eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید_امین_کریمی🌹 💥با آمادگی کامل به سوریه رفت مادر شهیدمیگوید: زمانی که شهدای غواص را تشییع میکردند از صدا و سیما در حال تماشای مراسم بودم و گریه میکردم. امین گفت "مادر چرا گریه میکنی؟ ببین مادران شهدای دفاع مقدس چقدر شجاع بودند، شما هم باید قوی باشید." یکبار که باهم صحبت می کردیم از امین پرسیدم من اگر بمیرم چه کار می کنی؟ گفت: "مادر نترس می دانم که قبل از تو شهید می شوم." امین به شهدای دفاع مقدس ارادت خاصی داشت. بر مزار شهدا و ملاقات جانبازان میرفت. در تشییع شهدای گمنام نیز شرکت میکرد. هر بار که با پدرش در خصوص دوران دفاع مقدس صحبت میکرد میگفت "اگر ما بودیم جواب محکمی به تجاوزات عراقیها میدادیم." ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آقای ظریف! مگر چای دبش از دولت خودِ شما شروع نکرده بود که در دولت شهید رئیسی جلوی آن گرفته‌ شد؟! دروغ تا به کجا؟؟؟!!! ⭕️‌آقای ظریف! ای کاش این فریادها را بر سر دشمنان این انقلاب می‌زدید آن زمان که باید صدایتان را بالا می‌بردید آقای ظریف! باید گفت هیهات؛ اما: هیهات مِن حسین فریدون هیهات مِن مهدی جهانگیری هیات مِن ولی‌الله سیف و احمد عراقچی هیهات مِن دختر نعمت‌زاده وزیرصمت و هیهات مِن چای دبش در دولت حسن‌فریدون هیهات مِن دروغ‌های تَکراری هیهات مِن کرسنت و قراردادهای استعماری ❌هیهات مِن @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️👆⚠️ فــــــــــریـــــــبِ ظـــــــــــریـــــــف! ❌ظرافتِ دروغِ ظریف بشنوید @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_شاهکار_استاد_قرائتی_دراثبات_ولایت_امیرالمومنین_علیه.mp3
1.96M
♨️شاهکار استاد در اثبات ولایت امیرالمومنین علیه السلام 👌 بسیار شنیدنی 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @Alachiigh
آلاچیق 🏡
#فراموشت_نمیکنم #قسمت۸۷ چشمام هیچ جا رو نمی دید و صحنه های مختلفی به جاش جلوی چشمم رژه می رفت صداه
لبمو با زبونم خیس کردمو گفتم _ اصلا شبیه عکساتون نیستین! قهقه ی تمسخر امیزی زدو گفت _ نکنه توی تصادف ضریب هوشیتم کم شده!!! احمق جون من گریم کردم! با چهره واقعیم اگر میومدم نرسیده می رفتم پای چوب دار! چیزی نگفتم که خودش پوزخندی زدو گفت _ من باید برم! به امید دیدار اقایون و خانم اوانسیان! و سریع از اتاق خارج شد الیوت که گوشه اتاق ایستاده بود اروم جلو اومد و تا خواست گونمو ببوسه سمیر با دستش اونو به عقب هل داد که الیوت پرت زمین شد. پدرم با لحن تحقیر امیزی عصاشو به شونه ی الیوت زدو گفت _هی تو! هنوز اینو درک نکردی که مرتد(از دین رانده شده) هایی مثل تو و ننه و بابات لیاقت همنشینی با سگ های ما رو هم ندارن چه برسه به بوسیدن ما! لب های الیوت از ترس و بغض می لرزید! از دیدن این صحنه و معرکه ای که پدرم بر علیه اون بچه مسلمون گرفته بود خونم به جوش اومد و با تندی رو به پدرم گفتم _ عصاتو بنداز اونطرف مردیکه سگ صفت !!این بچه مسلمون و مادر پدرش خیلی شرف داره به شما کثافطای اسرائیلی! شما مرتد و عوضی هستین که سرزمین این طفل معصوما رو اشغال کردین و هر روز هر روز در برابر تنها سلاحشون که سنگه کلی موشک و بمب روی سرشون خالی می کنین! کثافط شمایین که ...... سیلی که سمیر به گوشم زد مانع ادامه حرفم شد! پدرم چاقوی ضامن دارشو از توی جیبش در اورد و دستشو روی دهنم گذاشتو چاقو رو روی گونم کشید که صدای جیغم توی دستای کثیفش خفه شد! سریع چاقو رو توی دستم گذاشتو دستشو از روی دهنم برداشتو چهرشو ترسونده کردو به سرعت همراه سمیر از اتاق خارج شدن الیوت با گریه احوالمو می پرسید دستمو روی گونه ی زخمیم گذاشتم و از ته دلم جیغ زدمو گریه کردم. به ثانیه نکشید که پرستارا به همراه پدرم و سمیر وارد اتاق شدنو بعد از زدن ارام بخش و بخیه و پانسمان صورتم اتاقو ترک کردن که سمیر تحدید وار گفت _اینبار منو پدر حرفای احمقانتو فراموش میکنیم! اما وای به حالت اگر بازم تکرار کنی؟! پدرم پوزخندی زدو گفت _فکر کنم فراموش کردی که توهم از مایی! فراموش نکن دختر جون تو هم یه یهودی هستی دشمن این بچه مسلمون کثیف و صد البته یه اسرائیلی!!! چشمامو با درد بستم! این وحشتناک ترین حقیقت زندگیم بود! من نمی خواستم یهودی باشم! من نمی خواستم اسرائیلی باشم! من نمی خواستم سودا اوانسیان باشم! من... من دلم میخواست یکی مثل دریا باشم! نکنه من دریا ام؟! نه سودا... توسودایی! یه اسرائیلی مزدوری که مادرت یه وطن فروشه و پدرت یه عوضی خونخوار! دستای لرزونی روی دستم نشست که باعث شد چشمامو باز کنم. الیوت بود که با چشمای اشکی و لرزون نگاهم کرد. نگاهمو به اطرافم دوختم که دیدم سمیر و پدرم از اتاق بیرون رفتن! خدا رو شکر که الیوت رو با خودشون نبردن! دستای کوچیک و سفیدشو توی دستام گرفتم. لبخند نیمه جونی زدم که زخم گونم درد گرفت! کمی اخم کردم که الیوت با تته پته گفت _ درد ... داری؟! اشک از چشمام چکید. اروم سرمو بالا پایین کردم که الیوت خودشو از تخت بالا کشیدو به سختی روی تختم نشست! دستامو گرفت و بوسیدو اروم و با حسرت زمزمه کرد. _دستات... بوی... دست های... مادرمو میده! اشکام روون شد. با صدای خدشه داری گفتم _ نه الیوت! من یه مزدور اسرائیلی ام! چه طور میشه که دستای کثیف من بوی دستای پاک مادر تو رو بده!... الیوت ...من...من یه عوضی ام که همکار و شریک قاتل پدر و مادر و هموطناتم!!...من.. نتونستم ادامه بدم زدم زیر گریه و با صدای بلند گریه کردم! اونقدر بلند و سوزناک گریه کردم که اشکای الیوت راه افتاد. خودشو توی اغوشم جا دادو همراهم گریه کرد... بلاخره بعد از یه روز بستری بودن مرخص شدم. اینطور که الیوت میگفت وقتی توی هتل از هوش میرم پدرم نمی تونه منو اونجا ول کنه یا جلسشو توی ایران کنسل کنه. برای همین تصمیم میگرن منو با کلی پول به ایران بیارن و توی بیمارستان ایران بستریم کنن! الیوت میگفت بخاطر ناراحتی و فشار عصبیم سه روز بی هوش بودم! الیوت با اینکه6¬_7 سالش بود اما ذهن و هوشش و همین طور درک و شعورش از نوجوون17_18 ساله هم بیشتر بود. به معنای واقعی الیوت یه نابغه بود! اما حیف که به دست ادم کثیفی که پدرم باشه گیر افتاده! با صدای الیوت به خودم اومدم! از وقتی که اونجوری پا به پام گریه کرد منو امی (مامان) صدا می زنه! البته وقتایی که پدرم و سمیر نیستن! و چقدر از این که منو مثل مادرش میدونه خوشحالم! الیوت_امی! اقا کارتون داره؟! با چشمای گرد گفتم _ پدرم؟! الیوت_ اره!...گفت بهت بگم حاضر بشی تا باهاشون بری سر قرار! اهی کشیدمو گفتم _ باشه عزیزم! تو برو منم حاضر میشم میام! الیوت_ چشم امی! چشمکی زدمو گفتم _ فدات! 👇👇👇
آلاچیق 🏡
#فراموشت_نمیکنم #قسمت۸۸و۸۹ لبمو با زبونم خیس کردمو گفتم _ اصلا شبیه عکساتون نیستین! قهقه ی تمسخر
**** **** پیراهن مشکیمو پوشیدم و به همراه رسول از خونه خارج و به سمت جایی که پدر سمیر یعنی اَلِم اوانسیان با تیمور مشایخی کسی که قرار بود براشون چند تا خواننده ی زیر زمینی دختر پیدا کنه و اونا رو تو سطح شهر پخش کنه و ازشون بخواد بخونن تا پلیس بهشون گیر بده و اونا هم موضع بگیرن و یه اعتراض یا همون اغتشاش راه بندازن و علیه نظام شورش کنن ، رفتیم... رسول_بردیا جان باید بعد از قرار مشایخی رو دستگیر کنیم! اروم زمزمه کردم _دریافت شد! و نگاهمو به سمت میز مورد نظر چرخوندم. 6نفر بودن . تیمور و یه پسر نوجوون که فکر می کنم نقش بادیگاردشو داشت و الم و سمیر اوانسیان که حسابی تغییر چهره داده بودن و یه دختر که نصف صورتش باند پیچی بود نصف دیگه ی صورتشو من نمی دیدم ،به همراه بادیگاردشون که یه مرد سی و خورده ای سال بود موهای اون دختر اتیشم می زد! نمی دونم چرا اما از این که موهای این دختر تو معرض دید همه مرداست به شدت عصبی بودم و این خیلی برام عجیب بود! صدای رسول دوباره توی گوشم پیچید رسول_ چند نفر از نیروها وارد سالن شدن! اماده باش چون به محض بیرون رفتن اوانسیان ما وارد عمل می شیم! مفهوم بود!؟ تا خواستم جوابشو بدم دختر به سمتم برگشتو از گارسون کنار دستم چیزیو درخواست کرد. با تعجب خیره بهش بودم که نگاهش به من افتاد. جا خورد اما سریع خودشو جمع و جور کردو روشو بر گردوند. از چیزی که می دیدم گیج شده بودم. این دختر که نصف صورتش پانسمان بودو نصف دیگش هم با موهاش و عینک تا حدودی پوشونده بود بی نهایت شبیه دریا بود! دستی روی شونم قرار گرفت. تو جام پریدم که صدای اروم رسول توی گوشم پیچید رسول_بردیا خوبی داداش؟! اخمی از این همه ضعفم صورتمو در بر گرفت. رسول روی صندلی مقابلم نشست و گفت _سودا اوانسیان! دختر پنهونی الم اوانسیان و مهین اسکندری ...اخیرا تصادف کرده و حافظشو از دست داده! از وقتی که هوشیاریشو بدست اورده از یه پسر بچه مسلمون فلسطینی به اسم الیوت نگهداری می کنه! این تموم اطلاعاتیه که از این کیس جدید داریم. سرمو بالا و پایین کردمو گفتم _این کیس جدید بی نهایت شبیه به سرگرد فرهمنده! رسول_ خانومتون؟! کمی از لیوان اب مقابلم خوردمو اروم سرمو بالا پایین کردمو گفتم _ اره به حدی که چند لحظه ماتم برده بود! رسول با چشمای ریز شده خیره میز شد و بعد چند لحظه گفت _ موقعی که وارد ایران شدین پیکر سروان رفت پزشکی قانونی ؟! مشکوک نگاهش کردمو گفتم _ نه! اخه شرایط روحی منو حسین ،دایی دریا اصلا خوب نبودو فامیل بخاطر همین گفتن جنازه رو ببرن دارحمه، قبرستون شیراز! رسول_ یعنی جواز دفن پزشک قانونی نگرفتین؟! یعنی بدون تست دی ان ای و کالبد شکافی سروان ...ببخشید سرگرد فرهمند رو دفن کردین؟! زل زدم تو چشاشو گفتم _هدفت از این حرفا چیه رسول؟! دارد... @Alachiigh
🔴برای درمان روماتیسم و ورم مفاصل، زردچوبه معجزه میکند ! ✅ به یک لیوان شیر 1 قاشق چای خوری پودر زردچوبه را اضافه کنید و با 1/2 قاشق چای خوری عسل خوب هم بزنید و بنوشید ‌ ‌ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆❤️‍🔥 مزون گندم بانو ❤️‍🔥👆 ببینید چی آوردم براتون🥳🤩 ❌️تخفیف ویژه از عید قربان تا عید غدیر❌️ ۱۰ ٪تخفیف روی تمام لباسها😊 ☀️اینجا زیباترین و جدیدترین شومیزها و لباس ها رو به قیمت تولیدی داریم 🌟🪄 😁برای سایز بزرگهای دوست داشتنی هم لباس داریم 😁 💥با قیمت باور نکردنی✨ ⚡️ ارسال به سراسر کشور ✈️ 🎉کیفیت فوق العاده وتنوع بالا باضمانت تعویض و مرجوعی ✨🛍 اینجا منتظرت هستم دوست خوبم : https://eitaa.com/gandom_67z
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید عارف مصطفی چمران🌹 خوش دارم که در نيمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمين به مناجات برخيزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشايم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمايم، محو عالم بی نهايت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چيزي را احساس نکنم ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وقتی کار از پررویی رد می‌شود و مرزهای بی‌حیایی جابجا می‌شود... در دیدار جمعی از وزیران و معاونان خودش در دولت‌های یازدهم و دوازدهم ۳۰ خرداد ۱۴۰۳ ✅ عضو کمیسیون برنامه و بودجه: هنوز بدهی دولت روحانی را می‌دهیم محسن زنگنه - نماینده مجلس شورای اسلامی: هنوز ماهانه بین 15 تا 25 هزار میلیارد تومان اوراق بدهی دولت قبل را تسویه می‌‌کنیم که معادل 500 همت بوده است. @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️باز هم اصلاح‌طلبان در آنتن زنده‌ی صداوسیما چهره‌ی واقعی خود را نشان دادند 🔺❌بدون هیچ توضیحی این قطعه فیلم را ببینید و با تفکر اصلاح‌طلبی بیشتر اشنا شوید! @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌لطفاً ببینید 👌👆👆👌 🔺دستاوردهای قرارداد ننگین برجام از میان نامه‌نگاری های شخص ظریف و روحانی!!! 🔹ثابتی [مجری برنامه‌ی جهان‌آرا] : پس چرا دولت رئیسی به دنبال احیای برجام است؟ 🔸سید محمود نبویان [نماینده تهران در مجلس و دبیر کمیسیون برجام در مجلس نهم] : برجام اجازه نمی‌دهد تحریم‌ها برداشته شوند! @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ زیبای "من المتمسکین" مداح علی بوحمد همراه با زیرنویس فارسی ✅به سه زبان‌ عربی فارسی هندی ♨️پیشنهاد ویژه دانلود 👌 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
#فراموشت_نمیکنم #قسمت۹۰ **** #بردیا **** پیراهن مشکیمو پوشیدم و به همراه رسول از خونه خارج و به س
زل زدم تو چشاشو گفتم _هدفت از این حرفا چیه رسول؟! رسول_ هدفم فهموندن درصد خنگیته که بدون هیچ تحقیقی یه جنازه بی هویت رو با هویت زنت دفن کردی! بردیا این کیس جدیدی که تو اونو مثل خانومت دیدی دقیقا روز شهادت همسرت پیداش شد و گفتن که تصادف کرده! مبهوت گفتم _ یعنی چی؟؟!! رسول_ بردیا چرا خنگ بازی در میاری! سرمو با دستام چنگ زدم که همون موقع اوانسیان ها از رستوران بیرون زدن و نیرو های حاضر تو رستوران به سمت تیمور رفتن و خیلی بی صدا بازداشتش کردن! به خنگی خودم لعنت فرستادم که چرا اون جنازه رو بدون طی کردن مراحل قانونی دفن کردیم! مشتی به میز زدمو سریع شماره ی حسین رو گرفتم. حسین_ جانم بردیا! بدون سلام و احوال پرسی گفتم _ سریع برو پیش سرهنگ و ازش بخواه جواز نبش قبر دریا رو بگیره! حسین متعجب گفت _ چی میگی پسر؟! نبش قبر برای چی؟ پووفی کردمو گفتم _ حسین کاری که گفتمو انجام بده من شب دلیلشو برای سرهنگ ایمیل می کنم... تو کاری که گفتمو انجام بده فقط....یا علی! و قطع کردم! از اینکه ممکنه دریا زنده باشه خوشحال بودم اما درکنارش ترسی وجود داشت که اعصابمو تحت فشار گذاشته بود که اون این بود که اگر سودا اوانسیان دریاست ، حافظشو از دست داده ... حالا می فهمم اون خواب دریا که ازم میخواست دختر سودا نامیو نجات بدم چی بود! اون میخواست من خودشو نجات بدم! پووف کلافه ای کردمو از رستوران خارج شدم که رسول رو کنار ماشین دیدم که دست به سینه و با لبخند منتظرم ایستاده بود. رسول یکی از نیرو های امنیتی تهران بود که از وقتی برای ماموریت به تهران اومدم مثل برادر همراهیم کرده و تا جایی که نیاز بوده منو با فوت و فن کارشون اشنا کرده...ازدواج کرده و صاحب یه دختر بچه به اسم زهراست! رسول_ بپر بریم دادا که امشب حسابی تو هپروتی! پس کله ای بهش زدمو گفتم _مرض!! حق بده گیج و منگ باشم! با خنده گفت _ اوه بله قربان حتما حق میدم! شما راحت باش!! گوشیم زنگ خورد . سوگند بود . جواب دادم که صدای هیجان زدش توی گوشم پیچید _ سلام داداش خوبی؟! وای داداش حسین چی میگه؟! نبش قبر برای چی؟! لبخند تلخی زدموگفتم _ سلام زن داداش ! برای اینکه بهتره صبر کنین تا فردا! سوگند_ بردیا راستشو بگو چی شده که می خوای قبر خواهر خدا بیا مرزمو بکنی دوباره! به جان حسین من نمی تونم تا فردا صبر کنم. پووفی کردمو گفتم _ بزن رو ایفون تا حسینم بشنوه ...جون دوبار توضیح دادنو ندارم! کمی سکوت و بعد دوباره صدای سوگند اومد که می گفت _ روی بلند گوعه ...توضیح بده جان مادرت! مکثی کردم و بعد شروع به صحبت کردم _ به یه کیس جدید بر خوردیم که یه دختره که قیافه ی دریا رو داره...دقیقا روز شهادت دریا سر و کلش توی باند پیدا شده! ...تصادف کرده و حافظشو از دست داده! یکی از نیرو های اینجا هم مثل من به هویت این دختر شک کرده و حدس می زنه دریا باشه! نفس عمیقی کشیدمو ادامه دادم _ درصد صحت این حدس بالاست چون ما بدون کسب جواز دفن از پزشک قانونی رضایت به دفن دریا رو دادیم...و احتمال داره اون جنازه...دریا.. نباشه! هیچ صدایی از اونطرف خط نمیومد... کمی مکث کردم و وقتی که دیدم چیزی نمی گن با صدایی که از ته چاه در میومد پرسیدم _حسین با سرهنگ حرف زدی؟! صدای نفس عمیق حسین توی گوشی پیچید حسین_ اره...گفت هروقت دلیلتو گفتی روی نبش قبر کردن فکر میکنه! ... بردیا مطمئنی دریاست؟! _نمی دونم! برو داداش..برو به خانومت برس فکر کنم شکه شده !.....یاعلی.... **** امروز قرار شد بعد از بازجویی از تیمور مشایخ یه جلسه داشته باشیم تا پرونده رو از اول مرور کنیم و با دقت بیشتری پرونده رو پیش ببریم... همه وارد سالن کنفرانس شدیم و من به عنوان کسی که از اول پرونده حضور داشتم شروع کردم به توضیح و صحبت. عکس طهورا روی برد نمایش داده شد. 👇👇👇👇
آلاچیق 🏡
#فراموشت_نمیکنم #قسمت۹۱ زل زدم تو چشاشو گفتم _هدفت از این حرفا چیه رسول؟! رسول_ هدفم فهموندن درص
بردیا_ طهورا ولد بیگی که با اسم فاطمه محمودی وارد ایران شده و دختر 7ساله ای به نام سحر سرمد رو به قتل رسوند...جلو تر که رفتیم متوجه شدیم این خانم دختر مهین اسکندری یکی عناصر گروه مجاهدین خلق یا همون منافقینه و پدرش الم اوانسیان از دوستان ایوا بیکل، یکی از سران اسرائیله که بنا به دلایلی نا معلوم فامیلیشو تغییر داده و به صورت قاچاقی وارد ایران شده و هدفش از ورود به ایران بمب گذاری توی حرم شاهچراغ شیراز بوده... البته به اسم انحصارورثه پاشو به شیراز گذاشته اما هدف اصلیش این بوده! اینطور که ما فهمیدیم این خانم می خواسته از طریق علی فرهمند سوپروایزر اورژانس شهر صدرای شیراز وارد تیم پزشکی بشه و توی درمانگاه تازه تاسیس حرم مشغول و بمب گذاری کنه! دلیل به قتل رسوندن سحر سرمد هم این بوده که سحر اون رو توی خونشون می بینه و از قضا موقعی می بینه که داشته به صورت تصویری با الم اوانسیان درمورد نحوه بمب گذاری صحبت می کرده! چند وقت پیش دستگیر و اعدام شد... عکس بعدی عکس سمیر اوانسیان بود. _سمیر اوانسیان برادر طهورا از اموزش دیده های موساد که به مدت 7 سال توی ایران ساکنه و تمام خلاف هاش پنهونی بوده و یعنی کارهاشو به دست افرادی میسپرد که در صورت لو رفتن پای اونو گیر نندازن...دستگیر و فرار کردو به اسرائیل رفت که الان به همراه پدرش به ایران برگشته... عکس ارجمند روی برد افتاد. _ خسرو ارجمند که از فعالای گروهک های سیاسی که توی فتنه 88 دستگیر و بعد از مدتی ازاد شد و تا قبل از مردنش توی درگیری کثافط کاری هاشو پشت شرکت تولید قطعات سخت افزاری رایانه پنهون کرده! (عکس یاور روی برد اومد وبعدش مازیار) _دست راستش یاور احمدی که لیسانس ای تی داره و مغز متفکر ارجمند محسوب میشد! دست چپش هم مازیار یاری هست که رابط بین اون و سمیر اوانسیان و مهین اسکندریه و هر از گاهی از بین مخالفین نظام که داخل کشور هست برای موساد (سازمان جاسوسی اسرائیل) پنهانی نیرو میگیره! نفس عمیقی کشیدمو گفتم _ اوایل ما فکر می کردیم سرکرده این گروهک ضد انقلابی ارجمنده اما بعد ها پی بردیم که ارجمند یه پوششه و رهبری این گروه به دست خونواده اوانسیانه! عکسی روی برد افتاد که نفسمو توی سینم حبس کرد.. چند نفس عمیق کشیدمو بعد از اون ادامه دادم. _سودا اوانسیان! دختری که دقیقا روز مرگ سروان فرهمند گفته میشه که تصادف کرده و حافظشو از دست داده و همونطور که میدونین شواهد زیادی موجوده که حدسمونو به یقین تبدیل میکنه! یعنی اینکه سرگرد فرهمند زندست و سودا اوانسیان همون سروان فرهمنده! رسول_ قربان اینطور که پیداست ...این تیم قصد دارن که یه شورش علیه نظام راه بندازن و مردم رو علیه نظام بلند کنن ... سرهنگ امینی که مسئول جدید پرونده اوانسیان بود گفت _ بله! همون نقشه ی همیشگی اسرائیلی ها امریکایی ها...یا جاسوسی یا اغتشاش!..........بسیار خب بهتره که تمام تمرکزتونو روی الم و سمیر اوانسیان بزارین و برای فهمیدن هویت اصلی سودا اوانسیان تا نتایج نبش قبر و دی ان ای دست نگه دارین....ختم جلسه! * * شال مشکیمو پوشیدم و تمام موهامو داخلش جا دادم و با یه گیره اونو فیکس کردم! الیوت با لبخند نگاهم میکرد که گفتم _چیه خوشگل ندیدی! دارد... @Alachiigh
فكرهای منفی این قدر در ذهن باقی می‌مانند و دنبال هم می‌چرخند تا تبدیل به یک کلاف سر در گم می شوند... پس ....👇 ⭐️افکار مزاحم را از خودتون دور کنید. ✨✨✨✨✨✨ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آلاچیق 🏡
👆❤️‍🔥 مزون گندم بانو ❤️‍🔥👆 ببینید چی آوردم براتون🥳🤩 ❌️تخفیف ویژه از عید قربان تا عید غدیر❌️ ۱۰ ٪تخفیف روی تمام لباسها😊 ☀️اینجا زیباترین و جدیدترین شومیزها و لباس ها رو به قیمت تولیدی داریم 🌟🪄 😁برای سایز بزرگهای دوست داشتنی هم لباس داریم 😁 💥با قیمت باور نکردنی✨ ⚡️ ارسال به سراسر کشور ✈️ 🎉کیفیت فوق العاده وتنوع بالا باضمانت تعویض و مرجوعی ✨🛍 اینجا منتظرت هستم دوست خوبم : https://eitaa.com/gandom_67z