❌⭕️ درست دو ماه پیش،عظیم ترین جنگ هیبریدی شناختی که بشر دیده در ایران رقم خورد
جبهه ابلیس با تمام ظرفیت وارد شد
تا قلبها و ذهن ها راواژگون کند
امامردم ایران اینگونه پوزه شیطان را به خاک مالیدند
✅آری همان که پیامبر خدا به سلمان فارسی گفت
این قوم سلمان است که در آخرالزمان خواهد درخشید
#ملت_بزرگ
#شکست_دشمن
🎋〰❄️
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜رمان نقاب ابلیس #قسمت10 (مصطفی) ذولجناحم را میبرم داخل حیاط مسجد و روی جک میزنم. هنوز قفل نزده
⚜رمان نقاب ابلیس
#قسمت11
(مصطفی)
نیروی انتظامی میگوید فعلا نمیتواند اقدام جدی کند قرارشده ما نگران نباشیم و همانطور که پیش رفتهایم رصدشان کنیم و به سپاه گزارش دهیم. مثل اینکه واقعا کاری از دستم برنمیآید. حداقل تا زمانی که سیدحسین برسد.
برای نماز مغرب به مسجد میرسیم. اینطور که معلوم است، باید یکی دو روز حاج کاظم نماز را بخواند. هنوز پایم به حیاط نرسیده که صدای همهمه چندتا از بچهها یادم میاندازد که ذولجناح را قفل نزده بودم. میروم به جایی که بچهها ایستادهاند. متین مرا که میبیند با چهرهای نگران به سمتم میآید:
-آقا سید، فکر کنم موتور شما رو زدن!
قدم تند میکنم و به متین میگویم:
-یعنی چی که موتور من رو زدن؟
-نمیدونم... عصر یکی دونفر با ماسک اومدن با چماق افتادن به جونش؛ ولی خیلی خسارت نزدن چون ما زود رسیدیم.
به ذولجناح که روی زمین واژگون شده، میرسم. یکی از آینههایش شکسته و بعضی قسمتهایش کمی تو رفته؛ رنگهایش هم کمی ریخته. کامران میگوید:
-وقتی ما رسیدیم در رفتن. یکیشون میخواست با اسپری، یه چیزی رو زمین بنویسه ولی نتونست، امونش ندادیم.
نگاه را از ذولجناح میگیرم و به متین میگویم:
- نرفتین دنبالشون؟
به جای متین، جوانی غریبه همسن خودم پاسخ میدهد:
- چرا من سعی کردم برم؛ ولی گمشون کردم.
جمله حسن در ذهنم چرخ می خورد که:
-از زمین و زمان برایمان میبارد!
مگر چقدر غفلت کردهایم که آنقدر جسور شدهاند؟ آنقدر ذهنم درگیر است که فراموش میکنم بپرسم جوان تازه وارد کیست. با همان صدای گرفته به بچهها میگویم:
-برید نماز دیر میشه الان...
حتما انقدر بهم ریخته و درب و داغون هستم که سریع حرفم را گوش کنند و بروند. اما خودم هنوز نشستهام. نمیدانم چکار کنم و چه موضعی بگیرم مقابل اینهمه گستاخی؟
صدایی مهربان از بالای سرم میگوید:
- نمیخوای بریم نماز اخوی؟ غصه نخور درستش میکنیم...
سرم را که بلند میکنم، همان جوان تازه وارد را میبینم که با لبخندی شیرین، دست به طرفم دراز کرده. در آن شرایط و فشار روحی، لبخند برایم بهترین مرهم است. نمیدانم چرا چهرهاش مرا یاد سیدحسین میاندازد و مهرش به دلم مینشیند. انقدر که برای چندلحظه مشکلات از یادم میرود و بلند میشوم که به نماز برسم.
بعد از نماز، دستم را میفشارد و لبخند میزند:
- آقا سیدمصطفی که میگن شمایید؟
من هم به زور میخندم:
-بله...
دستم را محکمتر میفشارد:
-عباسم... دوست سیدحسین آقا... قرار شده بود بیام به عنوان مربی سرود درخدمت باشم.
تازه یادم میافتد تا سیزدهم آبان یکی دو روز بیشتر نمانده و هیچ کاری نکردهایم. میدانم برای آماده کردن سرود دیر است. عباس هم این را از نگاهم میفهمد:
-حالا روز دانش آموز نشد، برای پنجم آذر یه چیزی آماده میکنیم... کلا خوبه مسجد یه گروه سرود داشته باشه... کار دیگه ای هم اگه از دستم براومد درخدمتم.
هنوز حرفهایش کامل در ذهنم تحلیل نشده که حسن مثل اجل معلق میرسد:
-به! عباس آقا... چه عجب ما شما رو دیدیم بعد عمری!
تازه دوزاریام میافتد که عباس از دوستان قدیمی سیدحسین بوده. اما چرا من تا الان ندیده بودمش؟
از حسن که میپرسم، میگوید او هم تا دیشب که سیدحسین زنگ زده بوده، اسم عباس را نمیدانسته و فقط چندبار او را با سیدحسین دیده بوده. همان اول هم مهر عباس به دلم نشست. الان هم که سیدحسین معرفیاش کرده، بیشتر دوستش دارم. چشمانش همیشه میخندند.
✨جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#نویسنده_بانوشکیبا
🎋〰❄️
@Alachiigh
✨💫
بهترین روزها، بهترین خاطرات و شیرین ترین احساسات آن هایی هستند که هنوز فرا نرسیده اند.
به خاطر شکست های گذشته ،،
لذت چشیدن طعمِ آینده را از دست نمی دهم
✨💫
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰❄️
@Alachiigh
🌹شهید تندگویان🌹
🥀آیا میدانستیدشهید محمد جواد تند گویان وزیر نفت ایران دوازده سال تمام در یک سلول انفرادی بعثی های کثیف بسر برد!؟
طوری که فقط به اندازه ای جا داشت که میتونست بشینه وحتی نمیتونست دراز بکشد..و
نمیدونست الانش چه ساعتی وچه موقع از روز وشب وماه وساله؟ !!
الان بهاره یا پاییز ؟
الان روزه یاشب؟
وهر روز بلا استثناء با شکنجه شروع میشده....
اونم چه شکنجه ای!؟
که در اثر شکنجه زیاد گردنش صدوهشتاد درجه میچرخیده...
واین آخرین شکنجه اون بوده که منجر به شهادت این وزیرجوان و برومند سرزمین اسلامی امان شد!
تنها مونسش کتاب قرآنی بوده که یک سرباز عراقی برایش آورده بوده وتمام سربازهای عراقی که نگهبان این بودن باشنیدن صوت قرآنش شیفته اش شدند.
وبعد از شهادتش کتابها در وصفش نوشتند؟!
اینها رو ما راحت مینویسیم
وخیلی سر سری میخونیم
وراحت از کنارشون رد میشیم...
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰❄️
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥از لندن اومدم به عشق رهبرم و ایران آمدهام، آرزو دارم ایشون رو ببینیم
برای اینکه پوز مصی قمیکلا و علی کریمیها و بی بی سی ها و اینترآشغالا رو زمین بزنم
هنوز زن ایرانی نمرده..
چقدر #راهپیمایی_اولی داشتیم این ۲۲ بهمن امسال 😘
#رهبر #ایران #جمهوری_اسلامی #دهه_فجر
✅پیشنهاد میکنم حتما بشنوید
🎋〰❄️
@Alachiigh