eitaa logo
آلاچیق 🏡
1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید_محمد‌_حسن_حسنیان🌹 شهیدی که با ذکر یا اباعبدالله آسمانی شد 🔸 ۱۳ ارديبهشت ۶۵ در کـربلای فـکه همچـون مقـتدايش العبـاس(علیه‌السلام) هـر دو دستش جـدا میشود و چشمانش هم مورد اصابت گلوله قرار مي‌گيرد. در حالی كه به علت خونريزی شديد دچار عطش شده بود و آب طلب می كرد، نیمه های شب آسمان شروع به باریدن كرد. ✨صبح، یارانی که در کنارش بودند دیدند که حسن نیـم‌خـیز شد و عرضـه داشت : « الســلام علــیک یــا ابـــاعــبداللـــه» و بعد سـر به زمین گذاشت و به آسمـان پــرکشید .. مدتی قبل برای دوستان نزدیکش، تاریخ و نحوۀ شهادتش را بیان کرده بود! و دقيقاً روز شهادتش با سالروز تولدش يكی می شود.  ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌❌گفت طلبه ها مفت خورن!!! آره راست میگه! ⭕️چند مورد از مفت خوریا رو میگم،تا بدونین مفت خور کیه، اونیکه نشسته از اونور دنیا جامعه رو به اغتشاش دعوت میکنه و میگه لنگش کن مفتخوره یا طلبه هایی که همیشه پای دین،وطن و مردمشون بودن و هستن؟؟؟ ✍️ مجید سرگزی @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌👆 میکنم حتما ببینید 👌👌 🔴🎥 زمان شاه وضعیت چطور بود؟ ⭕️آذر مدرسی، از مخالفان جمهوری اسلامی پاسخ می‌دهد @Alachiigh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 امر به معروف متفاوت در نمایشگاه کتاب ⭕️خیلی قشنگ بود 👌 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🅾♨️ پروژه‌ی حضور دختران در استادیوم‌ها، از تا برای تغییر حکومت ایران!! 🎞 این مستند قبل از منتشر و هشدار داده شده بود! ❌ کلیپ: بخشی از مستند سریالی «خارج از دید ۲» 🎥❌ @Alachiigh
🔴 این مدرسه‌ای که رئیسی امروز در خرماکلای مازندران افتتاح کرد مدرسه روستایی کشوره! فضایی برای آموزش دامداری، مرغداری و گلخانه و نگهداری گل‌های تزیینی داره که دانش آموزان علاوه بر تحصیل یاد میگیرن چطور اشتغالزایی و کارآفرینی کنند به یه عده بگیم اینجا سوئیسه بلکه یکم ذوق کنن 👈 ای کاش همه مدارس ایران این شکلی میشد ✍وارده @Alachiigh
🌹 با عجله رفتم اتاقش. _آقای دکتر خانمم چش شده؟چه اتفاقی افتاده خواهش میکنم بگین. _اول شما بشینین آروم باشین تا خدمتتون عرض کنم. نشستم و منتظر شدم حرف بزنه. _ببینین خانم شما دچار بیماری قلبی بودن. الانم حمله خفیفی بهشون وارد شده و متاسفانه سکته کردن. اما خفیف.. _یعنی چی آقای دکتر؟ الان حالش خوبه؟ _حال خانمتون خوبه اما نه زیاد. باید مدتی تحت درمان و نظر ما باشن تا حالشون بهتر بشه. _تو ای سی یو؟ _بله. _اونوقت..حالش خوب میشه؟ _بله بهتر میشن اگه خدا بخواد.الانم از دست شما جز دعا کاری ساخته نیست. _بچه اش چی؟ نمیتونم بیارمش اینجا؟ _نخیر آقا بهتره فرزندتون رو مدتی جایی بزارین تا همسرتون شرایط بهتری پیدا کنن. رفتم تو فکر. زهرا ناراحتی قلبی داشته و به من چیزی نگفته. _متاسفانه از اونجایی که پیداست خانمتون راجب به ناراحتی قلبیشون چیزی به شما نگفتن. سرمو تکون دادم و بلند شدم‌. _ممنون دکتر بااجازتون. از اتاقش بیرون رفتم و رو صندلی نزدیکی نشستم. خیلی حالم خراب بود. واقعا نمیدونستم با این من قدر نشناس چیکار کنم؟ دلم میخواست زهرا انقدر کتکم میزد تا اینکه موضوع به این مهمی رو ازم پنهون میکرد. کم کم همه باخبر شدن و میومدن عیادت. زهرا یکبار به هوش اومده بود ولی نذاشتن من باهاش حرف بزنم‌. دیدار هام خلاصه میشد به یک شیشه بزرگی که بین من و زهرا کشیده شده بود. محدثه پیش زندایی موند و منم صبح تا شب که سرکار بودم، شبا میومدم بیمارستان و رو صندلی خوابم میبرد. خیلی روزای سختی بود به علاوه اینکه حق دیدن زهرا رو هم نداشتم. ⚜خیلی به دکتر اصرار کردم که بالاخره گذاشت ببینمش. اونم فقط۵دقیقه. لباس مخصوصی پوشیدم و رفتم بالای سرش. _زهراجان؟ عزیزدلم؟ بیدار شو خانمی. دلم برات خیلی تنگ شده الان یک هفته است از پشت این شیشه های لعنتی میبینمت. دارم دیوونه میشم از این فاصله و دوری. دکترا فقط۵دقیقه وقت دادن بهم که باهات حرف بزنم. محدثه بیتابی میکنه. دلش شما رو میخواد. نمیخوای بیدارشی بغلش کنی؟ آروم پلکاش تکون خورد، جون گرفتم. خدایا شکرت که بیدار شد. _کارن؟ _جان کارن. دردت به جونم چرا نگفتی ناراحتی قلبی داری؟ چرا از من موضوع به این مهمی رو پنهون کردی؟ من که شوهرتم، همدمتم.. با صدایی که از ته چاه درمیومد گفت:اگه همدمم بودی...اینهمه اذیتم نمیکردی، آزارم نمیدادی که به..این روز بیفتم. اشکام آروم آروم میریخت رو بالش زهرا. راست میگی من خیلی نامردم، خیلی بی معرفتم که قدر فرشته ای مثل تو رو ندونستم. _آره حق با تویه. من بهت بد کردم منو ببخش. _مواظب محدثه باش. پرستاری اومد و منو بیرون کرد. لحظه آخر فقط دستای سردش رو لمس کردم و رفتم. از اینکه دیده بودمش حس خوبی داشتم اما از طرفی هم آزارم میداد، دیدنش تو این حال. سریع با ماشین رفتم خونه زندایی و چند ساعتی پیش دخترم موندم. یکم استراحت کردم و باز راه افتادم سمت بیمارستان. کم کم تو خیابونا داشتن پارچه سیاه میکشیدن؛ میگفتن محرمه. من که سر در نمیاوردم اما شنیده بودم عزاداری یکی از اماماشونه برای همین همه شهر رو سیاه پوش میکنن به احترامش. خیلی برام عجیب بود که امامی انقدر پیش مردم عزت و احترام داشته باشه که شهر براش سیاه پوش بشه. مگه چیکار کرده؟ مردم چرا انقدر دوسش دارن؟ هرجا میرفتی یک یا حسین زده بودن به دیوار. زهرا یک هفته دیگه هم موند تو بیمارستان. دکترش می گفت حالش اصلا خوب نیست. می گفت فقط دعا کنین همین و بس. می گفت احتمال یک سکته دیگه هم هست. ته دلم با تمام حرفاش خالی میشد. حس بدی بود عشقتو از دست بدی. شریک زندگیتو برای دومین بار از دست بدی. زندایی راه افتاد تو روضه ها و جلسه ها بخاطر دعا و نذر برای خوب شدن دخترش. وضعیت قلب زهرا روز به روز بدتر میشد و من نگران تر. می گفتم میبرمش خارج اما دکترا میگفتن کاری از دست اونا برنمیاد. فقط خدا الان میتونه همسرتون رو شفا بده همین و بس. یک شب راه افتادم تو خیابونا. حجله های سیاه و سینه زنا و زنجیر زنا تو خیابون راه افتاده بودن. برام عجیب بود اما حال اون شبم یک چیز دیگه بود. حال یک مردی که همه چیش رو از دست داده و نمیخواد آخرین امید زندگیشو از دست بده‌. من دیگه اون کارن مغرور نبودم فقط دلم میخواست زهرام شفا پیدا کنه. بازم برگرده سر خونه و زندگیم اونوقت من دیگه غلط بکنم اذیتش کنم. فقط برگرده.. 👇👇👇
🌹 یک حسینیه اون نزدیکا بود که از داخلش صدای مداحی و روضه میومد. نمیدونم چرا اما کشیده شدم تو حسینیه. انگار یک دستی منو هل داد تو. رفتم بین جمعیتی که زار میزدن و با دست میزدن تو سراشون. بین جمعیت گم شدم. صدای مداح بلند بود و راحت به گوشم میرسید. دلمو آتیش میداد این نوحه. خیلی سوزناک بود و صدای مداح هم دامن میزد به این سوزناکی. ناخود آگاه اشک از چشمم سرازیر شد. تا مشکتو تو آب زدی موجای دریا شد آروم تا رو به ساحل اومدی بغضی نشست توی گلوم همون دم بود غربت دنیا شد نصیبم رو لب گل کرد ناله‌های امّن یجیبم بلند شو بنگر که شمشیرا رو کشیدند آخه می‌دونند بدون تو من غریبم اباالفضل دشمن با داغ اکبرم آتیش زده بر جگرم حالا شکسته با غمت مثل سر تو کمرم روی قلبم دیگه این زخم غم می‌مونه کمرم دیگه مثل مادر خم می‌مونه می‌دونی چه فکری می‌سوزونه دلم رو تو این فکرم خواهرم بی محرم می‌مونه پاشو ببین توی حرم عزاخونه به پا شده تا آرزوی کوفیان با کشتنت روا شده بدون تو توی هر خیمه پا می‌ذارن رد پاهاشونو تو آتیش جا می‌ذارن دیگه زینب دستاشو روی سر می‌گیره پیش چشماش داغمو رو دل‌ها می‌ذارن دیگه حرفامم دست خودم نبود. باکلی اشک رو گونه هام داد زدم:یا اباالفضل من زهرامو ازتو میخوام. زهرا باید خوب بشه اگه نشه منم مسلمون نمیشم. باز زدم زیر گریه و افتادم رو زمین. خیلی حالم خراب بود برای همین یکی منو برد بیرون ودیگه نفهمیدم چیشد. وقتی به هوش اومدم چند نفر بالای سرم بودن و منم نمیدونم کجا بودم. سرم به شدت درد میکرد. سرمی که به دستم وصل بود بهم فهموند اوردنم بیمارستان. _چه اتفاقی..برام افتاده؟ یک مرد ریشوی مذهبی گفت:غش کردی داداش آوردیمت بیمارستان. خوبی؟ _سرم...درد میکنه. پرستاری اومد تو اتاق و بهم گفت:ان شالله بهتر میشین. فشارتون خیلی پایین بوده. همون مرد ریشوئه گفت:میشه بگی بچه کجایی؟چیشد که اومدی تو اون حسینیه؟معلومه ایرانی نیستی. _آره ایرانی نیستم..من..خانومم بیمارستانه..باید برم پیشش. _کجا داداشم؟ باید باشی هنوز حالت خوب نیست. سرمو گرفتم و گفتم:کی میتونم برم؟ خانمم منتظرمه. نباید تنهاش بزارم. یک پسر نسبتا جوونی که لباس سیاه پوشیده بود،گفت:بزار خوب بشی بعد برو. کمی که گذشت و مردا خواستن برن که دست همون مرد اولی رو گرفتم و گفتم:میشه بمونی؟کارت دارم. بقیه رفتن و اون موند. _اسمت چیه؟ _ابالفضل با شنیدن این اسم تنم لرزید، دلم ریخت یهو. اباالفضل، چه اسم آشنایی!چه اسم قشنگی!چقدر این اسم به گوشم، به قلبم، به وجودم آشنا بود. _معنی اسمت یعنی چی؟ با بهت و حیرت گفت:یعنی..پدر فضل، خداوند و صاحب هنر. چطور؟ _حضرت اباالفضل کیه؟ از سوالام گیج شده بود. گفت:برادر امام حسین بود که بهش میگفتن سقای کربلا. تو حادثه ای که میرفت آب بیاره برای بچه های علقمه، شهید شد. _شهید شد؟یعنی مرد؟ _نه داداش به قتل رسید اونم با مظلومیت. امامای ما همه شهید شدن نه اینکه مرده باشن. _چه فرقی میکنه؟ _کسی که شهید میشه یعنی با مظلومیت کشته شده. بازم نفهمیدم اما دیگه چیزی نپرسیدم. فقط اشکام جاری شدند و دست خودم نبود. موقع رفتنشون دست گذاشت رو شونه ام و گفت:داداش ،حضرت اباالفضل باب الحوائجه هر چی بخوای ازش دست رد به سینه ات نمیزنه. اینو گفت و رفت. دارد... @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید محمود صدیقی‌راد 🌹 باشهدا راحت حرف بزنید وصیتنامه شهید 👇 🙏🙏 "هر وقت خواستید از روبروی گلزار شهدا رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید، همین! من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول می‌کنم"  ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و ⚠️بحرانی که تن رهبری را لرزاند!! 🚫 ایران، زیر خط بقاء!! 🎙برشی ازسخنرانی حجه الاسلام راجی به مناسبت @Alachiigh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 🎥 مستند سقوط آزاد قسمت اول 🔻چگونه منچستر انگلیس به یک توالت بزرگ تبدیل شد؟! ⚠️ از تا در قلب اروپا @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ سوالی که هنوز برام حل نشده اینه که چرا خیلی از سلبریتی های داخلی هنوز نسبت به اتفاقات تکاندهنده ای که در غزه رخ داده و همچنان‌ادامه‌داره، بی تفاوتند؟! 🔔مگه بنی آدم اعضای یکدیگر نبود؟! ❌ظاهراً خارجی ها معنای این بیت شعر سعدی رو بهتر از سلبریتی های داخلی درک کردند... @Alachiigh
🌹 حالم که بهتر شد از بیمارستان رفتم بیرون و یک راست رفتم پیش زهرا. انقدر دلم براش تنگ شده بود که خدا میدونه. رفتم پشت شیشه و باهاش حرف زدم. _سلام خانمم. خوبی عزیزم؟ دلم برات یه ذره شده. بهتری امروز؟ نذر کردم برات خانمی. نذر مسلمون شدنم رو کردم برای خوب شدنت عزیزم. آره بهت دروغ گفتم..من مسلمون نشدم اما الان رو تصمیمم مصمم. فقط تو خوب شو. من میشم بهترین مردی که تاحالا دیدی. میشم یک شوهر خوب و مهربون. میشم یک مرد باغیرت و مذهبی. خواهش میکنم خوب شو تا منم بشم اونی که تو میخوای. تو که خوب بشی من دیگه هیچی از خدا نمیخوام. الان این تویی که فقط برام مهمی. فقط تو.. با لمس شدن برگشتم. _سلام آقای دکتر. حال شما چطوره؟ _سلام. چطوری کارن جان؟ _خوبم اگه همسرمم خوب بشه. _خانومتون سطح هوشیاریش اومده بالاتر و خداروشکر کمی بهترن. ان شالله بهترم میشن. دکتر که رفت باز برگشتم سمت شیشه. تو.. تو چیکار کردی یا ابالفضل؟تو داری حاجتمو میدی. تو داری زهرامو برمیگردونی. تو باب الحوائجی. من چقدر احمق بودم که تو این مدت با این نادونی و جهالت زندگی میکردم. تو رو نشناختم و فکر کردم دارم زندگی میکنم. خیلی حالم خوب بود باید زهرا هم خوب میشد. زهرا تو باید خوب خوب شی. برای اولین بار رفتم تو نمازخونه بیمارستان و نشستم سر سجاده. چیزایی که دیده بودم از نماز خوندن فقط سجده رو یاد داشتم. سرمو گذاشتم به سجده و بازم دعا کردم. انقدر دعا کردم و اشک ریختم که خدا میدونه. فقط هم اسم اباالفضل رو صدا میزدم و ازش کمک میخواستم. میدونستم جوابمو میده برای همین صداش زدم. ازش خواستم زهرا رو بهم برگردونه تا براش بهترین همسر دنیا بشم. 👇👇👇👇
🌹 روزهای سختی میگذشت. تقریبا دو ماه بود که زهرا تو بیمارستان بود و فقط به من چهار پنج روز وقت ملاقات داده بودن. اونم ده دقیقه‌. دلم برای جمع سه نفرمون تنگ شده بود. هر شب محرم میرفتم همون حسینیه ای که زهرا رو نذر حضرت اباالفضل کردم و کلی دعا میکردم. کلی گریه میکردم تا زهرا رو بهم برگردونه. تو این مدت یک بار دیگه هم سکته کرده بود که اوضاعشو وخیم تر کرده بود. دکتر میگفت فقط دعا. زندایی که همش بچه داری میکرد و دایی هم که سرکار بود. مامانم فقط دو بار اومده بود دیدنش اما مادرجون و بابابزرگ دو روز یک بار میومدن از پشت شیشه میدیدنش و میرفتن. از دست مامانم خیلی دلخور بودم. مثل همیشه هیچ اهمیتی به پسرش نمیداد. از دایی و خانوادشم که خبری نبود. مثلا خیر سرشون فامیل بودن هه. دوست زهرا هم هفته ای یک بار میومد و من تازه اون موقع فهمیدم چه تهمت بدی به عشقم زدم. اون پسری که زهرا رو باهاش میدیدم شوهر همین دوستش بوده. آتنا خیلی نگرانش بود و مواقعی هم که وقت نمیکرد بیاد، زنگ میزد بهم و احوالشو میپرسید. از خودم و رفتارم خیلی شرمنده بودم و شرمندگی هم فایده نداشت. زهرا بدنش دیگه آب شده بود. لاغر و نحیف افتاده بود رو تخت و خیلی کم از طریق سرم بهش غذا میدادن. درباره محرم و صفر خیلی تحقیق کرده بودم. بالاخره قرار بود منم به لطف خدا مسلمون بشم. باید خیلی چیزا رو میدونستم تا وارد دینشون بشم. و مهمترینش هم محرم و صفر بود که از یکی شنیده بودن که رهبر ایران که الان فوت کرده، گفته:«این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.» تحقیقاتم از هیئت و حسینیه شروع شد و به اینترنت و فیلم و عکس هم کشیده شد. حالا میفهمم چه جهالتی میکردم که اسلام رو نمیشناختم. قرآن رو هر روز برمیداشتم و هم برای یادگیری و آشنایی و هم برای شفای همسرم حداکثر دو آیه غلط و غلوط میخوندم. خیلی بهم آرامش میداد. از همون اول قرآن شروع کردم. از بسم الله الرحمن الرحیم که همه جا نوشته بود معانی زیادی در این آیه نهفته است. برای منی که مبتدی بودم خوندن قرآن هم کافی بود. خیلی سعی میکردم اشتباه نخونم اما نمیشد. کلمات عربی برام نامفهوم بود و اگر ترجمه اش رو نمیخوندم هیچی متوجه نمیشدم‌. روزی که رسیدم به آیه«الا بذکر الله تطمئن القلوب»فهمیدم که اون ذکری که هر شب تکرارش میکردم برای آرامش روحم یکی از آیه های قرآن بوده. روز به روز به قرآن و دین مبین اسلام بیشتر علاقه مند میشدم و به خدا هم نزدیک تر. شناختم تو واقعه عاشورا و محرم صفر به طرز باور نکردنی بالا رفت. مخصوصا حضرت اباالفضل رو خیلی خوب شناختم. عباس هم بهشون میگفتن و قلب من چقدر با آوردن این نام آروم میشد. هنوز امام ها رو خوب نمیشناختم اما میتونستم تشخیص بدم که اما چندم هستن. خلاصه که شناخت من به دین اسلام و مذهب شیعه باعث سرگرم شدنم و آرامش گرفتن قلبم شد. یک روز از دکتر اجازه گرفتم و به ملاقاتش رفتم. _سلام خانمی.حالت چطوره؟خوبی؟دلم برات تنگ شده بابا نمیخوای بیای پیش ما؟ اگه محدثه رو ببینی. خانمی شده برای خودش مثل مامان گلش. به فکر من اگه نیستی به فکر دخترمون باش. اون مادر میخواد نه مادربزرگ. زهراخانمی من تو این روزا درگیر خدای تو و دین و مذهب تو بودم و چقدر درگیری شیرینی بود. آشنا شدن با تاریخ اسلام و نزدیک شدن به خدایی که تو رو اینهمه خوب و با حیا آفریده خیلی قشنگ بود. تو که خوب شدی با هم میریم مشهد و من اونجا مسلمون میشم بهت قول میدم. فقط تو برگرد پیشم من قسم میخورم راه کج نرم. اصلا از گل نازک تر بهت نگم. وقتی تو زندگیم بودی نمیفهمیدم چه فرشته ای دارم اما الان که نیستی باورم شده چه حماقتی کردم و از دستت دادم. قربون قلب مهربونت برم بیدار شو و به زندگیم رنگ و بوی تازه بده‌. تا عمر دارم نوکریتو میکنم به اباالفضل. دارد... @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐🎉🎊🎉🎊💐 ♥️سلام بر امام مهربانی ها🤚 از عرش سلام سرمدی آوردند آیینه‎ی حُسن سرمدی آوردند با آمدن رضا(ع) از باغ بهشت یک دسته گل محمدی آوردند 💐✨میلاد با سعادت سلطان عشق حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام مبارک و فرخنده باد✨💐 🎙با صدای زیبای @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام آقای امام رضا...♥️ 💢پناهِ پیگیر و حساسِ غزال‌ها؛ پر قدمت‌ترین حامی حیواناتِ در معرضِ انقراض(مخصوصا آهوهای دشت‌ زنگاری) تویی که تو آبِ سقاخونه‌ت اکسیرِ "بی‌غمی" ریختن، حامی ادبیات و دوستدارِ شُعرایی که شعر براشون نون و آب نشد ولی دوست‌داشتنِ تو چرا! تویی که اسم و رسم و شجره ی خونوادت چمدون پر طلا پله پله میاد بالایِ تموم قرون و اعصاره‌. باکلاس‌ترین کفتربازِ دنیا، پسرِ صبورترین زندانیِ سیاسیِ جهان، جاروبرقیِ خستگی‌ها و دلتنگی‌های آدمیزاد با فقط یه نگاهِ زیر چشمی‌‌‌،.. تویی که آدم اگه ۳۰۰ تا رستوران زنجیره‌ای هم در سطح کشور داشته باشه بازم تهش لنگ ژتون غذای حضرتی حرمته،.. تویی که گُلکاری‌ های صحن‌ت گلخونه‌های هلند رو میذاره تو جیب‌ش، آقا بالاسرِ درست و حسابی‌ای که کاش همه ی آقا بالاسرا مثل تو بودن،.. سهامدارِ بهترین دونات های جهان با سُس شکر، تو بهم فهموندی این دستای کوچولو فقط باید تو دستای تو باشن تا کج و بیراهه نرن، تویی که هروقت دستای مامانمو ول کردم و گم شدم تو شلوغیای دنیا، منو پیدا کردی و به خونه رسوندی‌،.. صاحبِ بهترین بَند موسیقیِ جهان تحت عنوان " نقاره زنونِ صحن آزادی "، بهترین استاد راهنمای تاریخ برای تحویل پایان نامه ی اَعمال به تر و تمیزترین حالت ممکن؛.. طلای ۲۴ عیارِ صندوقچه ی قلب ۸۰ میلیون ایرانی علیِ(ع) مردمِ ایران ؛ تولدت مبارک. تولدت مبارک شاهنشاهِ دل های خسته و بی‌ سرپناهِ ما مفلوکینِ معاصر! تولدت مبارک آقای امام رضا...♥️ 💐میلاد شمش الشموش امام رضا علیه‌السلام مبارک باد💐 @Alachiigh
ما را غمی جانکاه، مهمان قلوب است حال همه از غصه، همرنگ غروب است از ورزقان ای کاش می آمد ندایی می گفت مژده! حالِ ابراهیم خوب است 🙏🙏🙏🙏🙏 اکبر_اسماعیلی_وردنجانی @Alachiigh
🖤 انالله وانا اليه راجعون🖤 رئیس جمهور و یاران شهیدش آسمانی شدند روح بلند رئیس جمهور مجاهد و خستگی ناپذیرمان شهید آیت الله سید ابراهیم رئیسی، هشتمین رئیس جمهور ایران و همراهان انقلابی ایشان به ملکوت اعلی پیوست. هیچ نامی زیباتر از شهید برای تو نبود سیدابراهیم رئیسی🖤 @Alachiigh🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا