❖﷽❖
#آیات_الولایة
#تفاسیر_قرآن
🌅«فجر» در اصل به معنی شکافتن وسیع است، و از آنجا که نور سپیده صبح تاریکی شب را میشکافد از آن تعبیر به «فجر» شده است.
بعضی گفتهاند: منظور از «فجر» هر روشنائی است که در دل تاریکی میدرخشد.
🔅بنابر این درخشیدن اسلام و نور پاک محمدی صلّی اللّه علیه و آله در تاریکی عصر جاهلیت یکی از مصادیق «فجر» است،
🔅و همچنین درخشیدن سپیده صبح قیام حضرت مهدی (عج) هنگام فرو رفتن جهان در تاریکی و ظلمت ظلم و ستم، مصداق دیگری از آن محسوب میشود- همان گونه که در بعضی از روایات به آن اشاره شده است.
🔅و قیام عاشورای حسینی در آن دشت خونین کربلا، و شکافتن پردههای تاریک ظلم بنی امیه، و نشان دادن چهره واقعی آن دیو صفتان مصداق دیگر بود.
🔅و همچنین تمام انقلابهای راستینی که بر ضد کفر و جهل و ظلم و ستم در تاریخ گذشته و امروز انجام میگیرد.
🔅و حتی نخستین جرقههای بیداری که در دلهای تاریک گنهکاران ظاهر میشود و آنها را به توبه دعوت میکند «فجر» است.
البته این یک توسعه در مفهوم آیه است در حالی که ظاهر آیه همان «فجر» به معنی طلوع سپیده صبح است.
🕋و اما «لیال عشر» (شبهای دهگانه) مشهور همان شبهای دهگانه ذی الحجه است که شاهد بزرگترین و تکان دهندهترین اجتماعات عبادی- سیاسی مسلمین جهان یعنی حجّ است.
🎇بعضی نیز آن را به ده شب آخر ماه مبارک رمضان که شبهای قدر در آن است
🎇و بعضی آن را به شبهای آغاز ماه محرم، تفسیر کردهاند- البته جمع میان هر سه تفسیر ممکن است.
🌠در بعضی از روایاتی که اشاره به بطون قرآن میکند «فجر» به وجود حضرت مهدی- عج-
و «لیال عشر» به ده امام قبل از او،
و «شفع» که در آیه بعد میآید به حضرت «علی» و «فاطمه زهرا» علیهم السّلام تفسیر شده است.
📙برگرفته از تفسیرنمونه
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#حدیث_مهدوی
📜از عبد اللّه بن عباس به اسناد نقل كرده كه او گفت:«قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: ان اللّه تبارك و تعالى اطلع على الارض اطلاعة و اختارنى منها فجعلنى نبيا؛ ثم اطلع الثانية فاختار منها عليا فجعله اماما، ثم أمرنى ان اتّخذه اخا و وصيا و خليفة و وزيرا؛ فعلىّ منّى و انا من علىّ و هو زوج ابنتى و ابو سبطى الحسن و الحسين؛ ألا و انّ اللّه تبارك و تعالى جعلنى و اياهم حججا على عباده و جعل من صلب الحسين ائمة يقومون بامرى و يحفظون وصيتى، التاسع منهم قائم اهل بيتى و مهدى امتى و اشبه الناس بى فى شمائله و اقواله و افعاله، يظهر بعد غيبة طويلة و حيرة مظلة مضله خلج، فيعلن امر اللّه و يظهر دين اللّه و يؤيد بنصر اللّه و ينصر بملائكة اللّه؛ فيملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما»؛
📝 پيغمبر خدا فرمود كه خداى تعالى اطلاع كرد بر زمين اطلاعكردنى و از جملۀ اهل زمين مرا برگزيد پس مرا پيغمبر گردانيد و به رسالت به خلق فرستاد؛ پس دوم بار اطلاع كرد پس برگزيد از همه اهل زمين على را و گردانيد او را امام خلايق؛ پس امر فرمود مرا حق تعالى كه على را فراگيرم به برادرى و او را وصى و خليفه و وزير خود گردانم؛ پس على عليه السّلام از من است و من از علىام و او شوهر دختر من است و پدر دو نبيرۀ من حسن و حسين است؛ بدانيد و آگاه باشيد كه خداى تعالى مر او ايشان را حجتهاى خود ساخته بر بندگان خود و گردانيد از پشت حسين امامان كه قائم باشند به امر من و به جاى آرند كار مرا و نگاه دارند وصيت مرا و نهم ايشان باشد قائم اهل بيت من و مهدى امت من و او شبيهترين مردم باشد به من در شمايل و اقوال و افكار، ظاهر گردد بعد از غايب شدن دراز و حيرت سخت، آنگاه هويدا گرداند امر حضرت اللّه تعالى را و ظاهر سازد دين خدا را و تأييد شده باشد به نصرت خدا و يارى كرده شود به فرشتگان خدا؛ پس پر گرداند زمين را از عدل و داد، چنانكه پر شده باشد از جور و ظلم.
📜 نقل كرده است به اسناد خود از ابى سعيد خدرى كه او روايت كرده كه «سمعت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول: الائمة بعدى اثنا عشر تسعة من صلب الحسين، التاسع قائمهم؛ فطوبى لمن احبهم و الويل لمن ابغضهم» ؛
📝 شنيدم از پيغمبر خدا كه مىگفت: امامان بعد از من دوازدهاند، نه امام از صلب حسيناند عليه السّلام، نهم ايشان قائم ايشان است؛ پس خوشا حال كسى كه دوست دارد ايشان را و ويل و واى مر آن كس را كه دشمن دارد ايشان را.
📚حدیقة الشیعة - 2، صفحه 644
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#حدیث_مهدوی
#ولادت_حضرت_مهدی_عج
📜و از جمله روايات عجيبه منسوبه به آن حضرت روايت بشر بن سليمان انصارى است كه گفت: حضرت ابو الحسن على الهادى عليه السّلام مرا طلبيد و چون به خدمتش مشرّف شدم فرمود كه اى بشر، تو از فرزندان انصارى و اين محبت قديمى است و موالات ما و شما خلفا عن سلف ميراثى است و من تو را مفتخر مىگردانم به فضيلتى كه بر ديگر شيعيان سبقت گيرى در موالات و نامهاى نوشته مهر بر آن نهاد و دستارچهاى زرد بيرون آورده دويست و بيست دينار زرد در آن بسته بود فرمود: اين را بگير و به بغداد رو و در معبر فرات حاضر شو كه فردا چاشت زورقى خواهد رسيد كه بردگيان در آن باشند و از تجّار عمرو بن يزيد نخاس را از آن ميان تفحص نماى و منتظر باش كه چون وكلاى عباسيان و ظرفاى عرب به خريدارى آيند و بردگيان را عرضه كنند كنيزكى از عرضه داشتن ابا و امتناع نمايد و نخواهد كه كسى او را ببيند يا آوازش را بشنود، و خزى پوشيده باشد و صفتش اين و اين باشد و از جمله نشانهها آنكه يكى از خريداران خواهد گفت كه به سيصد دينار مىخرم بجهت عفتش و او گويد كه بالفرض ملك سليمان را مالك باشى كه رغبتى بر تو نيست بر مال خود شفقت كن. و نخاس گويد: از فروختن تو چاره نيست. او گويد:
شتاب چيست خريدارى كه دل من مىخواهد مىرسد. آنگاه تو نزد عمرو بن يزيد شو و به او بگو كه با من نامهاى است لطيف كه يكى از اشراف به زبان رومى نوشته و آن خط را به او ده تا بخواند اگر در اخلاق صاحب آن ميل كند من وكيل اويم و اين كنيز را مىخرم. بشر گويد: امتثال امر نموده رفتم و چنانچه فرموده بود ذرهاى خلاف نشد، چون كنيز در نامه نگريست بگريست و عمرو را گفت مرا به صاحب اين نامه بفروش. پس من با صاحبش مناظره كردم تا بر آن مبلغ قرار گرفت و زر را داده و كنيز را گرفته به خانه بردم و چون بنشست خندان و شادان نامه را از گريبان بيرون آورده بوسه مىداد و بر چشم مىماليد و فداى نامه مىشد. گفتم: نامهاى را مىبوسى كه صاحبش را نديدهاى؟!
گفت: اى عاجز ضعيف در معرفت اولاد انبياء! تو از خدمه اوئى و علم به حال او ندارى و از كمالش بىخبرى؟ گوش به من دار و دل خود را حاضر كن تا شمّهاى از حالش بشنوى، من «مليكه» دختر «يشوعاى» پسر قيصر رومم و مادرم از فرزندان حواريين است و نسبش به وصى مسيح شمعون الصّفا متصل مىشود و جدّم قيصر خواست كه مرا به برادرزاده خود دهد حكم نمود تا قسّيسان و رهبانان را جمع كردند و سيصد تن برگزيدند و هفتصد مرد از قائدان و اميران و ملكان انتخاب كردند و چهار هزار مرد از معتمدان لشكر حاضر شدند و تختى از خزانه بيرون آوردند به اصناف جواهر مكلّل و در ميانۀ قصر آن را بر زير چهل پايه نهادند و برادرزادۀ قيصر بر آن تخت برآمد و دور او را صليبها قرار دادند و اساقفه ايستادند و سفرهاى انجيل باز كردند و خواستند كه نگاه كنند كه به يك بار قصر بلرزيد و صليبها از بالا در افتادند و پايهاى عرش از جاى خود برفت و آن مرد كه بر تخت بود، يعنى برادرزادۀ قيصر از تخت درافتاد و بىهوش شد و رنگ از روى اساقفه رفت و لرزه بر اندام ايشان افتاده مهتر ايشان با جدّم، گفت: مرا معاف دار كه در اين حال نشانههاى بد ظاهر مىشود. جدم به اساقفه گفت: شما اين عمودها را راست كنيد و صليبها را برداريد و برادر اين بدبخت را بياوريد تا اين كودك را به او دهم تا از شما دفع كند نحوست وى را به سعادت خود. چون چنين كردند بار دويم نيز همان حادث شد كه بار اول شده بود.
مردم متفرق شدند و جدم قيصر غمناك و تنها به منزلى بنشست و به غم فرو رفت،
و من آن شب به خواب ديدم كه مسيح و شمعون عليهما السّلام با جمعى از حواريين در آن كوشك جمع آمدند و منبرى از نور نهادند كه با آسمان برابرى مىكرد به جائى كه جد من قيصر تختش را مىگذاشت. بعد از آن، محمد رسول اللّه با وصيش و يازده كس از فرزندان او عليهم السّلام پيدا شدند و متوجه مسيح شده محمد صلّى اللّه عليه و آله گفت: يا روح اللّه! من نزد تو آمدهام تا نسب خود را به نسب تو پيوندم و خواهندگى كنم از وصى تو شمعون، مليكه را از براى پسرم ابو محمد اينكه مىبينى و به دست اشاره به او كرد.
پس مسيح به شمعون نگريست و گفت: به درستى كه شرف به تو آمده بپيوند رحم خود را به رحم آل محمد. او گفت: چنين كردم. پس بر آن منبر برآمدند و محمد صلّى اللّه عليه و آله خطبه بخواند و مرا به پسر خود ابو محمد تزويج نمود و مسيح و حواريان بر آن گواه شدند و من از خواب در آمدم و ترسيدم كه اگر اين خواب را اظهار كنم كشته شوم پنهان داشتم و دوستى ابو محمد بر دلم زور آورد به نحوى كه از طعام و شراب محروم شدم نحيف و جسمم ضعيف گشته پدرم آن را بيمارى دانست و هيچ طبيبى در شهرهاى روم نماند كه حاضر نكردند و دواى من نطلبيدند و هيچ شفائى و بهبودى نبود.
چون از من نوميد شدند روزى مرا گفت: اى روشنى چشم من! هيچ آرزوئى دارى تا آن را حاصل كنم؟ گفتم: درهاى فرج بر خود بسته مىبينم اگر اين زندانيان خود كه اسير و مسلمانند از عذاب نجات مىدادى و اين طايفه را از بند خلاص مىكردى اميدوار مىشدم كه مسيح و مادرش مرا شفائى دهند. چون چنين كردند من جلدى نمودم و اندك طعامى تناول كردم و جدّ و پدرم بر آن شاد شدند و اسيران را اكرام كردند و عزت نمودند و من پس از چهارده شب به خواب ديدم كه فاطمه سيدۀ زنان عالم به زيارت من مىآيد با مريم بنت عمران با هزار تن از كنيزان بهشتى و مريم مرا گفت اين است سيدۀ زنان عالم مادر شوهرت ابو محمد! پس من چنگ در او زدم و مىگريستم و با او شكايت از نيامدن ابو محمد كردم. پس فاطمه گفت:
پسرم به زيارت تو نيايد تا تو در مذهب ترسايانى، اينك خواهرم مريم تبرّا مىكند از دين تو اگر ميل به رضاى خدا و رضاى مسيح دارى و زيارت ابو محمد مىخواهى بگو: اشهد ان لا اله الا اللّه و ان عليا ولى اللّه.
چون من اين كلمه گفتم، سيدۀ زنان عالم مرا بر سينۀ خود بازنهاد و دلم را خوش كرده فرمود: اكنون منتظر باش كه من ابو محمد را به نزد تو مىفرستم. من بيدار شدم و مىگفتم:« وا شوقاه الى لقاء ابى محمد!» و شب ديگر ابو محمد را در خواب ديدم با او گفتم: چرا با من جفا كردى، اى حبيب من! بعد از آنكه دلم را به جوامع حبّ خود مشغول كردى؟! فرمود كه تأخير من از تو نبود الاّ به سبب شرك تو، چون تو مسلمان شدى من هر شب به زيارت تو مىآيم تا آنگاه كه خداى تعالى ميان ما جمع كند. و از آن وقت زيارت او از من منقطع نشده است. پس «بشر» گويد گفتم: تو چگونه در ميان اسيران افتادى؟ گفت: ابو محمد شبى از شبها مرا خبر داد كه جد تو در اين زودى لشكرى به جنگ مسلمانان مىفرستد و بعد از آن خود از پى بىآن لشكر مىرود بايد كه تو همراه او باشى، من چنان كردم و چون با جماعتى از غلامان و خدمه از راهى مىآمديم طلايه مسلمانان بر ما افتادند و كار به اينجا رسيد كه تو ديدى و در اين مدت هيچكس نفهميد كه من كيستم بجز تو كه با تو گفتم و آن شيخ كه من در غنيمت او شده بودم چون از نام من پرسيد گفتم: نام من نرجس است.
پس «بشر» پرسيد كه عجب است كه تو رومية الاصلى و زبان عرب مىدانى؟! گفت: جدّم بسيار حريص بود بر اينكه مرا ادب آموزد و زنى ترجمان مقرر كرده بود كه بامداد و شبانگاه نزد من آمدى و مرا عربيّت آموختى تا زبانم بر آن مستقيم شد.«بشر» روايت كند كه چون به خدمت امام عليه السّلام رسيديم به او، فرمود كه چگونه با تو نمود حق تعالى عزت اسلام و خوارى نصرانيت و شرف محمد و اهل بيتش را؟ گفت: چگونه صفت كنم از براى تو يا بن رسول اللّه آنچه تو بدان عالمترى از من. فرمود كه بشارت باد تو را به فرزندى كه شرق و غرب عالم را پر از عدل و داد كند چنانچه پر از جور و ظلم شده باشد. گفت: از كه؟ فرمود: از آن كس كه خواهندگى كرد رسول خدا ترا از براى او در فلان شب از ماه فلان در سال فلان از مسيح و وصىّ او، به خاطرت هست كه مسيح تو را در آن شب به كه داد؟ گفت: بلى، به پسر تو ابو محمد. باز فرمود كه تو او را مىشناسى؟ گفت: بلى، از آن شب كه مسلمان شدهام بر دست سيّده زنان عالم، زيارت خود از من بازنگرفته است. پس امر نمود آن حضرت به خادم كه خواهرم حكيمه را بخوان. چون حكيمه در آمد، فرمود: اين است آنكه مىگفتم! پس ساعتى دست در گردن او كرده او را مىبوسيد پس امام عليه السّلام فرمود: به سراى خود برش و فرايض و سنن او را بياموز كه زن ابو محمد عليه السّلام و مادر قائم آل محمد است.
📚حدیقة الشیعة - 2، صفحه 936
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
هدایت شده از الدولة الزهرائیة عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫کلیپ تصویری دعای ندبه
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#مهدویت_در_قران_مجید
وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ
🔅ایه (٢٨) سوره زخرف
✨✨✨✨✨✨✨
📜المفضل بن عمر، قال: سألت الصادق عليه السلام عن هذه الآية، قال:
يعني بهذه الآية الإمامة جعلها في عقب الحسين إلى يوم القيامة.
فقلت: كيف صارت في ولد الحسين دون ولد الحسن؟
فقال: إن موسى وهارون كانا نبيين ومرسلين أخوين، فجعل الله النبوة في صلب هارون دون صلب موسى، ثم ساق الحديث إلى قوله:
«وهو الحكيم في أفعاله لا يسأل عما يفعل وهم يسألون».
📝مفضل بن عمرو گويد: ازجعفر صادق عليه السلام از تأويل اين آيه مباركه سؤال كردم.
قال: يعني بهذه الآية الإمامة، جعلها في عقب الحسين إلى يوم القيامة.
فرمود: از اين آيه: امامت را خواسته كه تا قيامت در اولاد حسين عليه السلام گذاشته است.
عرض كرد: «چگونه است كه اين كرامت را از اولاد حسن برداشت و در اولاد حسين گذاشت؟»
🕯فرمود: «همانا موسى و هارون دو پيغمبر مرسل و دو برادر بودند. خداوند نبوت را در صلب هارون گذاشت: دون صلب موسى و سخن به اينجا آورد كه: خداوند در كردار خويش حكيم است. «لا يسأل عما يفعل وهم يسألون» از او سؤال نمىكنند از آنچه مىكند و از ديگران پرسش مىنمايد.
📚ابن شهرآشوب، المناقب، 4/ 46- 47/ عنه: الحويزي، نور الثقلين، 4/ 597
سپهر، ناسخ التواريخ سيد الشهدا عليه السلام، 1/ 111
موسوعة الامام الحسين(عليهالسلام)
📜٩ - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ الْحَسَنُ أَفْضَلُ أَمِ الْحُسَيْنُ فَقَالَ الْحَسَنُأَفْضَلُ مِنَ الْحُسَيْنِ قَالَ قُلْتُ فَكَيْفَ صَارَتِ الْإِمَامَةُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَيْنِ فِي عَقِبِهِ دُونَ وُلْدِ الْحَسَنِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَبَّ أَنْ يَجْعَلَ سُنَّةَ مُوسَى وَ هَارُونَ جَارِيَةً فِي الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ أَلاَ تَرَى أَنَّهُمَا كَانَا شَرِيكَيْنِ فِي النُّبُوَّةِ كَمَا كَانَ الْحَسَنُوَ الْحُسَيْنُ شَرِيكَيْنِ فِي الْإِمَامَةِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ النُّبُوَّةَ فِي وُلْدِ هَارُونَ وَ لَمْ يَجْعَلْهَا فِي وُلْدِ مُوسَى وَ إِنْ كَانَ مُوسَى أَفْضَلَ مِنْ هَارُونَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قُلْتُ فَهَلْ يَكُونُ إِمَامَانِ فِي وَقْتٍ وَاحِدٍ قَالَ لاَ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ أَحَدُهُمَا صَامِتاً مَأْمُوماً لِصَاحِبِهِ وَ الْآخَرُ نَاطِقاً إِمَاماً لِصَاحِبِهِ فَأَمَّا أَنْ يَكُونَا إِمَامَيْنِ نَاطِقَيْنِ فِي وَقْتٍ وَاحِدٍ فَلاَ قُلْتُ فَهَلْ تَكُونُ الْإِمَامَةُ فِي أَخَوَيْنِ بَعْدَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ لاَ إِنَّمَا هِيَ جَارِيَةٌ فِي عَقِبِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِثُمَّ هِيَ جَارِيَةٌ فِي الْأَعْقَابِ وَ أَعْقَابِ الْأَعْقَابِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
📝 هشام بن سالم گويد: به امام صادق عليه السّلام گفتم: حسن افضل است يا حسين؟ فرمود: حسن از حسين افضل است.
❓گويد گفتم: پس چگونه است كه امامت پس از حسين در فرزندان وى است و نه در فرزندان حسن؟
🌠فرمود:خداى تعالى خواسته است كه روش موسى و هارون را در حسن و حسين عليهما السّلام جارى سازد آيا نمىبينى كه آن دو در نبوّت شريك بودند همچنان كه حسن و حسين در امامت شريك بودند و خداى تعالى نبوّت را در فرزندان هارون قرار داد نه در فرزندان موسى، گرچه موسى افضل از هارون بود،
❓ گفتم: آيا ممكن است در يك زمان دو امام باشند؟
✅ فرمود: خير، مگر آنكه يكى از آن دو خاموش باشد و از ديگرى پيروى نمايد و ديگرى ناطق و پيشواى وى باشد، امّا در يك زمان دو امام ناطق نخواهد بود،
❓ گفتم: آيا مىشود پس از حسن و حسين عليهما السّلام دو برادر امام باشند
✴️فرمود: خير و امامت در عقب حسين عليه السّلام جارى است همچنان كه خداى تعالى فرموده است:
✨«وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ»،
بعد از آن نيز در فرزندان و فرزندان فرزندان او تا روز قيامت جارى است.
📚 كمال الدين و تمام النعمة - جلد2، باب 39/حدیث9
ابن بابویه
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
هدایت شده از الدولة الزهرائیة عج
4_5848303159889364623.mp3
8.32M
#زیارت_آل_یس
#ادعیه_و_زیارت_امام_زمان_عج
#فرهمند
کانال امین الله ویژه زیارات و ادعیه معصومین
@ZiarateAminAllah1
❖﷽❖
#حدیث_مهدوی
📜در «رساله»منقول است از صاحب «نصوص» اين است كه روايت نموده است به اسناد از عبد اللّه عباس كه او گفت:«قدم يهودى الى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقال له نعثل فقال: يا محمد، انى أسألك عن اشياء تلجلج فى صدرى فإن اجبتنى عنها اسلمت على يدك. قال صلّى اللّه عليه و آله: سل يا ابا عمارة»؛ يعنى آمد به نزد رسول خدا يهودى كه او را «نعثل» مىگفتند پس گفت: يا محمد، از تو سؤالى چند مىكنم اگر جواب من گفتى مسلمان مىشوم. پيغمبر خدا فرمود كه بپرس. پس، از آن حضرت سؤال كرد و آن حضرت جوابها داد تا رسانيد به جائى كه گفت:«فاخبرنى عن وصيّك من هو؟ فما من نبى الاّ و له وصى و ان نبيّنا موسى بن عمران اوصى الى يوشع بن نون. فقال: نعم، انّ وصيّى و الخليفة من بعدى، على بن ابى طالب و بعده سبطاى الحسن و الحسين تتلوه تسعة من صلب الحسين أئمّة ابرار و قال: يا محمد، فسمهم لى؟ قال: اذا مضى الحسين فابنه على؛ فاذا مضى على فابنه محمد؛ فاذا مضى محمد فابنه جعفر؛ فاذا مضى جعفر فابنه موسى؛ فاذا مضى موسى فابنه على؛ فاذا مضى على فابنه محمد؛ فاذا مضى محمد فابنه على؛ فاذا مضى على فابنه الحسن؛ و بعد الحسن؛ الحجة بن الحسن بن على فهذه اثنى عشر اماما على عدد نقباء بنى اسرائيل. قال: فاين مكانهم فى الجنة؟ قال: معى فى درجتى. قال: اشهد ان لا اله اللّه و انك رسول اللّه و اشهد انّهم الاوصياء بعدك و لقد وجدت هذا فى الكتب المتقدمة و فيما عهده الينا موسى بن عمران عليه السّلام انّه اذا كان آخر الزمان يخرج نبى يقال له «احمد» خاتم الانبياء لا نبىّ بعده يخرج من صلبه ائمة ابرار عدد الاسباط» ؛
📝 خبر ده كه كيست وصى تو كه هيچ نبى نبوده كه او را وصى نبوده و نبى ما، موسى بن عمران وصيت كرد به يوشع بن نون. پس حضرت رسول خدا فرمود كه بلى وصى من و خليفۀ من بعد از من، على بن ابى طالب است عليه السّلام و بعد از او دو نبيرۀ من حسن و حسين و بعد از ايشان نه كس ديگر از پشت حسين همه امام و نيكوكار. گفت: يا محمد! تعداد كن نام ايشان را از براى من؟ گفت: بلى هرگاه حسين عليه السّلام درگذرد پسر او على و بعد از او پسر او محمد و بعد از او پسر او جعفر و بعد از او پسر او موسى و بعد از او پسر او على و بعد از او پسر او محمد و بعد از او پسر او على عليه السّلام و بعد از او پسر او حسن و بعد از او پسر او حجة بن الحسن بن على عليه السّلام، پس اين دوازده امامند به عدد نقباء بنى اسرائيل. پس نعثل گفت: كجاست جاى ايشان در بهشت؟ پيغمبر فرمود كه با منند در درجۀ من. نعثل گفت: گواهى مىدهم كه نيست خدائى بجز اللّه تعالى و گواهى مىدهم كه تو رسول خدائى و گواهى مىدهم كه ايشان اوصياى تواند بعد از تو و هرآينه يافتم به تحقيق من اين را در كتب متقدمه و در عهدى كه گرفت از ما، موسى بن عمران كه در آخر الزمان بيرون آيد و ظاهر شود پيغمبرى كه نام او احمد باشد خاتم پيغمبران باشد و بعد از او پيغمبرى نباشد و بيرون آيد از صلب او ائمۀ ابرار به عدد اسباط .
📚حدیقة الشیعة - 2، صفحه 642
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#حدیث_مهدوی
#علائم_ظهور
📜در كتاب خرايج ذكر نموده كه به سند صحيح مروى است كه روزى امير المؤمنين عليه السّلام خطبه مىخواند بعد از فارغ شدن از خطبه فرمود:«سلونى قبل ان تفقدونى» صعصعة بن صوحان قد راست كرده پرسيد كه يا امير المؤمنين كى دجّال بيرون آيد؟ آن حضرت فرمود: كه اين علمى است كه از اسرار مخفيه است و شايد رخصت اظهار آن نباشد اما آن را نشانهها و علامتهاست كه همه بهم متصل است: فوت كردن و سهل دانستن نماز و بر طرف شدن امانت و رواج يافتن و حلال دانستن دروغ و افترا و رشوه خوردن و مشيّد ساختن بناها و فروختن دين به دنيا و قطع صلۀ رحم نمودن و تابع هوى شدن و مشورت با زنان كردن و سفها را امور عظيمه فرمودن و خون ريختن را سهل شمردن و در آن زمان علم ضعيف باشد و به ظلم فخر كنند و امرا فاجر شوند و وزرا ظالم گردند و علما خيانت پيشه كنند و قرّاء فسق را پيشه نمايند و ظاهر شود شهادت زور و هويدا گردد فجور يعنى فجور مىكرده باشند و منارهها بلند شود و مسجدها كنگرهدار گردد و مصحفها حلى و حلل بهم رساند و بهتان شايع شود و اثم و طغيان رونق گيرد و صفهاى نماز در هم بافته و بهم پيوسته باشد اما دلها متفرق و از هم دور بود و نقض عهد را سهل شمرند و خلاف وعده را آسان گيرند و شريك باشند زنان با شوهران در تجارت بجهت حرص بر دنيا و آوازهاى فاسقان بلند باشد و از ايشان شنوند و كفيل مهمات و رئيس قوم رذلترين ايشان باشد و از فجّار مىترسيده باشند و به تقيه با ايشان سلوك مىبايد كرد و تصديق دروغ كذّابان بايد نمود و كاذب صادق باشد و خائن امين، زنان به مردان مانند شوند و مردان به زنان تشبّه جويند و مردان به مردان كفايت كنند و زنان به زنان رغبت نمايند و زنان چون مردان بر زينها سوار شوند و در زمينها گردند و گواهى دهند مردمان بىآنكه از ايشان طلبند و گواهى راست را گوش نكنند و گواهى دروغ به كار آيد و بىمعرفتى و فقهى و علمى، حكم كنند و فتواها دهند و عمل دنيا را بر عمل آخرت ترجيح دهند و اختيار نمايند و بپوشند پوست ميشها را بر دلهاى گرگان يعنى گرگان باشند پوست ميش پوشيده و دلهاى ايشان از مردار بدبوىتر و از صبر تلختر باشد؛ پس بر شماست كه در آن قسم روزگارى خود را از ميان به كنارى كشيد و بهترين مسكنى و موطنى در آن وقت بيت المقدس است و زمانى بيايد كه مردمان آرزو كنند توطّن را در آنجا.
پس اصبغ بن نباته برخاسته گفت: يا امير المؤمنين! دجّال كيست؟ فرمود:
دجّال كسى است كه تصديق كنندۀ او شقى است و تكذيب نمايندۀ او سعيد؛ از اصفهان بيرون آيد، چشم راست ندارد و چشم چپش در پيشانى است مانند ستارۀ سرخ لفظ كافر در زير آن نقش، بر خرى سرخ رنگ سوار طىّ ارض به سرعت نمايد، به هر چشمه كه قدمش برسد آن چشمه بر زمين فرو رود و اكثر تابعان او از اولاد زنا باشند و اصحاب طيلسان و يهودان؛ و آن ملعون با آنكه طعام خورد و در بازارها گردد به آواز بلندى كه همه جا رسد أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى گويد. بقية اللّه در حوالى شام بر عقبهاى كه آن را «فيق» خوانند در ساعت سيم در روز جمعه او را به قتل آورد، بعد از آن «طامه كبرى» است. كسى پرسيد يا امير المؤمنين! آن كدام است؟ فرمود: وقت بيرون آمدن دابّة الارض است از ميان صفا، كه انگشترى سليمان و عصاى موسى با اوست؛ اگر خاتم را بر پيشانى مؤمن گذارد نقش «هذا مؤمن حقا» بر پيشانى او ظاهر گردد و اگر بر پيشانى كافر نهد «هذا كافر حقا» بر آن نقش گيرد تا مؤمن به كافر، گويد: واى بر تو! كافر به مؤمن خطاب كند كه خوشا حال تو اى مؤمن! دوست مىدارم كه مثل تو باشم «فافوز فوزا عظيما» پس بلند كند دابة الارض سر خود را و خافقين باذن اللّه تعالى او را ببينند و آفتاب در آن وقت از مغرب طالع شود و بعد از آن هيچ توبهاى قبول نشود و هيچ عمل به بالا نرود و بعد از آن آن حضرت اين آيه را خواند لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً
پس فرمود كه از آنچه بعد از آن خواهد شد، سؤال مكنيد كه رسول صلّى اللّه عليه و آله مرا فرموده كه بغير از عترت او كسى را مطّلع نسازم و نزال بن سبره آنجا بود و از صعصعه پرسيد كه معنى اين كلام را نفهميدم. صعصعه گفت: مراد از «دابة الارض» آن كسى است كه عيسى عليه السّلام در پس او نماز كند و او، دوازدهم است از عترت و نهم از فرزندان حسين عليهم السّلام و مراد از آفتابى كه از مغرب طالع شود هم آن حضرت است كه از ميان صفا و مروه بيرون آيد و در ميان ركن و مقام ظاهر شود و ميزان عدلى وضع خواهد نمود كه احدى بر احدى ظلم نخواهد كرد و گناهى نخواهد بود كه توبه بايد كرد و عملها به بركت او مقبول است و به بالا نمىرود تا ردّ و قبولش ظاهر گردد .
📚حدیقة الشیعة - 2، صفحه 999
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#آیات_الولایة
📜طاهر بن مهدى بن حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب كه در شأن او نازل است كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ (یس/12) كه مراد حضرت رب العالمين از امام مبين نيست الا حضرت امير المؤمنين و قائد الغر المحجّلين كه خليفه بىفاصله خاتم النبيّين است و هيچ كس را نمىرسد كه بعد از آن حضرت مرتكب امر خلافت شود و بغير از شاه ولايت و سلطان خطۀ هدايت و آيۀ كريمۀ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ (ال عمران/34)در شأن ماست و حق تعالى ما را به اين مرتبه عالى اختصاص داده، پس فرمود. اى شافعى! ما از اهل رسوليم و مراد از «اولى الامر» مائيم.
📚حدیقة الشیعة - 2، صفحه 1011
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#حدیث_مهدوی
#توقیعات
📜در كشف الغمه بغير از جماعت مذكورين بسيار را نقل كرده از وكلاء و سفراء و غيرهما كه خوفا للتطويل نوشته نشده و توقيعات آن حضرت كه به نام جمعى بيرون آمده بسيار است و در كتب خصوصا در آن دو كتاب مذكور بعضى را از آن آوردهاند و از آن جمله، توقيعى است كه به نام على بن محمد سمرى بيرون آمده ١،به اين عبارت كه «بسم اللّه الرحمن الرحيم. يا على بن محمد، أعظم اللّه أجر إخوانك فيك! فإنك ميت ما بينك و بين سته ايام فاجمع امرك و لا تومر [لا توص خ ل] الى احد يقوم مقامك بعد وفاتك فقد وقعت الغيبة التامة [الغيبة الثانية خ ل] فلا ظهور الا بعد اذن اللّه و ذلك بعد طول الأمد و قسوة القلب [القلوب خ ل] و امتلاء الارض جورا و سيأتى من شيعتى من يدّعى المشاهدة ألا فمن ادّعى المشاهدة قبل خروج السفيانى و الصيحة فهو كذاب مفتر و لا حول و لا قوة الا باللّه العلى العظيم»؛ يعنى اى على، حق تعالى اجرى عظيم به برادران تو بدهد در فراق تو! به درستى كه تو تا شش روز ديگر بيشتر زنده نيستى، پس كار خود بساز و ديگر به كسى وصيت مكن كه غيبت بزرگ پيش آمد و ظهور موقوف به رخصت حق تعالى است و آن بعد از مدت دراز و قساوت دلها و پر شدن زمين از جور خواهد بود و ديگر مرا كسى نخواهد ديد پيش از ظاهر شدن سفيانى و شنيدن آواز از ميان زمين و آسمان، اگر كسى بگويد كه او را ديدهام، دروغ گفته و افترا كرده است و حول و قوتى نيست الا به حق تعالى. توفيق ميانۀ امثال اين اخبار و خبرهائى كه قائم عليه السّلام را ديدهاند در زمان غيبت كبرى در كتاب نص جلى فى امامة مولانا على مسطور گشته هر كس كه خواهد كه بر آن اطلاع يابد آن كتاب را مطالعه نمايد.
📝توقيع ديگر آن است كه در آن مذكور است كه «من سمانى فى مجمع من الناس فعليه لعنة اللّه»؛ يعنى كسى كه نام برد مرا در مجلسى كه جمعى از مردمان باشند بر اوست لعنت و دورى از رحمت الهى!
📝توقيع ديگر آن است كه بعضى مىگفتند فلان وقت ظهور خواهد كرد و بعضى قرار مىدادند كه فلان مدت كه گذشت وقت ظهور اوست، نوشتهاى به خط مبارك آن حضرت بيرون آمد كه «كذب الوقاتون» ؛يعنى دروغ مىگويند آنهائى كه وقتى براى ظهور و خروج من قرار مىدهند و اين عملى است كه نزد حق تعالى است و ديگرى را بر آن اطلاعى نيست پس از آن ساكت بايد بود و انتظار آن كشيد تا آن وقت رسد.
توقيع ديگر آن است كه اسحاق بن يعقوب از محمد بن عثمان عمرى التماس نموده كه عريضه او را برساند و سؤالى چند كه نموده جواب بگيرد. آن حضرت به خط خود نوشته فرستادهاند و اين، ترجمۀ آن است «اما آنچه سؤال كردهاى - حق تعالى ترا به راه راست بدارد و هدايت نمايد - از احوال جماعتى از بنى اعمام و خويشان ما، بدان كه ميانۀ حق تعالى و هيچ آفريدهاى قرابت و خويشى نيست و هر كه منكر باشد از ما نيست و حال او، حال پسر نوح نبى عليه السّلام است و اما امر جعفر عم من و فرزندان او، امر برادران يوسف است.
و اما فقّاع، آشاميدن آن، حرام است؛ و اما مالهاى شما، قبول نمىكنم آن را الاّ از براى پاك شدن آن اموال، هر كه خواهد برساند و هر كه خواهد قطع نمايد و هرچه خداى تعالى به ما مىرساند به از آن است كه شما مىرسانيد؛ و اما ظهور فرج كه از آن پرسيدهاى، آن امريست با حق تعالى و آنها كه وقتى قرار مىدهند، دروغگويانند؛ و اما آنكه جمعى را گمان اين است كه امام حسين كشته نشد، آن كفر و گمراهى است؛
و اما آنچه گفتهاى كه هرچه بر ما مشكل شود چه بايد كرد، رجوع كنيد در آنها به دانايان و راويان احاديث ما؛ به درستى كه آنها حجتند بر ما و من حجتم بر ايشان و عثمان بن سعيد و پسرش، كتاب ايشان، كتاب من است و نزد من ثقهاند؛
و اما آنچه از براى ما مىفرستند و هديه مىكنند تا پاك و بىشبهه نباشد، نزد ما مقبول نيست و ثمن مغنّيه، حرام است و محمد بن شاذان از شيعۀ ماست و أبو الخطاب ملعون است و اصحاب او همه به لعن گرفتارند، با ايشان تكلم مكنيد كه من و پدران من از ايشان برى و بيزاريم؛
و اما خمس را ما به شيعۀ خود مباح كردهايم و بر ايشان حلال است تا وقت ظهور ما و اما پشيمانى قوم كه شك در دين خدا داشته باشند ما را به صلۀ ايشان حاجت نيست و اگر استقاله كنند، ما اقاله كردهايم و اينكه پرسيدهاى از سبب و علت غيبت، نشنيدهاى كه حق تعالى مىگويد لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ از آنچه نبايد پرسيد مپرسيد و هيچيك از پدران ما نبودند كه بيعت ظالمى و طاغى در گردن ايشان نبود و ليكن وقتى كه ظهور كنم بيعت هيچ ظالمى و طاغى در گردن من نخواهد بود؛ و اما آنكه پرسيدهاى از نفع يافتن از من در حال غيبت، به درستى كه اين مثل نفع يافتن از آفتاب است در روز ابر اگر چه در آن روز آفتاب از نظرها غايب است، اما همان نفع او به عالميان مىرسد و به درستى كه من امانم از براى اهل زمين، چنانچه ستارهها امانند از براى اهل آسمان و بايد كه سؤال از چيزهائى كه لا يعنى باشد نكنيد و به هرچه شما را به آن تكليف نكردهاند كار مداريد و زنهار كه دعا كنيد در تعجيل فرج كه فرج شما در آن است كه از حق تعالى در همه وقت خصوصا وقت استجابت دعوات و عقب صلوات تعجيل فرج آل محمد مىطلبيده باشيد؛ و سلام بر تو اى اسحاق بن يعقوب و بر هر كه تابع حق باشد.»
📜و ايضا از محمد بن شاذان بن نعيم نيشابورى روايت كردهاند كه گفت: جمع آمد مالى نزد من از قائم آل محمد عليه السّلام كه آن پانصد درهم بود الاّ بيست درهم و مرا خوش نمىآمد كه اين بيست درهم كم باشد از مال خود، بيست درهم داخل نمودم و فرستادم به نزد محمد بن جعفر كه وكيل ناحيه بود. توقيع از آن حضرت به محمد بن جعفر رسيد و قبضى فرستاده بود آن حضرت عليه السّلام كه پانصد درهمى كه از آن جمله بيست درهم از مال تو بود به ما رسيد و بر قبول آن شكر كردم.
📝و ايضا از نصر بن صبّاح مروى است ١ كه شخصى از اهل بلخ پنج دينار به وكيل ناحيه فرستاد و نام خود را فراموش كرد كه بنويسد. توقيع آمد كه آن مبلغ رسيد و نام آن مرد و نام پدر او در آن نوشته شده بود و دعا در حق او كرده.
📝و ايضا از سعد بن عبد اللّه بن صالح روايت كردهاند كه عريضه نوشتم و طلب دعا كردم از جهت محبوسى كه در حبس پسر عبد العزيز بود و در حق كنيزى كه وقت وضع حملش نزديك بود. توقيع بيرون آمد كه محبوس را حق تعالى نجات مىدهد و در باب كنيز هرچه خدا خواهد مىشود. كنيز در وقت وضع حمل وفات يافت و محبوس خلاص شد.
📜و ايضا ابو جعفر محمد بن على الاسود روايت نموده كه التماس كرد از من على بن الحسين بن موسى بن بابويه القمى آنكه از ابو القاسم حسين بن روح وكيل ناحيۀ مقدسه استدعا نمايم كه از مولاى من صاحب الزمان - صلوات اللّه عليه - در خواه كه از حق تعالى بخواهد كه مرا ولد مذكرى صالح روزى كند و من از او بجهت خود نيز همين التماس نمودم و بعد از سه روز توقيع بيرون آمد كه زود باشد آنكه حق تعالى على بن الحسين را فرزندى مبارك عطا نمايد و بعد از او اولاد بهم رسند و محمد بن على بن بابويه مشهور كه از اعاظم مجتهدين اماميه است از آن دعا به وجود آمد و اما در حق ابو جعفر نوشته بود كه «ليس الى هذا سبيل»، يعنى او را فرزندى نخواهد شد.
📚حدیقة الشیعة - 2، صفحه 993
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
38.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دعای_استغاثه (به امام زمان عج)
#ادعیه_و_زیارت_امام_زمان_عج
کانال امین الله ویژه زیارات و ادعیه معصومین
https://eitaa.com/joinchat/2395013167Cdd29461dd7
❖﷽❖
#مهدویت_در_قران_مجید
وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى
و به يقين آخرت براى تو از دنيا بهتر است.
(ضحی/ ۴)
🌤✨🌤✨🌤✨
📜الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِیعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) فِی قَوْلِهِ: وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولی قَالَ: یَعْنِی الْکَرَّهًَْ هِیَ الْآخِرَهًُْ لِلنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله).
📝امام صادق (علیه السلام)- وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَّکَ مِنَ الْأُولَی یعنی #رجعت برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) همان آخرت است.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۸، ص۱۷۶ بحارالأنوار، ج۵۳، ص۵۹/ القمی، ج۲، ص۴۲۷/ نورالثقلین/ البرهان
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#حدیث_مهدوی
📜امام عليه السّلام جامۀ سفيد پوشيده و دو انگشترى در دست دارد، يكى از حسن بن على عليه السّلام نقش آن «انى واثق برحمتك» و يكى از حسين بن على عليه السّلام نقش آن «انا مستجير بك يا امان الخائفين». روز پنجشنبه ظهور نمايد و روز جمعه وقت نماز ظهر خروج كند و ذو الفقار امير المؤمنين عليه السّلام بر كمر و زره جعفر طيار در بر و قضيب پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم در دست. سه علم همراه، بر يكى نوشته اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً و بر يكى نقش باشد كه يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً و بر سيم «لا اله الا اللّه، محمد رسول اللّه، على ولىّ اللّه و وصىّ رسول اللّه، الحسن و الحسين و التسعة المعصومون من ولد الحسين حجج اللّه على خلقه - صلوات اللّه عليهم اجمعين - ائمة و سادة» نشان شده و چون از مكه راهى شود منادى او ندا كند: هيچ كس طعام و شراب همراه بر ندارد و سنگى كه موسى بن عمران عليه السّلام همراه مىداشت بر شتر بار شده و در هر منزلى كه فرود آيد چشمهها از آن سنگ روان شود و هر گرسنه كه از آن بخورد سير شود و هر كه تشنه باشد سيراب گردد و جملۀ لشكر و چهارپايان را كفايت كند تا وقتى كه به نجف فرود آيد و عصاى موسى در دست آن حضرت باشد و هرچه از آن ظاهر مىشد در وقتى كه با موسى عليه السّلام بود به ارادۀ آن حضرت نيز همانها از آن عصا به ظهور آيد بلكه معجزات انبياء عليهم السّلام همه از آن حضرت ظاهر شود و مؤيد باشد به نصرت از جانب اللّه و زمين از براى او نور ديده شود و گنجهايش را بجهت او بيرون دهد و آوازهاش به مشرق و مغرب برسد و حق تعالى دين او را بر دينها مسلط گرداند و اول كلمهاى كه بر زبان آورد اين باشد كه بَقِيَّتُ اللّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ بعد از آن بگويد كه «أنا بقيّة اللّه و خليفته و حجّته عليكم» و سلام نكند هيچ كس بر او الا به اين طريق كه «السّلام عليكم يا بقيّة اللّه فى الأرض» و در روى زمين هيچ مسجودى نماند بغير از واجب الوجود و هر بتى و صنمى كه بوده باشد آتش در او افتد و بسوزد.
📚حدیقة الشیعة - 2، صفحه 994
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
هدایت شده از الدولة الزهرائیة عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دعای_ندبه
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84