوری پیش برود
🎋که آرزویش را داری ...
🌸خوشبختی برایِ هرکس
🎋تعریفِ ویژه ای دارد ،و من
💕خوشبختی به سبکِ خودت را
🎋برایِ تو آرزو می کنم
🌸 چهارشنبهتون گلبـارون 🌸
هدایت شده از پست آشپزی
✍خدایا به من بیاموز :
هر جا زخمی هست مرهم باشم
هر جا تردیدی هست ایمان باشم
هر جا ناامیدی هست امید باشم
هر جا تاریکی هست روشنایی باشم
هر جا غمی هست شادمانی باشم
امروز، خانه را با لبخند ترک کنید. برای شهر ، کشور و جهانتان دعا کنید. برای هر کسی که امروز با او ملاقات می کنید. دعا کنید تا ذهنتان سرشار از نور شود. دعا کنید تا راهی برای انتقال عشق الهی شوید.
انتخاب با شماست
ميتوانيد بگوييد چه صبح قشنگي
ميتوانيد بگوييد بازهم صبح شد
اين ديدگاه است كه تفاوت را خلق مےكند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از پست آشپزی
✨﷽✨
✍چندی پیش سوار تاکسی شدم. راننده تاکسی مرد محترمی بود که 60سال سن داشت و بسیار شاد بود او با مسافران با شادی برخورد میکردیکی از مسافران از او پرسید با وجود ترافیک و شغلی که خسته کنندست چطور میتواند شاد باشد
جواب راننده برایم جالب بود. گفت رمز موفقیت در زندگی را یافته. مسافران مشتاقانه پرسیدند این رمز چیست؟ گفت من 4فرزند دارم 2دختر و 2پسر که همه تحصیل کرده اند در حالیکه هرگز به درسشان رسیدگی نکردم . گفت رمز موفقیتش این بوده که بشدت هوای همسرش را داشته و به او توجه و محبت خاص میکرده و فقط نیازهای همسرش را برآورده کرده است. گفت همسرش را همیشه خوشحال و راضی نگه میداشت و درعوض همسرش همیشه پرانرژی بود و با تمام قوا به بچهها و منزل و هر کار دیگری رسیدگی میکرد.
میگفت زنها تواناییهای موازی دارند و میتوانند چند کار را در منزل باهم مدیریت کنند. کافیست آنها را راضی و خوشحال و تحت توجه و محبت کافی نگه داری تا هر کاری از آنها بربیاید. او معتقد بود اگر باطری قلب همسرتان را شارژ نگه دارید میتوانید با آرامش به کارتان رسیدگی و باخوشبختی زندگی کنید. چون همسرش از جان و دل، بقیه امور را سرپرستی خواهد کرد. بنظرمن حق با اوست. رمز موفقیت او میتواند، رمز موفقیت بسیاری از مردها باشد.
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از پست آشپزی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💞چهل قاعده شمس تبریزی
برداشت از کتاب "ملــــت عشـــق"
قاعده چهاردهم:
✅ بجای مقاومت در برابر تغییراتی ،
که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو.
بگذار زندگی با تو جریان یابد، نه بی تو.
💫 نگران این نباش که زندگیات
زیر و رو شود...
از کجا معلوم که زیر زندگیات بهتر از
رویش نباشد...؟!
📚 ملت عشق
👤نویسنده الیف شافاک
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💞"الگوی زیبایی برای دیگران باش"
سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد.
از ایمان سخن نگو! بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند.
از عقیده برایش نگو! بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
از عبادت برایش نگو! بگذار آن را جلوی چشمش ببیند.
از اخلاق برایش نگو! بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد.
از تعهد برایش نگو! بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد.
"بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥مرگ نزدیک ترین چیز به انسان
💥باور ندارین به سرنوشت این افراد
✨نگاه کنید تا شاید برای من و شما درس عبرتی بشن
خدایا مارو نیامرزیده از این دنیا مبر🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#حکایت
💞ملا نصرالدین در خیابان پی چیزی می گشت.
کسی از او پرسید: ملا دنبال چه می گردی؟
ملا گفت: کلیدهایم را گم کرده ام. آن شخص
پرسید: آنها را کجا گم کرده ای؟ ملا پاسخ داد:
در خانه. شخص با حیرت پرسید:پس چرا دراینجا
به دنبال آن می گردی؟ ملا گفت: چون داخل
خانه تاریک است و این بیرون روشن!
ما نیز خود را در بیرون می جوییم، اما تا
زمانی که به درون ننگریم قادر نیستیم خود
را بیابیم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی استاد انصاریان
🎬موضوع: آبرو نبریـــم
↶【به ما بپیوندید 】↷
___________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✅چرا در عبادتهايمان سستي به خرج مي دهيم؟
✍عامل دوم بحث جهل و عدم اطلاع است . خيلي چيزها را اگر ما بدانيم ، به دنبال آن مي رويم . اگر انسان بداند در اين نماز چقدر ثواب است ، بداند يک سوم فشار قبر براي غيبت است ، بداند ذکر لااله الااله اين قدر ثواب دارد و ترک نماز چقدر محروميت دارد و ضربه مي خورد ، اين کار ها را نمي کند . ميگويند : پادشاهي در يک شب تاريک ، لشکريانش را از بيابان عبور مي داد ، به يک جاي رسيدند که زير پايشان شن مانند بود . پادشاه گفت : اين ها را جمع کنيد . اين افراد سه دسته شدند . يک عده گفتند : چَشم و تمام کوزه هايي را که داشتند ، از اين مواد شن مانند جمع کردند . يک عده گفتند : مگر ما بيکار هستيم . خودمان در اين شب تاريک به زور راه مي رويم حالا اينها را هم جمع کنيم ؟ و چيزي بر نداشتند . عده اي هم گفتند : حالا يک مشت برمي داريم . اگر به درد خورد که هيچي و اگر به درد نخورد ، دور مي ريزيم . خيلي زياد نيست . صبح که به روشنايي رسيدند ديدند آنها دُر و طلا بوده است . همه غصه مي خوردند . آنها که برنداشته بود مي گفت : کاشکي برمي داشتيم و آنها که کمتر برداشته بود هم مي گفت : کاشکي بيشتر بر مي داشتم . و کسي که برنداشته بود ميگفت : من که بدبخت هستم . قيامت هم همينطوري است . قرآن ميفرمايد : در قيامت باطن ها آشکار مي شود و پرده ها کنار مي رود و حسرت ها مي آيد . من نگاه مي کنم ، مي بينم يک نافله شب اين قدر نورانيت درقبر مي گذاشته ، يک لااله الا الله اين قدر باعث سهولت عبور از صراط مي شده ، حسرت مي خورم که چرا اين کارها را کم کردم . علم به ارزش ها ، مهم است . يک بچه ارزش سند خانه را نمي داند ولي کسي که يک زنداني دارد ارزش آن را خوب مي داند زيرا مشکلش با آن حل مي شود . ارزش ها را مطالعه کنيد و آگاهي بدست بياوريد . آگاهي به عظمت خالق ، بداند خالق چقدر بزرگ است و او ضعيف است . آگاهي به طولاني بودن مسير ، بداند که عقبه هاي قيامت چقدر سخت است . به اين آگاهي ها توجه کنيد . اين آگاهي ها به ما مسئوليت هم مي دهد . من اگر بدانم تک تک حرفهايي که مي زنم ، بصورت املا نوشته ميشود ، ديگر حرفهاي زشت نمي زنم . پس خدا حرفهاي ما را مي نويسد . در املا حرفهاي زشت نمي زنيم . چون بعداً خودمان خجالت مي کشيم . خدا از همه زندگي من فيلم مي گيرد . اگر انسان بداند در موقع مرگ و احتضار يکبار سريع اين فيلم جلوي چشمش به نمايش در مي آيد ، حواسش را جمع ميکند .
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________________
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#حکایت_آفتابه_و_انتخابات !
می گویند مسجدشاه تعداد قابل توجهی توالت داشت که نه تنها مورد استفادۀ مسجد بروها و نمازگزاران قرار می گرفت بلکه به داد عابرین هم می رسید و حداقل باعث می شد این دسته نیز گذارشان به مسجد بیفتد.
حکایت می کنند که آفتابه داری آنجا بود که آفتابه ها را پس از مصرف یکی یکی پر می کرد و در اختیار مراجعین قرار می داد. اگر شما می خواستید که آفتابۀ قرمز رنگ را بردارید به شما می گفت آن آبی را بردار؛
اگر می خواستید آفتابۀ آبی را بر دارید می گفت آن مسی را بردار ؛
اگر دستتان به سمت مسی می رفت می گفت آن سبز را بردار ....!
یک نفر از او پرسید که چه فرقی می کند که من کدام آفتابه را بردارم؟ گفت اگر من تعیین نکنم که کدام را برداری، پس من اینجا بوق هستم!
@ghiamat_ir