شهید محمودمراد اسکندری، دومین شهید خاندان اسکندری است و عموی وی نیز که محمود نام داشت و در تاریخ 9 مهر ماه سال 59 در مقابله با دشمن بعثی در جبهههای جنوب به شهادت رسید و شهید محمود اسکندری در روزهای پایانی ماموریت، یعنی 12 بهمن ماه 1394 با تعدادی از همرزمانش در منطقهای حائل میان دو جبهه داعش و النصره قرار میگیرند و برای اینکه اجازه اتصال این 2 جبهه منحوس را ندهند تا آخرین لحظات زیر آتش سنگین دشمن ایستادگی میکنند، هنگامی که فرمان عقب نشینی تاکتیکی از سوی فرمانده میآید، وی به سمت اسلحهای که بر روی زمین افتاده بود میرود و به دوست همرزمش میگوید نمیخواهم اسلحهای که با هزینه بیت المال تهیه شده به دست تکفیری معلون بیفتد و در همین اثنا مورد اصابت گلوله تک تیرانداز دشمن قرار میگیرد و در دفاع از حرم آل الله در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
هدایت شده از مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
♨️♨️ *فوری فوری* ♨️♨️
*حمایت از کمپین "مخالفت با تغییر نام خیابان شهدای سازمان آب محله ستارخان به مهدی بازرگان"*
لطفا حمایت کنید👇
https://www.farsnews.ir/my/c/37365
🗓سالروز ترور اسدالله لاجوردی
🏴توسط سازمان نحس منافقین
💠رهبرانقلاب
‼️شهادت سید بزرگوار و مجاهد فی سبیلالله مرحوم آقای حاج سید اسدالله لاجوردی که از چهرههای منور انقلاب و پیشروان جهاد فی سبیلالله بود بار دیگر ارج و قدرِ سربازان دیرین اسلام و مبارزان سختکوش راه آزادی را در خاطرهها زنده ساخت. منافقان کوردل و خیانتپیشه با این جنایت عمق کینهی خود را نسبت به یاران صادق امام امت و خدمتگزاران حقیقی مردم آشکار کردند و چهرهی منفور خود را تیرهتر و منفورتر ساختند. این شهید عزیز در تمام دوران مبارزات اسلامی به اخلاص و صبر و مقاومت و روشنبینی شناخته شده بود. در راه خدا بلاهای بزرگ را به جان میخرید و در میدانهای سخت حاضر بود. پس از پیروزی انقلاب در همهی مسؤولیتهایی که در راه خدمتگزاری به مردم و کشور به او محول شد با قدرت و ایثار و بدور از اغراض و مطامع مادی ادای وظیفه کرد و هیچگاه خستگی به خود راه نداد. ۷۷/۶/۲
‼️من از قبل از انقلاب - دهه چهل - ایشان را میشناختم. در آن دوره، ایشان در چشم خود من و بیشتر کسانی که در خطّ مبارزه بودند، فردی پولادین به حساب میآمدند. همانطور که من در اطّلاعیه شهادت ایشان هم نوشتم، واقعاً آدمی بودند که در میدانهای سخت همیشه حاضر بودند و هیچ ابایی از ورود در کارهای دشوار نداشتند. خداوند انشاءالله جایگاه ایشان را عالی کند. البته سرنوشت ایشان مورد غبطه ماست؛ خوشا به حالشان. وقتی خبر شهادت «لاجوردی» را به من دادند، گفتم حیف بود که ایشان با آن سوابق بمیرند؛ باید شهید میشدند. خوشا به حالشان. ۷۷/۶/۱۲
#نشربامنبع
@Jahade_tabeini
🔅 #پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله:
✍️ إنَّ الحُسَینَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّۀِ
🔴 بی گمان حسین علیه السلام دری از درهای بهشت است.
📚 بحار الأنوار جلد ۳۵ صفحه ۴۰۵
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
حکمت های حسینی (۲)
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باید_تمام_زندگیام_مثل_او_شود
◾️عن جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) :
إِنَّ فَاطِمَةَ (سلام الله علیها).. لَتَشْهَقُ شَهْقَةً فَلَا يَبْقَى فِي السَّمَاوَاتِ مَلَكٌ إِلَّا بَكَى رَحْمَةً لِصَوْتِهَا وَ مَا تَسْكُنُ حَتَّى يَأْتِيَهَا النَّبِيُّ (ص) فَيَقُولُ يَا بُنَيَّةِ قَدْ أَبْكَيْتِ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ شَغَلْتِهِمْ عَنِ التَّسْبِيحِ وَ التَّقْدِيسِ فَكُفِّي حَتَّى يُقَدِّسُوا فَ «إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ»
▪️زمانی که خاتون حضرت فاطمه الزهراء (علیها السلام) بر سیدالشهداء (علیه السلام) می گریند،... آرام نمی شوند و چنان می گریند که ملائک از بکاء ایشان، می گریند و می نالند؛ تا زمانی که رسول خدا (صلوات الله علیه) می فرمایند:
.. ای دخترم، از گریه باز ایست تا ملائک دوباره به تقدیس مشغول شوند، «همانا خداوند امر خود را به اتمام می رساند» (سوره طلاق، آیه ۳)
📓کامل الزيارات، ج۱، ص۸۷
📖#تاریخ_موزه_عبرت_است
📌عبیدالله ابنحر جعفی از اشراف و شعرای معروف کوفه بود او پس از قتل عثمان کوفه را به قصد شام ترک کرد و با سپاه معاویه در جنگ صفین شرکت کرد. در زمان حکومت یزید، امام حسین (ع) در مسیر کربلا از او یاری خواست ولی وی نپذیرفت.بعد از فرار ابن زیاد از کوفه به مختار پیوست ولی چندی بعد برعلیه او شد و در آخر برای فرار از کارگزاران ابن زیادخود را در آب فرات انداخت و کشته شد.
#عبدالله_ابن_حر_جعفی
#واقعه_عاشورا_عبرتگاه_تاریخ_بشریت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخ حسین جان😍😭
چقدر هواے نوڪراتو داری...💔
#محرمارباب
سلام علیکم💐
سی و سومین روز از چله 🌟 بیست و چهارم🌟 مهمان سفره شهید 🌷 اسماعیل خانزاده 🌷 هستیم.
نرگس نامهای نوشت برای آقا و ایشان خواستند نرگس خودش نامه را بخواند. آقا پرسید تو همان دختری هستی که سر مزار پدرت خوابیدی؟ گفت بله. نرگس گفت چند ساله منتظر دیدار شما هستم. نرگس دوست داشت برود در بغل حضرت آقا اما دو هفته قبلش به سن تکلیف رسید. گفت من اصرار داشتم پیش از سن تکلیف به دیدارتان بیایم و شما را ببوسم. آقا خندیدند و گفتند: «ببخشید تو به سن تکلیف رسیدی و نمی توانم در آغوشت بگیرم». نرگس هم خیلی ناراحت بود. آقا مجدد گفتند: «شرمنده نتوانستم تا حالا دیدار کنم. عبا و انگشترشان را دادند به نرگس و گفتند حالا که نتوانستم بغلت کنم این هدیهها از طرف من برای تو.»
ماجرای عکس نرگس
عکاسی آمد تا از اولین روز مدرسه رفتن نرگس عکاسی کند. نرگس پیشنهاد داد اول برویم سر مزار پدرم. وقتی رفت نرگس طوری دراز کشید که انگار مزار پدرش را در آغوش گرفت. عکاس میگفت واقعا سوژه نرگس بهتر از من بود. منظور آقا همین عکس بود.
اسماعیل ۱۱ آذر سال ۹۴ برای اولین بار به سوریه اعزام شد. قبل از اعزام یک روز آمد خانه گفت: «بچه ها دارند میروند سوریه، من هم میخواهم بروم. میگویند رضایت خانم برای رفتن شرط است و اگر همسر راضی نباشد نمیتوانیم برویم. گفتم: «من هم راضی نیستم». گفت: «میدانم اما راضی میشوی. گفتم «نه من هیچ جوره راضی نمیشوم». با ناراحتی گفتم: «وضعیت کسانی که میروند را ببین». گفت «مگر آنها زن و بچه ندارند که می روند». با اعتراض گفتم: «هر وقت من از کاری ناراضی باشم تو مرا راضی میکنی». اسماعیل شروع کرد از غربت حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) حرف زد. دیگر نتوانستم مخالفتم را ادامه بدهم. گفتم راضی هستم به رضای خدا. وقتی رفت ۲۹ آذر همان ماه به شهادت رسید.
شهید خانزاده :
بعد از شهادتش چند نفر از خانواده های بی بضاعت روستای ما آمدند و به من گفتند ایام ماه مبارک رمضان که
می شد، اسماعیل داخل کیسه های پلاستیکی مرغ و گوشت می گذاشت و نیمه های شب و قبل از سحر برای مان
می آورد و قسم مان می داد و میگفت:" تا وقتی که زنده هستم، به کسی نگویید."
فقط این نبود! تازه بعداز شهادتش متوجه شدیم که دو نفر را از کمیته امداد تحت تکفل خودش گرفته بود و ماهانه به حساب آن دو نفر مبلغی را واریز می کرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع جانگداز خواهر شهید مدافـع حـرم اسماعیـل خانزاده😭😭😭
💔💔💔
وصيت شهيد مدافع حـــ☘ــرم اسماعیل خانزاده به دخترش :
اي دختر عزيزم💖
، جگر گوشه بابا💕 ، خيال نكن من بيخيال تو بودم😔 ، بدان كه بابا تو را بينهايت دوست داشت اما چه كنم كه بر من تكليف بود و احساس مسئوليت داشتم بابا لحظه اي از ياد تو غافل نخواهد شد و در همه مراحل زندگي در ياد تو خواهم بود ولي اگر دوست داري بابا هم از تو راضي و خوشحال شود حفظ حجاب و شعائر ديني است و اگر روزي حافظ قرآن شدي به ياد من هم باش❤️ و براي شادي روح من قرآن تلاوت كن و همچون شب ها كه براي من آيه الكرسي مي خواندي بيا سر قبر بابا بخوان 💔
تنها خواسته ما از حاج قاسم
ما از طریق لشکر و مسئولانی که به خانهمان میآمدند درخواست دیدار با حضرت آقا و سردار سلیمانی را داشتیم. تنها خواسته ما همین بود. روزی که حاج قاسم آمد، رفتیم ملاقات، نرگس گفت «من یک خواهشی دارم». حاج قاسم گفت: «بگو». گفت «من از همه خواستهام مرا به دیدار آقا ببرند». سردار پرسید «از کی دوست داری بروی پیش حضرت آقا؟» نرگس گفت: «از بعد شهادت پدرم». حاج قاسم پرسید «چرا؟» گفت: حس میکنم با دیدن ایشان آرام میشوم. سردار گفت: «حتما این کار را میکنم. یک ماه و نیم بعد هم رفتیم دیدار آقا. وقتی دیدم نرگس با سردار آرام است، سعی کردم حرفی نزنم تا نرگس با حاج قاسم بیشتر حرف بزند و بیشتر آرام شود.»