May 11
30.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دوربین مخفی، پول اجاره خونه ندارن
مردم مهربونی داریم ما
ببینید
به زودی... 💙 عضو بشید
https://eitaa.com/Alawi_ezdvaj
#خاطره_خواستگاری
برادرم درس طلبگی میخوند. یکی از دوستاشو آورد خواستگاری من.
بهشون نگفته بود خواهر خودمه. 🤦♀
اونم بعد کلی سوال پرسید:
شب شام غریبان چیکار میکنید؟
منم نمی دونم حواسم کجا بود با شب یلدا اشتباه گرفتم. 😐
گفتم دور هم جمع میشیم، تخمه میخوریم، میگیم، میخندیم...
دیگه دیدم طرف سرخ شد، پا شد رفت. 🚶🏻♀
به داداشم گفته بود اصلا توقع نداشتم
همچین کسی معرفی کنید. 😂🤦♀
از خاطرات سمّی خواستگاری
#خاطره_خواستگاری
سلام
سوتی من برای اولین خواستگارمه.
آقا پسره خیلی مذهبی بود. جوری که یک نماز قضا نداشت. منم خب مثلا نماز قضا داشتم و گناه میکردم، دروغ میگفتم؛ نه خیلی زیاد معمولی بودم.(😐)
خواستم جوری رفتار کنم که فکر کنن منم خیلی مذهبیام.😁
رفتیم تو اتاق برای صحبت...
داشت ازم سوال میپرسید. وارد قسمت اعتقادی شد از من پرسید چقدر با ادعیه انس دارید؟
منم اصلا آمادگی همچنین سوالی نداشتم. اصلا نمیدونستم ادعیه چیه.😂
با خودم گفتم ازش بپرسم ادعیه چیه اما آبروم میره.🤦🏻♀
با خودم کلنجار میرفتم ادعیه چیه؟ 😫از آخر به این نتیجه رسیدم آها رساله منظورشه. 😂
منم جواب دادم که من زیاد انس ندارم. معمولا سوالاتی که برام پیش میاد رو از کسی میپرسم. نمیرم از تو کتاب نگاه کنم.🤦🏻♀
تا اون موقع که سرش رو نیاورده بود بالا. سرش رو آورد بالا یک جوری تو صورتم نگاه کرد. 😂😂
منم اصلا متوجه سوتیم نشدم. بعدش که رفتن اومدم از مامانم پرسیدم مامانم میگفتن: همین امروز کتاب دعا رو دستمال کشیدی روش رو خوندی یادت نموند؟🤦🏻♀😐😂
و منی که روح کل خانواده رو با سوتیم شاد کردم.
از خاطرات سمّی خواستگاری
May 11