اعمال مستحبی چهارمین روز از
چله ی شهدا ی حسینی
را از طرف
🌷شهید علی اکبر دهقان🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس
خانم حضرت زینب سلام الله علیها
داستان شهادت برای ما تکراری اما جذاب است و زیباتر از آن داستانی به بلندای تاریخ است، داستانی که همه ی ما شنیده ایم، داستان سری که بر نیزه ها قرآن خواند و حالا تاریخ تکرار شده است… سربازان خمینی در شور دلدادگی قتیل العبرات به دنبال شهادتی همچون امام حسین (ع) هستند. شهید علی اکبر دهقان از رزمندگان دفاع مقدس بود بود که عشق به امام حسین علیه السلام کار او را بدانجا رساند که آرزویش شهادتی همچون مولایش سیدالشهدا بود. حجه الاسلام صادقی سرایانی، از راویان دفاع مقدس نقل می کند که وقتی شهید دهقان و عده ای از برادران رزمنده در جاده بصره-شلمچه در حال حرکت بودند، در پی انفجار های پیاپی دشمن، شهید علی اکبر دهقان از پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت، در همان لحظه همرزمانش که می خواستند به سرعت از منطقه دور شوند متوجه می شوند، در حالیکه بدن این بزرگوار بدون سر می دود، سرش چند دقیقه ای یا حسین گویان روی زمین می غلتید. تمام ده یا پانزده نفری که آنجا بودند دیگر یارای جمع آوری پیکر را نداشتند...
همه داشتند گریه میکردند…
به پیشنهاد یکی از رزمنده ها کوله پشتی اش را باز کردند و وصیت نامه ی این بزرگوار را گشودند.
ألسلام علی الرأس المرفوع
خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع ) با لب تشنه شهیدشده ، من هم دوست دارم این گونه شهید بشم…
خدایاشنیده ام که سر امام حسین (ع ) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم ازپشت بریده بشه…
خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع ) بالای نیزه قرآن خونده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دونم که بتونم با اون انس بگیرم و بتونم بعد مرگم قرآن بخونم، ولی به امام حسین (ع ) خیلی عشق دارم… دوست دارم وقتی شهید میشم سر بریده ام به ذکر یاحسین یاحسین باشه…
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
هدایت شده از یا رئوف یا رحیم
مادرانههای شهیدی که رمضان رفت و محرم بازگشت:
🔹هر شهید گمنامی که آوردند بدون استثنا من برای بدرقهاش میرفتم. پدرش یک هفته پیش خواب دید که جنازهاش آمده دانشگاه تهران...
هدایت شده از یا رئوف یا رحیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹صحبتهای غرور آفرین مادر شهید ابوالفضل کلهر رو حتما بشنوید.
👈تمام تلاش استکبار و بلندگوهای داخلیش این است که با از بین بردن نقش مهم مادر بودن، دیگر همچین جوانانی در جامعه تربیت نشود.
هدایت شده از آموزش مداحی معنا 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺روایت زیبا و شنیدی استاد رحیم پور ازغدی از شهید برونسی
🌹شادی روح شهید برونسی صلوات
🔸با ذکر صلوات نشر حداکثری ان شاء الله
@samad1001
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ساکنان یمن از گرسنگی به تغذیه از برگ درختان روی آوردهاند....
@Afsaran_ir
اعمال مستحبی پنجمین روز از
چله ی شهدا ی حسینی
را از طرف
🌷شهید سید محسن حسنی🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس
خانم حضرت زینب سلام الله علیها
سال 1343 در مشهد الرضا (ع) کودکی پا به عرصه وجود نهاد که خانواده «حسنی»، نام مبارک «محسن» را برایش برگزیدند.
«محسن» چهارمین فرزند خانوادهای بود که هر بار دست تقدیر، فرزندان قبل از او را از دامان پدر و مادر به خاک سرد می سپرد. این امر سبب شد تا خانواده «حسنی» با به دنیا آمدنش، گوسفندی ذبح کرده و نو رسیده را در حرم حضرت رضا (ع) طواف دهند و مجلس روضه برپا کنند. او که با نذر و نیاز متولد شد در سایه پدری زحمتکش و مادری پاکدامن رشد کرد.
در سال 1349 وارد دبستان «عسکریه» شد و در سال 1354 برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی وارد مدرسه «منوچهری» شد. از آن جا که پدر با شغل بنایی روزگار میگذراند، اوقات فراغتش را به کمک او شتافت، تا آجر بر آجر نهاده و مرهمی باشد بر زخمهای روزگار که بر پیکر خانواده ایجاد شده بود.
همزمان با حرکتهای ضد رژیم طاغوت مردم کشورمان، شخصیت شهید «سیدمحسن حسنی» نیز به تبعیت از این حرکتها، شکل گرفت. او با شور و اشتیاق پا به عرصه سیاسی و اجتماعی گذاشت. محسن همراه با پدر در جلسات علمای متعهد و مبارز همچون مقام معظم رهبری حضور می یافت. با اینکه در طوفان انقلاب هنوز نوجوان بود، اما در راهپیماییهای دوران انقلاب حضوری پر رنگ داشت و در بازار اقدام به توزیع رساله امام خمینی (ره) میکرد.
محسن با ورود امام امت و پیروزی انقلاب، دل در گرو معمار بزرگ انقلاب سپرد و با مطالعه کتابهای استاد «مرتضی مطهری» و آیتالله «سید عبدالحسین دستغیب» به سیر فکری خود جهت داد.
تحرکات مذبوحانه ضد انقلاب در کردستان، «سیدمحسن» را واداشت تا درس و مدرسه را رها کند و پس از عضویت در بسیج و گذراندن دوره آموزش، داوطلبانه به کردستان اعزام شود. با تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، تعدادی از جاسوسان به مشهد منتقل شدند. «سید محسن» از جمله عناصر فعال حفاظت از جان این افراد بود.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، شهید «حسنی» با جلب رضایت خانواده، راهی مناطق جنگی شد و در عملیات متعددی شرکت داشت. وی یک نوبت در منطقه «میمک» مجروح شد.
شهید «حسنی» مسئله جنگ را از اصلیترین مسائل میدانست و میگفت: «اول این مسئله باید حل شود و سپس به مسائل دیگر بپردازیم».
«سید محسن» به دلیل قابلیت ها و توانایی هایی که داشت به تشخیص فرماندهان برای گذراندن دوره آموزش تربیت مربی به مشهد مراجعت کرد. وی در سال 1362 در مدت 4 ماه به صورت فشرده علوم و فنون نظامی را فرا گرفت که بعد از طی این دوره به عضویت سپاه پاسداران درآمد و به عنوان مربی تاکتیک، به آموزش نیروهای بسیجی در پادگان «قدس» مشغول شد. او از آن پس با در هم آمیختن نظم و تقوا در تربیت و سازماندهی نیروهای توانمند به منظور تأمین نیروی انسانی جنگ ایفای نقش کرد.
راهاندازی جلسه دعای توسل در منازل شهدا و سرکشی از خانواده رزمندگان از جمله اقدامات شهید «حسنی» در دورانی که در مشهد به سر میبرد به شمار میرود. او همواره فریضه امر به معروف و نهی از منکر را سر لوحه کارهایش قرار میداد. «سیدمحسن» با راه اندازی بسیجی پویا در مسجد محل، به جذب نیروهای جوان و مستعد همت گماشت. وی با دور اندیشی سنگرهای نبرد را محراب مسجد ساخت و شیرینی حضور در جبهه را به کام جوانان نشاند.
اصابت ترکش به بازویی که بوسگاه سیدالشهدا (ع) بود
شهید «حسنی»، قبل از عملیات «والفجر 8» به فرماندهی گروهان از گردان «روح الله» لشکر«5 نصر» منصوب شد.
شهید «گلمحمد غزنوی» فرمانده محور عملیاتی لشکر «5 نصر» در خصوص آخرین شب حیات دنیایی «سیدمحسن حسنی» میگوید: قبل از شروع عملیات «کربلای 1» محسن به من گفت اگر تا شروع عملیات وقت دارم می خواهم به رودخانهای که در نزدیکیمان هست بروم. از او پرسیدم برای چه امری به آنجا میخواهی بروی؟ او در پاسخ گفت: «قصد دارم برای انجام غسل شهادت همراه با «محسن عاشوری» به رودخانه بروم». وقتی که برگشت با یک حالت خوشحالی و سرور به من گفت برادر «غزنوی» دیشب من خوابی دیدم. من کم و کیف خواب را از او پرسیدم.
شهید «غزنوی» رویای شهید «حسنی» را اینگونه نقل میکند: «شهید حسنی خواب میبیند که شهر «مهران» آزاد شده و حضرت اباعبدالله الحسین (ع) با یک مرکب از سمت جاده «خسروآباد» به سمت شهر «مهران» در حرکت هستند. ایشان وقتی به نزد رزمندگان می رسدند بازوی آنها را می بوسیدند. هنگامی که به سید محسن می رسیدند او را در بغل میگیرند و بازوی او را هم میبوسند و یک مهر کربلا به شهید حسنی میدهند و میفرمایند: «به عنوان پاداش آزادی مهران، این مهر را به تو میدهم». «محسن» وقتی خوابش را برایم تعریف میکرد صورتش برافروخته شده بود. هنگامی هم که به شهادت رسید، ترکش به همان بازویی اصابت کرده بود که حضرت سیدالشهدا (ع) آن را بوسیده بودند.
پرواز در قلاویزان
سرانجام «سید محسن حسنی» پس از شش سال حضور در جبهه های نبرد، در حالی که مسرور از آزادی مهران و انجام فرمان امام بود، در یازدهمین روز از تیرماه، سال 1365 در حالی که سکاندار فرماندهی گردان «روح الله» از لشکر «5 نصر» بود خواب عاشورایی اش تعبیر شد و در حین فتح ارتفاعات «قلاویزان» مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به اجداد بزرگوارش پیوست. پیکر مطهرش به وصیت خودش، پس از قرائت زیارت عاشورا در کنار دیگر همرزمانش در بهشت رضا آرام گرفت.
وصیتنامه شهید «سید محسن حسنی»
سلام بر یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج) و نایب بر حقش امام امت و سلام بر شما امت حزب الله و شهیدپرور که با ایثار و جان فشانی امام عزیز را راضی و خشنود کردهاید. انشاءالله اجر و پاداش شما، پیروزی رزمندگان و بعد هم زیارت قبر شش گوشه آقا امام حسین (ع) باشد.
سلام بر شما پدر و مادر مهربانم که عمری برایم زحمت کشیدید. از شما تشکر می کنم که هیچ وقت مانع من برای رفتن به جبهه نشدید. چه موقعی که بسیجی بودم و چه در زمانی که پاسدار شدم. اگر به فیض شهادت نائل گشتم مانند کوه استوار باشید. شهادت من باعث نشود که خدای ناکرده غرور شما را بگیرد. باید بیش از پیش نزد خداوند خاضع بوده و خود را بدهکار انقلاب بدانید.
سخنی با برادرانم:
دنبال گناه نروید چون که بیچاره میشوید. با افراد صالح معاشرت کنید. خط خودتان را از امام و ادامه دهندگان راهش جدا نکنید. در نماز جمعه و جماعات شرکت کنید. احترام پدر و مادر را نگه دارید.
شما ای خواهران مهربانم و مادران و خواهران دینیم! تنها سفارشی که به شما دارم این است که اگر میخواهید خون شهدا پایمال نشود و دشمنان اسلام مایوس گردند، حجابتان را به نحو احسن حفظ کنید. انشاءالله پیروزی با ما است چون خداوند میفرماید: «نصرت و پیروزی با کسانی است که برای حق می جنگند و از حق دفاع می کنند»
از برادران بسیج و انجمن اسلامی مسجد تقاضا می کنم به طور فعال در بسیج و نماز جماعت حضور داشته باشند.
پدر از شما عاجزانه می خواهم مرا در بهشت رضا (ع) به خاک بسپارید. اگر امکان بود در موقع دفن کردن بدن مرا از تابوت بیرون بیاورید، بر روی زمین بگذارید و صورتم را به طرف کربلا قرار دهید و زیارت عاشورا بخوانید کمی هم مصیبت امام حسین (ع) و مادرش حضرت فاطمه الزهرا (س) را بخوانید و بعد مرا به خاک بسپارید. از شما می خواهم برایم دعا کنید که خداوند، من رو سیاه را قبول کند و با شهدای کربلا محشور گرداند و مرا عفو کند.