تمجید دکتر چمران از شهید هاشمی
من چندين بار به جبهه رفتم و در هتل کاروانسرا و سپس در آبادان و صحنه مقاومت و روزهای نخستین دفاع مقدس با ايشان آشنا شدم. قبل از جنگ از شهيد هاشمي شناخت نداشتم و تصور مي كنم شهید چمران هم همين طور بود. این تصاویری هم که از شهید دکتر چمران و ایشان منتشر شده، مربوط به حضور دکتر چمران در خطوط مقدم جبهه شهید سید مجتبی هاشمی است. بعدا كه شهيد چمران به اهواز بازگشت، درباره کانال هایی که آنها تا زیرپای دشمن کنده بودند و از آنجا حتی صدای عراقی ها را هم
می شنیدند، صحبت و از حماسه آفريني هاي آن گروه و خود سید مجتبی هاشمی تعريف كرد./ راوی: مهندس مهدی چمران
مسئول راهاندازی گروه «فدائیان اسلام»
سید مجتبی هاشمی در سال ١٣٥٩ گروه ضربتی بنام گروه «فداییان اسلام» را تشکیل داد و تا سال ١٣٦١ و شکست حصر آبادان، بیش از ١� هزار نفر نیروی مردمی از سراسر کشور در قالب فداییان اسلام به فرماندهی او وارد جنگ شدند. پس از شروع جنگ ایران و عراق، ستاد این گروه در هتل کاروانسرای آبادان شکل گرفت و او و همرزمانش، در مقاومت 32 روزه این شهر، با امیر منوچهر کهتری ایستادگی کردند. در صفحه 254 از جلد پانزدهم «صحیفه امام» و در نامه تشکر خمینی از فرماندهان ارتش و سپاه در شکست حصر آبادان، از گروه فداییان اسلام قدردانی شدهاست.
سید مجتبی، در این مدت در دو محور عملیاتی، زیر پل خرمشهر و جبهه ذوالفقاریه آبادان با تشکیل دو خاکریز به عنوان خط اول (الله) و خط دوم (علی) نیروها را سازماندهی کرد و به مدت یک سال در سرما و گرمای بالای ٥� درجه با کمترین امکانات و تحمل رنج و مشقت زیاد، توانست سدی مقابل ماشین مجهز جنگی ارتش صدام ایجاد کند و با همرزمانش ٣� � شهید و ٤� � جانباز تقدیم اسلام و ایران کرد.
نگاه متفاوت شهید هاشمی در همکاری زنان در دفاع
حضور بانوان شش ماه اول جنگ در صحنه نسبت به بعدها خيلي راحت تر بود. چون در شش ماه اول اوج دفاع ما مردمي بود و چون زنها هم بخشي از اين مردم بودند. وقتي به جاي كلمه جنگ از كلمه دفاع استفاده مي كنيم، بار معنايي كلمه متفاوت مي شود و همه آدم ها اعم از مرد و زن در حق دفاع شريك مي شوند. آن زمان به هر حال راحت تر بود، اما خيلي هم آسان نبود.
ما خودمان هم براي ماندن با اعضاي ذكور خانواده يا محل و شهرمان درگيري داشتيم و آنها قبول نمي كردند. به دلايل مختلف كه مثلا زخمي مي شويد يا اسير مي شويد و ماندنتان زحمتش بيشتر است و ... و ما براي اثبات سهيم بودن زنان در مفهوم دفاع، بايد براي ماندن و دفاع كردن با بستگان خوني مذكر و نزديكان و دوستان هم مي جنگيديم. اما شهيد هاشمي اين گونه نبود. مي ديدم كه برخي از خانم ها در گروهايشان به عنوان خدمه توپ 106 هم همكاري مي كردند.
. يا در هتل كاروانسرا ما خانم هايي داشتيم كه آشپزي مي كردند. نگاه شهيد هاشمي به اين موضوع يك نگاه بسته نبود. با اينكه ريشه هاي سنتي داشت و هويت سنتي خودش را قبول داشت، اما نگاهش در اين خصوص هم باز بود. يعني اگر زني توان نشستن پشت توپ 106 را داشت، در آن شرايط كمبود نيرو، ايشان ممانعت نمي كرد. يا اگر زني اين شجاعت را داشت كه با ايشان در بخشي از دفاع همراه شود، مخالفت نمي كرد. ايشان خيلي راحت دختران خرمشهري و آباداني را كه مي خواستند در دفاع مشاركت كنند، با خودشان مي بردند. البته اين نكته را هم بگويم كه واقعا بچه هاي فدائيان اسلام با وجود آن ظاهري كه شايد خيلي مقبول برخي نبود، با زيرپيراهن بودن و با دمپايي گشتن و حتي بعضي هايشان با سيگار دست گرفتنشان، خيلي پاك نيت و پاك چشم بودند./ راوی: معصومه رامهرمزی
تاکتیک آقا مجتبی
خیلی در کارهایش ابتکار داشت. یکی از همرزمانش تعریف می کرد قرار بود براي آزادي ميدان تير آبادان عملياتي انجام دهند، اين ميدان، مساحت زيادي داشت و عراق از آنجا جاده هاي ارتباطي شهر آبادان را با خمپاره مورد هدف قرار مي داد. چندين ماه بود كه سيد مجتبي براي آزادي اين منطقه نقشه مي كشيد و هر شب به عراقي ها شبيخون مي زدند. يكي از شب ها 300 نفر عراقي را كشتند و 400 نفر را اسير كردند و بيش از 10 تانك را منهدم ساختند، اما سيد مجتبي آرام نمي شد و هر روز يك نقشه جديد مي كشيد تا زمينه را براي حمله نهايي آماده كند. به همين علت 10 الي 12 عدد بشكه 220 ليتري نفت تهيه كرد و آنها را به فاصله چند متر از يكديگر چيد و به همرزمانش گفت: «با ميله هاي آهني يا چوب، محكم روي آنها بكوبيد.» در تاريكي شب صداي وحشتناكي ايجاد شد و عراقي ها شروع كردند به شليك توپ و خمپاره و به اندازه يك انبار مهمات، منطقه را بي هدف آتشباران كردند./ راوی: فریده قاضی (هاشمی) همسر شهید هاشمی
چرا شهید هاشمی ممنوع الجبهه شد؟
آقا سيد مجتبي كاسب و مغازه دار بود و از قديم در ميان مغازه داران اعتبار خاصي داشت. شهيد هاشمي گوني گوني پول به جبهه مي آورد تا نيازهاي رزمنده ها را از اين طريق برطرف كند. آقا سيد مجتبي به جنگ هاي نامنظم اعتقاد داشت و هميشه بر اين باور بود كه نبايد بين اجراي يك عمليات تا عمليات
بعدي هشت ماه فاصله باشد و هميشه مي گفت: «ما آن قدر بايد حمله كنيم تا نيروهاي دشمن خسته شوند. نبايد به آنها فرصت بدهيم تا جان بگيرند و تجديد قوا كنند.» نيروهاي فدائيان اسلام تحت فرماندهي شهيد هاشمي دائما در حال جنگيدن با دشمن بودند و بعضي مواقع در يك شب در سه محور به عمليات مي رفتيم. به طوركلي ما هر هفته حداقل پنج بار شبيخون مي زديم تا نيروهاي عراقي را با حملات پي درپي خسته كنيم، به همين دليل آقا سيد مجتبي را ممنوع الجبهه كرده بودند./ راوی: مرتضی امامی
آقا مجتبي جزو معدود پاسداراني بود كه يك ريال از كميته نگرفت. در آن زمان به مجردين بين
1000 تا 1500 و به متأهلين 2000 تومان مي داديم. به ياد ندارم كه آقا مجتبي آن ليست را هرگز امضا كرده باشد. مسئول امور مالي ما ستوان متديني بود كه مي گفت: «اين هم جزو افرادي است كه حقوق نمي گيرد و يا مي گويد بدهيد به فلان كس» گاهي اوقات مي گفتيم: «آقا مجتبي اين لباس ها و اين پوتين ها را ديگر در بياور» در جواب ما مي گفت: «به جدم قسم، تا زماني كه صدام هست و تكليف جبهه مشخص نشده، با همين لباس فروشندگي مي كنم .»
زماني كه از جبهه برگشت، كميته ساماندهي بهتري پيدا كرده بود؛ يك عده بازنشسته شده و يك عده هم
رفته بودند و صحبت از ادغام كميته و ژاندارمري بود. آقا مجتبي هم جزو تيپ هايي بود كه دوست داشت منطقه اي را به دستش بسپاري و كارهاي عملياتي را انجام بدهد و زياد از كارهاي روزمره و اجرائي خوشش نمي آمد.
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
سفارشی از پیامبر خاتم(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) برای دعای افطار
امام صادق(ع) فرمودند: رسول خدا(ص) به امام علی(ع) فرمود: اباالحسن! ماه رمضان نزدیک شده است، قبل از افطار دعا کن، جبرئیل پیش من آمد و گفت: یا محمد! کسى که در ماه رمضان با این دعا قبل از افطار دعا کند، خداوند دعاى او را مستجاب، نماز و روزه او را قبول و ۱۰ دعاى او را مستجاب مىکند، گناه او را بخشیده، غم و غصه او را از بین برده، گرفتاریهایش را بر طرف کرده، حاجات او را برآورده کرده، او را به مقصودش رسانیده، عمل او را با عمل پیامبران و صدیقان بالا برده و در روز قیامت چهره او درخشانتر از ماه شب چهارده خواهد بود.
به جبرئیل گفتم: آن دعا چیست ؟
گفت : بگو :👆👆👆
✅ شعری زیبا از مقام معظم رهبری
🌷من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم
از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم!
🌷همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم!
🌷رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم!
🌷همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم!
🌷سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابرهای تار میترسم!
🌷تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم!
🌷طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم!
🌷شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماری آن دیده خونبار میترسم!
🌷به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم!
🌷دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن
که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم!
🌷هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!
💠 سید علی خامنه ای
﷽
سلام علیکم
در سی و دومین روز از
☀️ #چله_مهدوی_حسنی ☀️
مهمان
❣️ شهید مجید سلمانیان❣️ هستیم .
👇👇👇
در این ۴۰ روز به نام نامی
☀️ حضرت بقیة الله عجل الله فرجه الشریف
☀️ و امام حسن مجتبی علیه السلام
مهمان شهدایی هستیم که
❣️سرّی آشکار شده با امام زمان علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام دارند.
در این ۴۰ روز مراقبت می کنیم بر
✅ دعای مکارم الاخلاق (حداقل روزی یک بند آن قرائت شود بطوریکه در طول این ۴۰ روز دوبار کل دعا خوانده شود)
✅ انجام اعمال ماه رمضان ویژه صلوات ماه رمضان
#المستغاث_بک_یا_صاحب_الزمان
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
...:
✨﷽✨
#فرازےازوصیتـــــنامہ
🔷 اگر میخواهید نذری کنید فقط گناه نکنید، مثلا نذر کنید یک روز گناه نمیکنم هدیه به آقا صاحب الزمان(عج) از طرف خودم.
🔹یعنی از طرف خودتان عملی را برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) انجام میدهید که یکی از مجربترین کارها برای آقا است.
🔹یا اگر میخواهید برای اموات کاری انجام دهید به نیابت از آنها برای تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) نذر کنید.
🔻محل شهادت: سوریه، خانطومان
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
🕊جاویـــــدالاثر🕊
#شهیــد_مجیـــــد_سلمانیـــــان🌷
از روستای اقچری آبیک
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
روحانی شهید "مجید سلمانیان " استاد حوزه علمیه و دانشگاه از شهرستان فردیس برای دفاع از حرم حضرت زینب(
مجید در کرج به دنیا آمد و از همان بچگی با مسائل ضد اخلاقی مبارزه می کرد تا اینکه در پایگاه بسیج فعالیتش را آغاز کرد.
- فرزندم وارد حوزه امام جعفر صادق (ع) کرج شد که سال اول را در آنجا و از سال دوم در حوزه علمیه قائم چیذر تهران و دفتر حوزه آیت الله بهجت درسش را ادامه داد.
- چندسالی آنجا درس خواند بعد هم به حوزه آیت الله بهجت در قم برای ادامه تحصیل رفت و تا سطح 4 دکترا پیش رفت و به پایان رساند.
- در مناطق محروم تبلیغات زیادی می کرد، درهر مسجدی که می رفت شمار زیادی از مردم دور او جمع می شدند.
- پسرم به مناطق جوادیه تهران، فردیس، کرج، در شهرستان های فسا و داراب استان فارس و منطقه مغان استان اردبیل و میغان شاهرود برای تبلیغ می رفت.
- مجید در دانشگاه شاهرود استاد بود و پس از آن پست بالاتری در تهران و در دانشگاه به او پیشنهاد شد که به تهران آمد.
- با گرفتن این پست در تهران من خیلی خوشحال شدم ولی گفت که من ملای تبلیغاتی هستم نه ملای پشت میز نشین، اگر پشت میز بشینم خیلی چیزها را فراموش می کنم زیرا هدف از پوشیدن لباس روحانیت این است که فرمایشات ائمه معصومین (ع ) را به مناطق محروم برسانم.
هرگز بالای منبر و برای سخنرانی هایش هیچ وجهی دریافت نمی کرد، یک روز اعتراض کردم ، به او گفت که به درجه دکترا رسیدی عمامه ات چند متر شده چرا هنوز پیاده ای؟ با اینکه برخی ماشین های میلیاردی زیر پایشان هست.
- در آن حالت چیزی نگفت ولی فردا صبح نماز خواند و خواست بیرون از خانه برود به پاهایم افتاد و گفت پدرجانم، درست است بعضی افراد به مردم خیانت می کنند، ولی «سهم من در دنیا داشتن یک مزار هم نیست». پسرم به این موضوع آگاه بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره تاثیر گذار
#شهید مجید #سلمانیان🌹 از
عنایت #_حضرت_معصومه_س به طلبه ای که به خاطر امر به معروف در #زندان بود.
#شهید_مجید_سلمانیان🌷
از لسان مادر شهید
👇👇👇
روز قبل از عمليات مجيد گوشي دوستش را گرفته و با آن عكس انداخته و براي من فرستاده بود. كمي بعد هم دشمن حمله ميكند و مجيد تا آخرين لحظات در منطقه ميماند و با وجودي كه خيلي از رزمندهها برگشته بودند او ايستادگي ميكند. من اينها را به نقل قول يكي از همرزمانش كه موقع شهادت كنارش بود ميدانم. البته تا چند ماه دسترسي به آن رزمنده نداشتيم. همرزمانش ميگفتند چون نتوانسته پيكر مجيد را به عقب منتقل كند، خجالت ميكشد با ما رو در رو شود. اتفاقاً روز قبل از تماس شما توانستم شماره آن بنده خدا را از همان دوست مجيد كه عكس مجيد را برايم فرستاده بود، پيدا كنم. تماس گرفتم و فهميدم كه قرار است باز به سوريه برود. اسم آن بنده خدا هم حاج مجيد است. حاج مجيد ميگفت: شب شهادت پسرتان كنارش بودم و به او گفتم همه برگشتهاند تو هم منطقه را ترك كن. اما شهيد ايستادگي كرد و در همين هنگام يك گلوله از پشت به او اصابت كرد و از سينهاش خارج شد. به زمين كه افتاد، من خودم او را برگرداندم و ديدم كه هنوز زنده است. به من گفت رهايم كن و برگرد. بعد اشهدش را گفت و چشمهايش را بست. تكانش دادم و دوباره چشمش را باز كرد. باز خواست برگردم و دوباره اشهدش را خواند و اين بار به شهادت رسيد. دوست مجيد ميگفت: خوش به سعادت فرزندتان كه سعادت داشت دو بار اشهدش را بخواند و من چقدر حسرت ميخورم چرا زودتر با اين شهيد بزرگوار آشنا نشدم.
شهید مدافع حرم «حجت الاسلام مجید سلمانیان» در این کلیپ از اعجاز حضرت زینب (س) می گوید:
چند روز پیش به بی بی حضرت زینب گله کردم گفتم سه ماهه که پاسپورتم تو جیبم و پوتین پام ، هر روز این در و اون در می زنم اما قابل نمی دونی .....
👇👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم تکان دهنده شهید مجید سلمانیان قبل از شهادت
🔸بعد اینکه شهید شدم پخش کنید.
شهیدی که قبل از اعزام به سوریه حضرت زینب را در خواب دید و به او گفت که شما هم انتخاب شدید.