12.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ_صوت_مهدوی
💽 چرا تولد امام زمان (عج) از همه حتی نزدیکان حضرت مخفی نگه داشته شد⁉️
❌ ماجرای عبرت آموز جعفر کذاب
🔴 پسر امام هادی (ع) و برادر امام حسن عسکری (ع)😳
🎤 #استاد_رائفی_پور
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃مردی به دهی سفر ڪرد …زنی ڪه مجذوب سخنان او شده بود از مرد خواست تا مهمان وی باشد. شخص پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد.
🌼🍃ڪدخدای دهڪده هراسان خود را به آن شخص رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید ! مرد به ڪدخدا گفت : یڪی از دستانت را به من بده !!!
🌼🍃ڪدخدا تعجب ڪرد و یڪی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
🌼🍃آنگاه مرد گفت : حالا ڪف بزن !!!
ڪدخدا بیشتر تعجب ڪرد و گفت: هیچ ڪس نمیتواند با یک دست ڪف بزند ؟!!
🌼🍃مرد لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این ڪه مردان دهڪده نیز هرزه باشند.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
💫
هفت راز برای رسیدن به آرامش
🌺راز اول: با خدا ارتباط برقرار کنید.
🌺راز دوم: مثبت فکر کنید.
🌺راز سوم: قضاوت خود را به تاخیر بیندازید
🌺راز چهارم: برآرامش درونی تمرکز کنید.
🌺راز پنجم: از آن چه هستید راضی باشید
🌺راز ششم: به دستورات اخلاقی احترام بگذارید.
🌺راز هفتم: دید جدیدی پیدا کنید.
#احسن_القصص
🐜 #داستان_کوتاه_اموزنده🐜
💠روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود
🔹از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
🔸مورچه گفت: معشوقم به من گفت اگر این کوه راجابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من، به عشق وصال او، می خواهم این کوه را جابجا کنم
🔹حضرت سلیمان فرمود: اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام دهی
🔸مورچه گفت: تمام سعی ام را خواهم کرد...
🔹حضرت سلیمان که از همت و پشت کار مورچه، بسیار خوشش آمده بود، آن کوه را برایش جابجا کرد
🔸 مورچه رو به آسمان کرد و گفت:
خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد...
🍁
🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃
هدایت شده از تبلیغات پیشروو
⚽️🏃♂️
⚽️پپنالتی بزن و امتیاز بگیر
☄️☄️یک بازی سرگرم کننده و نوستالژیک
🎮حرفه ای ترین شبیه سازی پنالتی با دقت بسیار بالا و امکانات مختلف
دانلود مستقیم نرم افزار📥👇👇👇
هدایت شده از 「 چیزمیز ایتا - ریوندی 」 روی عضویت کلیک کنید ✅
Penalty.apk
3.57M
پنالتی بزن امتیاز بگیر و با دوستات کل بنداز💰⚽️
📥پیشنهاد ویژه روز ☄11
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِينَ
🌼🍃 وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ اَلْخَوْفِ وَ اَلْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ اَلْأَمْوٰالِ وَ اَلْأَنْفُسِ وَ اَلثَّمَرٰاتِ وَ بَشِّرِ اَلصّٰابِرِينَ (١٥٥)بقره
🌼🍃حکايتِ ما و خدا
حکايتِ عجيبى است...
🌼🍃 استاد نقره کارِ...
مي گويند وقتى استادِ نقره کار، نقره را صيقل مي دهد، آن را داخل آتش نگه مي دارد اما چشم از نقره برنمي دارد،
تا زمانى نقره را در آتش نگه می دارد که عکس خود را در نقره ی صيقل يافته ببيند!!!
🌼🍃 خداااا...
وقتى مي خواهد صيقل پيدا کنيم ما را در آتشِ سختى های خودمان وارد مي کند
🌼🍃اما چشم از ما برنمي دارد...
تا جایی که عکسِ خودش را در ما ببيند...
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
✨﷽✨
✍آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) :
گاهی انسان یک دعاهایی میکند که به صلاحش نیست. آن حاجت را در دنیا به او نمیدهند، ولی در قیامت میدهند.
میگوییم:« خدایا این چیست؟»
میگوید:« در دنیا دعا کردی، صلاح نبود به تو بدهیم، اینحا دادیم» ذوق میکند و میگوید:« عجب! کاش هیچ یک از دعاهای من مستحاب نمیشد و همه را اینجا به من میدانند، اینجا بهتر است. » خیلی وقت ها بچه به پدر و مادرش میگوید:« به من شیرینی بدهید»، ولی پدر و مادر صلاح نمیدانند. مثلا شام خورده، صلاح نیست شیرینی بخورد. مادری بچه اش را دوست دارد، طوری که لقمه را از دهان خودش برمی دارد و له بچه اش میدهد، ولی گاهی برخی چیزها که بچه به آن علاقه دارد، مادر میداند که به صلاحش نیست و آن را به بچه نمیدهد.
🍟مثلا غذای سرخ کردنی برای بچه خوب نیست، مادر به او نمیدهد. خدا هم اینگونه است. ما بعضی چیزها را از خدا میخواهیم که صلاح نیست به ما بدهد اما عقل ما نمیرسد که صلاح نیست! باید بدانیم که هرچه را خدا به ما داده، صلاح ما بوده است. به یکی داده و به یکی نداده است.
💥به کسی که داده، صلاح بوده و به کسی هم که نداده، صلاح بوده است.
🍃⇨﷽
🌷حکایت
❄️⇦ ﺩﻭ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﻣﻨﻄﻖ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ :ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ؛ ﯾﮑﯽ ﺗﻤﯿﺰ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﺜﯿﻒ ؛ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺣﻤﺎﻡ ﮐﻨﻨﺪ ؛ ﺷﻤﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ ؟
❄️⇦ ﻫﺮﺩﻭ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺪ : ﻣﺴﻠﻤﺎ ﮐﺜﯿﻔﻪ ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ؛ ﺗﻤﯿﺰﻩ ؛ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﮐﺜﯿﻔﻪ ﻗﺪﺭ ﺁﻧﺮﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ ؛ ﭘﺲ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؟ﺷﺎﮔﺮﺩﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﺗﻤﯿﺰﻩ
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻧﻪ ؛ ﮐﺜﯿﻔﻪ ؛ ﭼﻮﻥ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻡ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﺩ .
❄️⇦ ﭘﺲ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺣﻤﺎﻡ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ؟ﺷﺎﮔﺮﺩﻫﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺜﯿﻔﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ؛ ﻫﺮ ﺩﻭ ؛ ﺗﻤﯿﺰﻩ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻡ ﻋﺎﺩﺕ ﻭ ﮐﺜﯿﻔﻪ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻡ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﺩ
❄️⇦ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﮐﺪﺍﻡ ﺣﻤﺎﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ ؟ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﺎ ﺳﺮﺩﺭﮔﻤﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺪ : ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ : ﻧﻪ ؛ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ؛ ﭼﻮﻥ ﮐﺜﯿﻔﻪ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻡ ﻋﺎﺩﺕ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺗﻤﯿﺰﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺣﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ ... ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﺎ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻣﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺩﻫﯿﻢ ؟ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯿﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻓﻌﻪ ﻫﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ !!!
❄️⇦ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﮔﻔﺖ :
ﺧﺐ ﭘﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﯾﺪ ؛ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ : ﻣﻨﻄﻖ ، ﺧﺎﺻﯿﺖ ﻣﻨﻄﻖ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﻨﯽ ! ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻖ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎست...
👆
💫
ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎ ﻛﻨﺎﺭ ﺗﺨﺖ ﭘﺴﺮﺵ ﺩﺭ ﺷﻔﺎﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻰﮔﺮﻳﺴﺖ...
ﻓﺮﺷﺘﻪاﻯ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻯ ﻣﺎﺩﺭ؛ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﺪﺍ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ.
ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻛﻪ ﻓﻘﻂ
ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻯ تو رﺍ ﺑﺮآﻭﺭﺩﻩ ﺳﺎﺯﺩ...
ﺑﮕﻮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭼﻪ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫـﻰ؟
ﻣﺎﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﺎ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺷِﻔﺎ ﺩﻫﺪ.
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ:
ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰﺷﻮﻯ؟
ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﻧﻪ!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻳﻨﻚ ﭘﺴﺮﺕ ﺷِﻔﺎ ﻳﺎﻓﺖ، ﻭﻟﻰ ﺗﻮ ﻣﻰﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻰ ﺑﻴﻨﺎﻳﻰ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﻰ...
ﻣﺎﺩﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺩﺭﻙ ﻧﻤﻰﻛﻨﻰ!
ﺳﺎﻝﻫﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻣﻮﻓﻘﻰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ
ﻣﻮﻓﻘﻴﺖﻫﺎﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺟﺸﻦ ﻣﻰﮔﺮﻓﺖ.
ﭘﺴﺮﺵ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺧﻴﻠﻰ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ...
ﭘﺴﺮ ﺭﻭﺯﻯ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻤﻰﺗﻮﺍﻧﻢ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺑﮕﻮﻳﻢ!
ﻭﻟﻰ ﻣﺸﻜﻞ ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﻧﻤﻢ
ﻧﻤﻰﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻳﻜﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻛﻨﺪ!
ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪاﻯ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺑﮕﻴﺮﻡ
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻧﺠﺎ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻛﻨﻰ!!
ﻣﺎﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻧﻪ ﭘﺴﺮﻡ، ﻣﻦ ﻣﻰﺭﻭﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺳﺎﻟﻤﻨﺪﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻬﺎﻳﻢ
ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻰﻛﻨﻢ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ...!
ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﮔﻮﺷﻪاﻯ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮔﺮﻳﺴﺘﻦ ﺷﺪ.
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﻓﺮﻭﺩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻯ ﻣﺎﺩﺭ؛ ﺩﻳﺪﻯ ﻛﻪ ﭘﺴﺮﺕ ﺑﺎ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻛﺮﺩ؟
ﺣﺎﻝ ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩای؟
ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻔﺮﻳﻦ ﻛﻨﻰ؟
ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ:
ﻧﻪ ﭘﺸﻴﻤﺎﻧﻢ، ﻭ ﻧﻪ ﻧﻔﺮﻳﻨﺶ ﻣﻰﻛﻨﻢ!
ﺁﺧﺮ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰﺩﺍﻧﻰ؟
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ:
ﻭﻟﻰ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﻰﺗﻮﺍﻧﻰ ﺁﺭﺯﻭیی ﺑﻜﻨﻰ.
ﺣﺎﻝ ﺑﮕﻮ؛
ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﻛﻪ ﺑﻴﻨﺎﻳﻰ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ،
ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺳﺖ؟
ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﻧﻪ!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭘﺲ ﭼﻪ؟
ﻣﺎﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫﻢ ﻋﺮﻭﺳﻢ ﺯﻥ ﺧﻮبی ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻛﻨﺪ!
ﺁﺧﺮ ﻣﻦ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﻣﺮﺍﻗﺐ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺎﺷﻢ...!
ﺍﺷﻚ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺳﺮﺍﺯﻳﺮ ﺷﺪ ﻭ از ﺍﺷﻚﻫﺎﻳﺶ ﺩﻭ ﻗﻄﺮﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﻳﺨﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻴﻨﺎ ﺷﺪ...
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺯﻥ ﺍﺷﻚﻫﺎﻯ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ، ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﻣﮕﺮ ﻓﺮﺷﺘﻪﻫﺎ ﻫﻢ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰﻛﻨﻨﺪ؟
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻰ!
ﻭﻟﻰ ﺗﻨﻬﺎ ﺯﻣﺎﻧﻰ ﺍﺷﻚ ﻣﻰﺭﻳﺰﻳﻢ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰﻛﻨﺪ!
ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﻣﮕﺮ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰﻛﻨﺪ؟!
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ:
ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻨﻚ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﻣﻮﺟﻮﺩﻯ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ «ﻣﺎﺩﺭ» ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﮔریستن است
💞مادر💞
روزی از یک ریاضیدان نظرش را در باره انسانیت پرسیدند ، در جواب گفت :
اگر زن یا مرد دارای ادب و اخلاق باشند : نمره یک میدهیم 1
اگر دارای زیبائی هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم : 10
اگر پول هم داشته باشند 2 تا صفرجلوی عددیک میگذاریم : 100
اگردارای اصل ونسب هم باشند 3 تا صفرجلوی عدد یک میگذاریم : 1000
ولی اگر زمانی عدد 1 رفت ( اخلاق )؛ چیزی به جز صفر باقی نمیماند ، 000
صفر هم به تنهائی هیچ است و با آن انسان هیچ ارزشی ندارد و این یادآور کلام حکیم ارد بزرگ است که می گوید : نخستین گام در راه پیروزی ، آموختن ادب است و نکو داشت دیگران .
@ghiamat_ir👈👈