اگر می خواهید یک تغییر دائمی ایجاد کنید
تمرکز خود را از روی اندازه ی مشکلات خود بردارید و ،،،
بر روی اندازه ی خود تمرکز کنید!
〰〰💐💐💐💐💐
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۴۲ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
❤️حدیث عاشقی❤️
🔹#معراج_شهدای_تهران_آبان 1374
🌓 آن شب در سالن #معراج_شهدای تهران، وقتی باقی مانده پیکر شهید را روی زمین #پهن کردند، همسرش گفت:
- اگر اجازه بدهید، می خواهم مقداری از خاک بدن شوهرم را بردارم.
که اجازه دادند.
جلو که رفت، شروع کرد به گشتن میان #استخوان ها. وقتی پرسیدیم:
- چیکار می کنی؟
گفت: می خوام از این #خاک هایی که ازش باقی مونده، مقداری بردارم.
گفتیم: خب بردار، ولی دنبال چی می گردی؟
گفت: می خوام از اون جایی که #قلبش بوده، خاک بردارم.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
🔴 واکنش عالی حسین شریعتمداری به انتشار فاصل صوتی فرماندهان سپاه/از دشمن انتظاری نیست شما را چه میشود؟!
🔺مدیر مسئول روزنامه کیهان در یادداشتی نوشت: این روزها، انتشار یک فایل صوتی از مکالمه فرمانده سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با یکی از مسئولان دیگر سپاه در فضای مجازی و برخی از نشریات، دست به دست میشود و برخی از مدعیان اصلاحات با استناد به این فایل صوتی علیه سپاه یقه چاک میکنند! در این خصوص گفتنیهایی هست.
۱- این فایل صوتی دو سال قبل منتشر شده و پاسخ روشنگرانهای هم دریافت کرده بود و اکنون پس از دو سال بار دیگر و این بار از سوی رادیو آمریکا باز نشر شده و علاوهبر شماری از مدعیان اصلاحات، تقریباً تمامی رسانههای غربی و عبری و عربی برای مقابله با سپاه به آن پرداخته و هنوز هم این هجوم همهجانبه ادامه دارد. چرا؟ بخوانید!
۲- در این فایل صوتی طرف مکالمه سردار جعفری (فرمانده سابق سپاه) گزارشی از یک سوءاستفاده و فساد مالی که در یکی از شرکتهای پوششی سپاه اتفاق افتاده بود را به فرمانده سپاه ارائه میکند. تا اینجای ماجرا بسیار طبیعی است و گزارش فساد مالی به فرمانده سپاه نه فقط ناپسند و مذموم نیست، بلکه اقدامی پسندیده و حاکی از مسئولیتشناسی طرفین مکالمه نیز هست.
۳- سردار جعفری، فرمانده وقت سپاه بعد از استماع گزارش و اطمینان از صحت آن بلافاصله، دستور عزل شریفی - شخص سوءاستفادهکننده- را صادر کرده و او را به دستگاه قضایی معرفی میکند. تا اینجای قضیه نیز به وضوح از مسئولیتپذیری فرمانده سپاه و دغدغه قابل تقدیر وی نسبت به بخشهای تحت مسئولیت خود حکایت میکند. آیا غیر از این است؟
۴- دستگاه قضایی شخص سوءاستفادهکننده را تحت پیگرد قضایی قرار داده و حکم جلب او را صادر میکند. این نکته نیز نشانه سلامت دستگاه قضا و جدیت در پیگرد مفسدان اقتصادی است و صدالبته افتخارآمیز نیز هست.
۵- متهم بعد از اطلاع از ماجرا، و قبل از بازداشت به خارج از کشور میگریزد که در این بخش از ماجرا، دکتر قالیباف که متهم یاد شده معاون وی در شهرداری تهران بوده است، به اقدام هوشمندانهای دست میزند و با لطایفالحیل معاون سابق و سوءاستفادهکننده خود را از خارج کشور به ایران منتقل کرده و برای محاکمه و مجازات به دستگاه قضا تحویل میدهد. تا اینجای ماجرا نیز به وضوح از پاکدستی، مسئولیتشناسی و تعهد فرماندهان و مسئولان سپاه حکایت میکند.
۶- متهم در دستگاه قضایی محاکمه میشود و علاوهبر حبس، استرداد اموال به غارت برده نیز از جمله محکومیتهای اوست که هماکنون زندانی است و بخشی از اموال هم از او بازپس گرفته شده است.
🔺فرمانده وقت سپاه، مدیران ذیربط و آقای قالیباف باید در مقابل فساد اقتصادی مورد اشاره چه اقدامی انجام میدادند که ندادهاند؟! شریفی نیز مانند سایر مفسدان اقتصادی دست به فساد زده و از سوی سپاه عزل و معرفی و بازداشت شده. عزل و تحویل وی به دستگاه قضا و بازگرداندن او از خارج کشور نشانه سلامت و پاکدستی سپاه است یا...
🔺از رسانههای آمریکایی و اروپایی و صهیونیستی و نوکران عربی آنها انتظاری نیست آنها باید هم داستان را وارونه جلوه دهند و از این ماجرا علیه سپاه پاسداران که آرزوهای استکباری و حاکمیتهای دستنشانده و مزدور آنها را برباد داده و میدهد انتقام بگیرند، ولی برخی از مدعیان اصلاحات با چه انگیزهای در این شیپور فریب میدمند؟! و چه کینهای از سپاه دارند؟! بخوانید!
۷- در بخشی از مکالمه یاد شده سخن از شهید بزرگوار، سپهبد قاسم سلیمانی نیز به میان آمده و به این مسئله اشاره شده است که قرار بوده سپاه قدس هم از سود شرکت یاد شده سهمی داشته باشد. کجای این ماجرا ناپسند و پلشت است؟! و چنانچه شرکت مورد اشاره با فساد اقتصادی یکی از اعضاء روبهرو نشده و درآمدی کسب کرده بود و حاج قاسم عزیز و بزرگوار ما سهمی برای سپاه قدس دریافت میکرد، آن را در چه راهی هزینه میکرد؟ آیا نجات زن و مرد و کودک این مرز و بوم از چنگال تکفیریهای وحشی جرم بود؟ و کسانی که ناجوانمردانه این ماجرا را وارونه جلوه میدهند به اسارت زنان و دختران خود به دست داعش و فروش آنها به عنوان کنیز! راضی بوده و هستند؟! و آیا حتی از تصور آن نیز پشتشان نمیلرزد؟!
🔺کجای مکالمه یاد شده از سوءاستفاده شهید سلیمانی حتی به ایماء و اشاره نیز سخنی به میان آمده است؟! صداقت که پیشکش، به قول سیدنظامالدین موسوی نماینده تهران در مجلس، کاش به جای قربانصدقه رفتن برای «جو بایدن» یک «جو» و فقط یک جو غیرت داشتید!
بیداری ملت
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 عیسی کلانتری: اگر کاوه مدنی جاسوس باشد پس همه ما جاسوسیم، او به شدت مذهبی، وطن پرست و متخصص است!
- متخصصا جدیدا با سازمان جاسوسی آمریکا تبادل نظر سازنده میکنن، این اسمش کجا جاسوسیه؟ وطن پرستیه!
تازه کسی که م ش ر و ب بخوره و با دخترا هم برقصه، آدمی به شدت مذهبی ست!!
پشت گوش ما هم مخملیه!
✍️ محمد نصوحی
#پروویی_نجومی
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️💐💐💐
تا حبّ علی و آل او یافته ایم
کام دل خویش مو به مو یافته ایم
وز دوستی علی و اولاد علی است
در هر دو جهان گر آبرو یافته ایم
ولادت مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب(ع)، مبارک باد
⭐️💐💐💐
✅مدح زیبای امیرالمومنین علی علیه السلام از زبان صابر خراسانی 🙏
🙏💐تقدیم به همراهان عزیز کانال، به ویژه برادران بزرگوار روزتون مبارک سایه تون بر سر خانواده مستدام،
ان شاءالله 🙏💐
#ولادت_امام_علی
#روز_پدر / #روز_مرد
🍁〰🍂
@Alachiigh
❌❌تغییر زبان به انگلیسی در بالاشهر تهران!
🔺تصویر بالا تغییر منوی رستوران معروف آ اس پ به زبان انگلیسی با قیمت دلار
🔻و تصویر پایین کافهای در سعادت آباد تهران که رو شیشه نوشته؛ انگلیسی حرف بزنید!
با توجه به موارد مشابه اینچنینی، اگر ایران دست این جماعتِ غرب ذلیل بود، امروز از زبان و فرهنگ و قومیت هاش جز اسمی در تاریخ نمیماند
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺 بی_تو_هرگز 🌺 #قسمت 4⃣3⃣ برگشتم بیمارستان ... باهام سرسنگین بود ... غیر از صحبت در مورد عمل و بیم
🌺 بی_تو_هرگز 🌺
#قسمت 5⃣3⃣
چند لحظه مکث کرد ...
- چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم ... حالا دیگه... من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ ... اگر این حرف ها حقیقت داره ... به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه ...
با قاطعیت بهش نگاه کردم ...
- این من نبودم که تحقیرتون کردم ... شما بودید ... شما بهم یاد دادید که نباید چیزی رو قبول کرد که قابل دیدن نیست ...
عصبانیت توی صورتش موج می زد ... می تونستم به وضوح آثار خشم روی توی چهره اش ببینم و اینکه به سختی خودش رو کنترل می کرد ... اما باید حرفم رو تموم می کردم...
- شما الان یه حس جدید دارید ... حس شخصی رو که با وجود تمام لطف ها و توجهش ... احدی اون رو نمی بینه ... بهش پشت می کنن ... بهش توجه نمی کنن ... رهاش می کنن ... و براش اهمیت قائل نمیشن ... تاریخ پر از آدم هاییه که ... خدا و نشانه های محبت و توجهش رو حس کردن ... اما نخواستن ببینن و باور کنن ...
شما وجود خدا رو انکار می کنید ... اما خدا هرگز شما رو رها نکرده ... سرتون داد نزده ... با شما تندی نکرده ...
من منکر لطف و توجه شما نیستم ... شما گفتید من رو دوست دارید ... اما وقتی ... فقط و فقط یک بار بهتون گفتم... احساس شما رو نمی بینم ... آشفته شدید و سرم داد زدید ...
خدا هزاران برابر شما بهم لطف کرده ... چرا من باید محبت چنین خدایی رو رها کنم و شما رو بپذیرم؟ ...
اگر چه اون روز، صحبت ما تموم شد ... اما این، تازه آغاز ماجرا بود ...
اسم من از توی تمام عمل های جراحی های دکتر دایسون خط خورد ... چنان برنامه هر دوی ما تنظیم شده بود ... که به ندرت با هم مواجه می شدیم ...
تنها اتفاق خوب اون ایام این بود که بعد از 4 سال با مرخصی من موافقت شد ... می تونستم به ایران برگردم و خانواده ام رو ببینم ... فقط خدا می دونست چقدر دلم برای تک تک شون تنگ شده بود
بعد از چند سال به ایران برگشتم ... سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین 7 ماهه داشت ... حنانه دختر مریم، قد کشیده بود ... کلاس دوم ابتدایی ... اما وقار و شخصیتش عین مریم بود
از همه بیشتر ... دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود...
توی فرودگاه ... همه شون اومده بودن ... همین که چشمم بهشون افتاد ... اشک، تمام تصویر رو محو کرد ... خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم ... شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت ...
با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن ... هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت ... حنانه که از 4 سالگی، من رو ندیده بود ... باهام غریبی می کرد و خجالت می کشید ... محمدحسین که اصلا نمی گذاشت بهش دست بزنم ... خونه بوی غربت می داد ... حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم ... اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن ... اما من ... فقط گاهی ... اگر وقت و فرصتی بود ... اگر از شدت خستگی روی مبل ... ایستاده یا نشسته خوابم نمی برد ... از پشت تلفن همه چیز رو می شنیدم ... غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود ...
فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم ... کمی آروم می شدم ... چشمم همه جا دنبالش می چرخید ...
شب ... همه رفتن ... و منم از شدت خستگی بی هوش ...
برای نماز صبح که بلند شدم ... پای سجاده ... داشت قرآن می خوند ... رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش ... یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم ... با اولین حرکت نوازش دستش ... بی اختیار ... اشک از چشمم فرو ریخت ...
- مامان ... شاید باورت نشه ... اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود ...
و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد ...
به روایت همسر و دختر شهید
#ادامه_دارد
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
آخر سر، چیزی که به حساب می آید ،
تعداد سالهای زندگی شما نیست
بلکه زندگی ای است که در آن سالها کرده اید
〰〰💐💐💐
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
✨در میلاد با سعادت امام علی علیه السلام متوسل میشویم به ذکر
🌸🌸🌸 یا عــلــــــــــی 🌸🌸🌸
🌺 حدیثِ "ذکرُ علیٌ عباده" خود گویاست
🌺 که برترینِ عبادات، صحبت از مولاست
🌺 به کعبه چون نگری، ذکر یا علی دارد
🌺 سخن ز قبلۀ دلها ز آیت عظماست
_______________
✨ لطفاً روی #لینک زیر بزنید و تعداد ذکر «یاعلی» را به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) و حاجتروایی همه مومنان مشخص کرده و ثبت بفرمایید ☺️👇👇
https://EitaaBot.ir/counter/3jlp
#میلاد_امام_علی 🎊
#ماه_رجب
#روز_پدر
صراط
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۴۳ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌹شهید محمدحسین یوسف الهی🌹
✅همسایه ابدی حاج قاسم
✍شهید قاسم سلیمانی:
یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم. عملیات بزرگی درپیش داشتیم. چندتا از کارهای مهم هم ،انجام نگرفته بود.
من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چندتا عملیات انجام دادیم، اما هیچ کدام آنطور که باید موفقیتآمیز نبود. این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد. گفت: برای چی؟ گفتم:، چون این عملیات خیلی سخته و بعید میدانم موفق بشویم.
گفت: اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم. گفتم: حسین دیوانه شدهای. در عملیاتهایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آنوقت در این یکی که کلا وضع فرق میکنه واز همه سختتر است. موفق میشویم!
حسین خندهای کرد و با همان تکهکلام همیشگیاش گفت: حسین پسر غلامحسین به تو میگویم که ما در این عملیات پیروزیم.
میدانستم که او بیحساب حرفی را نمیزند..
گفتم: یعنی چه از کجا میگویی؟ گفت: بالاخره خبر دارم. گفتم: خب از کجا خبر داری؟ گفت: به ما گفتند که ما پیروزیم. پرسیدم: کی به تو گفت؟ جواب داد: حضرت زینب (س).
دوباره سوال کردم در خواب گفت یا در بیداری؟ با خنده جواب داد: تو چهکار داری. فقط بدان بی بی بمن گفت که شما دراین عملیات پیروزخواهید شد و من به همین دلیل میگویم که قطعا موفق میشویم.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
〰〰〰🌺🌺🌺
نیستم بیگانه، هستم آشنایت یا علی
از ازل دل داده بر مهر و ولایت یا علی
تا جمال خویش را در کعبه، حق ظاهر کند
پرده گیرد از جمال دلربایت یا علی
✨میلاد با سعادت امیرالمومنین علی علیهالسلام مبارک باد✨
〰〰〰🌺🌺🌺
✅ نماهنگ ویژه ولادت امام علی علیه السلام
#تولید_محتوای_کانال_آلاچیق
#میلاد_امام_علی_علیه_السلام
#روز_پدر
🍁〰🍂
@Alachiig
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌❌📺 چند جمله درمورد وضعیت سلبریتی ها در #جشنواره_فیلم_فجر
🚫ببخشید که موهامو پوشوندم!!!
🚫عاشق طرف باشی، عقد لازم نیست!
🚫فجری بدون فجر
✅پیشنهاد دانلود
#عقب_مونده
#سلبریتی
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭐ لوح | فعال کرار؛ مثل امیرالمؤمنین
🔻 رهبر انقلاب: حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یکی از القابش «کرّار غیر فرّار» است... یعنی مهاجم، مقتدر، دارای فکر و بدون عقبگرد.... اگر به زندگی امیرالمؤمنین نگاه کنید، میبینید از اول تا آخر، زندگی آن بزرگوار اینگونه است. علاج ما هم در همین است... فعال، کرّار، خستگیناپذیر و دنبال کنندهی اهداف خود؛ آیندهی چنین ملتی روشن است.
۱۳۸۴/۰۵/۲۸
🔮کانال مرجع گفتمان
#اعتکاف
#روز_پدر
#میلاد_امام_علی
🍁〰🍂
@Alachiigh
🔴 از دیکتاتوری رسانهای دشمن خارجی تا طناب پوسیده داخلیها
▫️مسئولان مراقب هر دو باشند
🔻طبیعی است که دشمن، فضای مجازی و رسانه را به گونه ای تنظیم کرده که کمترین ضربه را بخورد و بیشترین ضربه را به ما بزند. اگر مشاهده می کنیم که برای شبکه های ماهواره ای نظیر پرس تیوی مشکل ایجاد می شود یا اینکه شبکه های اجتماعی نظیر اینستاگرام و توییتر حساب های کاربری و محتوای ما را حذف میکنند، چنین چیزی اصلاً نباید عجیب به نظر برسد.
🔻به طور کلی، دشمن زحمت کشیده و ارتش مجازی و رسانه ای خود را با تجهیزات کامل به خط کرده است. از نقش آفرینی فیس بوک و توییتر در فتنه 88 گرفته تا حملات پیدرپی اینستاگرام به سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و حذف هشتگ ها و محتوای مربوط به این شهید و علاوه بر آن، نقش آفرینی ویژه این شبکه اجتماعی در مبارزه با سبک زندگی اسلامی و ... همه نشان از این دارد که راه دشمن مشخص است.
🔻در اینجا ما هستیم که باید حواس خود را جمع کنیم. قدم گذاشتن در یک جهاد عظیم رسانه ای نیاز به سلاح، مهمات و تجهیزات زیربنایی دارد. هرچند باید از کوچکترین روزنه ای که دشمن در رسانه های خود برای ما باز می گذارد، نهایت استفاده را ببریم و به دشمن ضربه بزنیم، اما مهمتر از آن، آرایش جنگی و آماده شدن زیرساخت های نرم افزاری و سخت افزاری جمهوری اسلامی ایران در این جنگ نابرابر است.
❌ نباید اینگونه باشد که در این جنگ ترکیبی که فضای مجازی بخش بسیار مهم آن است، ما در لاک دفاعی فرو برویم؛ نباید انتظار داشت که در زمین طراحی شده از سوی دشمن به دنبال دستاوردهای بزرگ و محیرالعقول باشیم. ضروری است که ما نیز وارد مرحله تهاجم به دشمن شویم و در صدد زیر میز زدن و تغییر مدل جنگ باشیم. اگر توانستیم به این مرحله برسیم، در حقیقت دیکتاتوری رسانه ای دشمن فرو خواهد ریخت.
◀️ نکته مهم این است که جریان غربگرا اساساً در این زمینه، دست بسته است و تجربه این چند سال نشان داده است که اگر با دست فرمان آنها بخواهیم در فضای مجازی و رسانه قدم برداریم، باید حقارت و عقب افتادگی را به جان بخریم. بنابراین همه مسئولان باید مراقبت کنند که با جملات فریبنده و هیاهوهای رسانه های معلوم الحال آنها در داخل کشور، آدرس اشتباهی نروند.
جهان نیوز
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺 بی_تو_هرگز 🌺 #قسمت 5⃣3⃣ چند لحظه مکث کرد ... - چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم ... حالا د
🌺 بی_تو_هرگز 🌺
#قسمت 6⃣3⃣
دستش بین موهام حرکت می کرد ... و من بی اختیار، اشک می ریختم ... غم غربت و تنهایی ... فشار و سختی کار ... و این حس دورافتادگی و حذف شدن از بین افرادی که با همه وجود دوست شون داشتم ...
- خیلی سخت بود؟ ...
- چی؟ ...
- زندگی توی غربت ...
سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... قدرت حرف زدن نداشتم ... و چشم هام رو بستم ... حتی با چشم های بسته ... نگاه مادرم رو حس می کردم ...
- خیلی شبیه علی شدی ... اون هم، همه سختی ها و غصه ها رو توی خودش نگه می داشت ... بقیه شریک شادی هاش بودن ... حتی وقتی ناراحت بود می خندید ... که مبادا بقیه ناراحت نشن ...
اون موقع ها ... جوون بودم ... اما الان می تونم حتی از پشت این چشم های بسته ... حس دختر کوچولوم رو ببینم ...
ناخودآگاه ... با اون چشم های خیس ... خنده ام گرفت ... دختر کوچولو ...
چشم هام رو که باز کردم ... دایسون اومد جلوی نظرم ... با ناراحتی، دوباره بستم شون ...
- کاش واقعا شبیه بابا بودم ... اون خیلی آروم و مهربون بود... چشم هر کی بهش می افتاد جذب اخلاقش می شد ... ولی من اینطوری نیستم ... اگر آدم ها رو از خدا دور نکنم ... نمی تونم اونها رو به خدا نزدیک کنم ... من خیلی با بابا فاصله دارم و ازش عقب ترم ... خیلی
سرم رو از روی پای مادرم بلند کردم و رفتم وضو بگیرم ... اون لحظات، به شدت دلم گرفته بود و می سوخت ... دلم برای پدرم تنگ شده بود ... و داشتم ... کم کم از بین خانواده ام هم حذف می شدم ... علت رفتنم رو هم نمی فهمیدم ... و جواب استخاره رو درک نمی کردم ...
" و اراده ما بر این است که بر ستمدیدگان نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان بر روی زمین قرار دهیم "
زمان به سرعت برق و باد سپری شد ... لحظات برگشت به زحمت خودم رو کنترل کردم ... نمی خواستم جلوی مادرم گریه کنم ... نمی خواستم مایه درد و رنجش بشم ... هواپیما که بلند شد ... مثل عزیز از دست داده ها گریه می کردم
حدود یک سال و نیم دیگه هم طی شد ... ولی دکتر دایسون دیگه مثل گذشته نبود ... حالتش با من عادی شده بود ... حتی چند مرتبه توی عمل دستیارش شدم ...
هر چند همه چیز طبیعی به نظر می رسید ... اما کم کم رفتارش داشت تغییر می کرد ... نه فقط با من ... با همه عوض می شد ...
مثل همیشه دقیق ... اما احتیاط، چاشنی تمام برخوردهاش شده بود ... ادب ... احترام ... ظرافت کلام و برخورد ... هر روز با روز قبل فرق داشت ...
یه مدت که گذشت ... حتی نگاهش رو هم کنترل می کرد... دیگه به شخصی زل نمی زد ... در حالی که هنوز جسور و محکم بود ... اما دیگه بی پروا برخورد نمی کرد ...
رفتارش طوری تغییر کرده بود که همه تحسینش می کردن ... بحدی مورد تحسین و احترام قرار گرفته بود ... که سوژه صحبت ها، شخصیت جدید دکتر دایسون و تقدیر اون شده بود ... در حالی که هیچ کدوم، علتش رو نمی دونستیم ...
شیفتم تموم شد ... لباسم رو عوض کردم و از در اتاق پزشکان خارج شدم که تلفنم زنگ زد ...
- سلام خانم حسینی ... امکان داره، چند دقیقه تشریف بیارید کافه تریا؟ ... می خواستم در مورد موضوع مهمی باهاتون صحبت کنم ...
وقتی رسیدم ... از جاش بلند شد و صندلی رو برام عقب کشید ... نشست ... سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ...
- خانم حسینی ... می خواستم این بار، رسما از شما خواستگاری کنم ... اگر حرفی داشته باشید گوش می کنم... و اگر سوالی داشته باشید با صداقت تمام جواب میدم ...
این بار مکث کوتاه تری کرد ...
- البته امیدوارم ... اگر سوالی در مورد گذشته من داشتید ... مثل خدایی که می پرستید بخشنده باشید ...
به روایت همسر و دختر شهید
#ادامه_دارد
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh