eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
8.4هزار ویدیو
233 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از [ خبرگزاری عَمّار ]
اخلالگران امنیت عمومی راشناسایی کنید ارتباط بامدیریت کانال ازطریق نشانی زیر: @salam_iran2 نشانی کانال در ایتا: 👇 http://eitaa.com/joinchat/1493565453Cda54824b0a لطفا درگروهها وکانالها کنید
هدایت شده از شاخص
♨️ بازنگری توصیف یک خیانت ، عملکردی که بالاتر از خون شهید است!! ✅بالاتر از هر کار خیری ،#خیر و #نیکی دیگری است تا آنکه فردی در راه خدا کشته شود ،و بالاتر از کشته شدن در راه خدا خیر و نیکی نیست . وسائل الشيعه،جلد۱۱،ص۱،حدیث ۱۱ @shia_leaders ↘️eitaa.com/shakhes_1 ایتا ↘️http://sapp.ir/shakhes.1 سروش
معلم پرسید چند تا بمب براي نابودي داعش و صهيونیسم لازمه؟؟؟ دانش آموز: دوتا...! همه خندیدن ... معلم: دوتا؟ چطوری؟ دآنش اموز: ١. فرمان سيد علي❤ ٢. سربند يا زهرا💖 🆔 @didebann
هدایت شده از بصیـــــــــرت
#غواصی که برای آب نامه مینوشت چنددقیقه قبل ازعملیات یکی ازخبرنگارها ازاو پرسید: آقا یوسف غواص یعنی چی و یوسف جواب داد:"غواص یعنی مرغابـی #امام_زمان #شهیدیوسف_قربانی #شبتون_شهدایی 🍃💟 @khamenei_shohada
هدایت شده از جنگ فرهنگی
هیچکس به اندازه رهبر مظلوم نیست چون معمولا مردم محدودیت های رهبر را درک نمیکنند ولی دشمنانش محدودیت های او را خوب میفهمند و تحت فشار قرار میدهند و... ════🇮🇷════ @JANGEFARHANG
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
بزرگوارانی که حزب قرآن گرفتند 👆👆👆👆 120 حزب قرآن
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
هیچکس به اندازه رهبر مظلوم نیست چون معمولا مردم محدودیت های رهبر را درک نمیکنند ولی دشمنانش محدودیت
🔴 روضه‌ی روز 🔹🔸دلت آرام باشد یا روح‌الله! یک علی مظلوم داری که حتی عوض نوادگان لاکچری‌ات هم فحش بخورد و شعار دشت کند! شعارهای آشنا! شعارهایی که فلان نامزد و بهمان کاندیدا هم در ایام انتخابات مکرر سردادند لیکن زیرکانه‌تر! والله این همه ناسزا اگر نثار سیدعلی نمی‌شد، سنت تاریخ تکرار نمی‌شد! و فحش‌خور علی همیشه ملس است! ♦️چه روزگاری که «علی» بابت ثروت ناکثین و خباثت قاسطین و بلاهت مارقین و ایضا قصور و تقصیر یاران، فحش‌باران می‌شد؛ چه امروز که «سیدعلی» بابت ثروت ناکثین و خباثت قاسطین و بلاهت مارقین و ایضا قصور و تقصیر یاران، فحش‌باران می‌شود! خدایا! شکایت این همه مظلومیت مولای خود را نزد تو می‌آوریم! و در یکی از غریبانه‌ترین جمعه‌های تاریخ، از تو سئوال می‌پرسیم؛ آیا هنوز هم وقت آن نرسیده که به منجی آدم و آدمی‌زاد، اذن ظهور دهی؟! خدایا! به ما صبر ایوب داده‌ای یا عمر نوح، که این همه با طولانی کردن زمان غیبت، امتحان‌مان می‌کنی؟! همه‌ی این خون دل‌ها، فدای سر «مهدی فاطمه» اما نمی‌بینی مگر بر و بحر را فساد گرفته و شدت فتنه‌ها علیه ما زیادتر از زیاد است؟! خدایا! جز تو مگر کس دیگری را هم می‌پرستیم که گله نزد او ببریم؟! و جز تو مگر کس دیگری را هم داریم که نیمه‌شب‌ها التماسش کنیم؟! خدایا! این نجوای عبد با معبودی است که دلش به حال دیده‌ی بارانی یعقوب سوخت! و دلش به حال نوح و ابراهیم و موسی و عیسی سوخت! ♦️خدایا! ما را ذره‌ای به لطف و یاری تو تردید نیست ولی راستش دیگر تاب دوری بیش از این آفتاب را نداریم! اگر بهترین جای «احسن‌القصص» آنجا بود که چشم پیر کنعان به جمال یوسف روشن شد، کاش هر چه زودتر روشن کنی چشم حضرت ماه را به جمال حضرت خورشید! نه این‌گونه پنهانی که الان هست! آن‌گونه آشکار که وعده داده‌ای! و تو وعده داده‌ای؛ «الا ان حزب‌الله هم الغالبون»! وقت رسیدن آن روز را و آن غلبه را تو می‌دانی و ما نمی‌دانیم! ما فقط یک چیز می‌دانیم! مرتب بیاییم درگاه تو و منظم فریاد بزنیم؛ «العجل»! خدایا! ما گناه داریم! بار گناه آدم، روی دوش ما افتاده! از بهشت، دورترین فرزندان آدمیم! ساکن قعر آخرالزمان! هم‌عصر با ولی‌عصر و دور از حضرت! پر از امید و سرشار از حسرت! ♦️خدایا! محرم نزدیک است و نانجیبان، باز هم خواب تنهایی مسلم را دیده‌اند! سوگند به تو، می‌مانیم پای شمع، چون پروانه‌ها! و می‌ایستیم پای ماه، چون ستاره‌ها! دیروزمان محسن وزوایی داشت و امروزمان محسن حججی! روزگار جنگ، محمد بروجردی را داشتیم و در این جنگ روزگار، محمد بلباسی! به حق خون مطهر شهیدان راهت، رحمی کن به ما خدایا! ✍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم اعمال امروزمان را از طرف دومین شهید ارامنه🌷 شهید سورن خانلریان🌷 تقدیم می کنیم به محضر پیامبر خاتم اسلام و ائمه ی معصومین علیهم السلام وحضرت مسیح پیامبر آیین خودش
شهید سورن خانلریان در سال 1959 به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ارامنه «کوشش داویدیان» تهران گذراند و دوره متوسطه را در دبیرستان «کوشش مریم» به پایان رسانید. به گفته والدین و بستگانش سورن قصد داشت که پس از گذراندن دوره خدمت سربازی در دانشگاه در رشته پزشکی تحصیل کند. پیش از آن بنا به شرایط پیش برادرش زاون که مهندس و استادکار یخچال سازی و سردخانه بود و برای خود کارگاهی داشت به کار پرداخت. هنگام شهادت سورن پدرش به نام یرواند که راننده کامیون های سنگین است، برای حمل و نقل به جبهه به ماموریت رفته بود، لذا پیکر سورن به برادرش زاون تحویل شد و او با دیدن جسد برادر کوچک تر چندین بار از حال رفت و بی هوش شد و بر اثر این شوک وارده بیمار شد و پس از چند ماه او نیز درگذشت. سه برادر دیگرش در قید حیات هستند و ازدواج کرده و تشکیل خانواده داده اند. سورن پس از شهید زوریک که پیشتر زندگینامه وی منتشر شده است ، دومین شهید جنگ تحمیلی از میان دانش آموزان دبیرستان «کوشش مریم» بود.
وی در سال 1980 برای خدمت سربازی ثبت نام کرد و گویا به تقدیر سرنوشت یا بر حسب اتفاق بود که در طول خدمت از منطقه ای به منطقه دیگر منتقل شده و سرانجام در شهادتگاه خود در شهر خرمشهر آرام گرفت. سورن پس از احضار به خدمت، دوره آموزشی سربازی را در یکی از پادگان های تهران گذراند، سپس به شیراز، و پس از آن به گیلان غرب و سرانجام به آبادان منتقل شد و در پادگان جبهه دارخوین به خدمت مشغول شد. او مسوول انبار سلاح های سنگین و تنظیم آنها بود و همزمان با آن فرمانده گروه موشک انداز بود. گفتنی است که سورن علاوه بر این مسوول تقسیم خوراکی دوستان سربازش در سنگرها بود و از این رو دوستانش به شوخی او را «مامان» صدا می زدند. برخی از دوستان وی می گویند که هنگام تقسیم غذا گاه به او سهمی نمی رسید و خود را تنها با مقداری نان خشک سیر می کرد. او چنین بود که ناگاه گلوله پلید دشمن خرمن زندگی جوان و پرطراوت او را نیز درو کرد و او در 2 مه 1982 (12 اردیبهشت 1361) به افتخار شهادت نایل گشت.
تشییع پیکر سورن در آرامگاه ارامنه «نور بوراستان» تهران با همراهی دسته موزیک نظامی و با حضور گسترده مردم برگزار و پس از انجام مراسم مذهبی پیکر او به خاک سپرده شد. در هفتمین روز شهادت او اسقف اعظم آرداک مانوکیان خلیفه ارامنه تهران، هرایر خالاتیان نماینده ارامنه تهران و شمال ایران در مجلس شورای اسلامی، لئون آهارونیان رییس شورای خلیفه گری ارامنه تهران، نمایندگانی از شورای خلیفه گری و غیره و همچنین هموطنان مسلمان و دیگر اقلیت های مذهبی برای عرض تسلیت و دلداری خانواده اش به دیدن آنان رفتند
شادی روح مطهر همه ی شهدا💐 وعلو درجاتشان ویژه شهید سورن خانلریان🌷 سه صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
هدایت شده از شاخص
🌹تصویری از پدر شهید مدافع حرم در حال دستفروشی 🔶داعش، پیکر شهید مراد عباسی فر را تحویل نداده است. ↘️eitaa.com/shakhes_1 ایتا ↘️http://sapp.ir/shakhes.1 سروش
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
سلام علیکم اولین روز از چله ی شهدا ی غیر مسلمان🌷🌷🌷🌷🌷 اعمال امروزمان را از طرف اولین شهید ارمنی🌷 ش
📢📢📢📢📢📢📢📢📢 به خدمت شما عرض کنم خانواده ماحدود10سال با خانواده شهید بزرگواردریک کوچه همسایه بودیم،خانواده ای موحدومعتقد به دین خودهستن مادر این شهید اهل حجاب و برنامه های مذهبی درکلیسا انجام میدن، سال نومسیحی باتفاق خانواده شهدا ومعلم قرآن محله مون به دیدار شون می رفتین،،شهید زوریک اولین شهید محله ما بودن،وقتی از طرف بنیاد شهید پیشنهاد اسم گذاری برای کوچه مون شد،مادر خانواده ردکردواسم شهید دیگری بنام شهید حسین گرامی گذاشته شد مسئله قابل توجه دیگه اینکه در کوچه ماوقتی برنامه های مذهبی بود،،مادام یعنی مادر شهید زوریک شرکت می کردوحتی نذری هم پخش می کرد 👇👇👇👇 ایشون تک پسر خانواده بود وبه خواب یکی از اعضای خانواده میان که جسد منودربین قبرستان مسلمانان به خاک بسپارید روح این شهید بزرگواربا علی اکبر امام حسین،محشور باد
هدایت شده از شاخص
وعده الهی برای قوم بنی اسرائیل ↘️eitaa.com/shakhes_1 ایتا ↘️http://sapp.ir/shakhes.1 سروش
هم اکنون،یادمان شهدای عملیات مرصاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از یا زهرا «س»
سلام علیکم اعمال مستحب امروزمان به همراه تلاوت روز چهارم را از طرف شهید ارامنه🌷 شهید نوریک دانیلیان🌷 تقدیم می کنیم به محضر پیامبر خاتم اسلام و ائمه ی معصومین علیهم السلام وحضرت مسیح پیامبر آیین خودش
شهید نوریک دانیلیان: جانباز شهيد «نوريك دانيليان» دومين فرزند از يك خانواده هفت نفري مستضعف ارمني، در فروردين سال 1342 در تهران چشم به جهان گشود. دوره ابتدايي را در دبستاني در محله «حشمتيه» گذراند. پس از آن در مدارس «تونيان» و «سوقومونيان» به تحصيل پرداخت، ليكن به علت اوضاع بسيار وخيم مالي خانواده اش مجبور به ترك تحصيل گرديد. او در يازده سالگي مادرش را از دست داد. پدرش «هايكاز» نيز، درمانده از همه جا، به مدت دو سال «نوريك» و برادرش را به محلي در جلفاي اصفهان كه در آن جا زير نظر شوراي خليفه گري ارامنه اصفهان و جنوب، از بچه هاي بي سرپرست حمايت مي‌شد، سپرد.  بعد از ترك تحصيل، به كار در آرايشگاه، مكانيكي و تراشكاري پرداخت تا بتواند كمك خرج خانواده باشد. «نوريك» در زمان جنگ تحميلي خود را به مركز نظام وظيفه معرفي نموده و بعد از طي دوره آموزشي به جبهه هاي جنگ اعزام گرديد. براي درك حدّ و اندازه متانت شهيد «نوريك دانيليان» كافي است ذكر گردد كه ايشان در خلال دفاع قهرمانانه در دوران جنگ تحميلي، به دفعات مورد اصابت تركش واقع شده و يك نوبت نيز مورد عمل جراحي قرار گرفته بود. موج انفجار نيز يك بار به شدت او را زخمي نمود.  او هرگز سخني در اين باره به اعضاي خانواده اش نگفته بود. در جبهه، راننده آمبولانس نيز بوده و مرتباً مجروحان را از خطوط مقدم به بيمارستان ها انتقال مي‌داد. با همين حال، «نوريك» تا پايان مدت خدمت قانوني در جبهه ماند. در سال هاي بعد از فراغت از خدمت به كار و تلاش پرداخته و تشكيل خانواده داد كه حاصل آن يك دختر مي‌باشد. «نوريك» بعد از اتمام دوره خدمت سربازي همواره تحت معالجه قرار داشت. در اين مدت تركش بجاي مانده نزديك به ستون فقرات را كه باعث عفونت شده بود با عمل جراحي بيرون آوردند. ليكن حال عمومي او روز بروز به وخامت گرائيد تا اينكه در شب ژانويه سال 2004، يعني دهم دي ماه 1382، روح بزرگش به ملكوت اعلي پيوست. شهيد «نوريك دانيليان» بدون هيچگونه تشريفاتي، با همان متانت خاص خويش در تهران به خاك سپرده شد. خاطرات شهید دانیلیان به روایت همسر وخواهرش: هنگامي كه من{همسر شهيد} با «نوريك» ازدواج كردم، حالش خوب بود. بعد از 4 سال دردهايش شروع شد. او از ناحيه ماهيچه هاي پا، درد شديدي داشت. درون بدنش هم تركش هايي وجود داشت، اما زياد باعث ناراحتي او نمي‌گرديد.  ما چهار سال در منزل پدري ايشان زندگي كرديم و از آن به بعد به صورت مستقل، به زندگي مشترك ادامه داديم. او كم كم لاغر شده و تركش ها باعث آزار و اذيت او مي‌شدند. چند تا از تركش ها با انجام عمل جراحي، از بدنش خارج شد. اما به دليل ضعف شديد، وي روز به روز ضعيف تر مي‌شد. مادر «نوريك»، زماني كه فرزندان او هنوز كوچك بودند، فوت كرد و پدر ايشان قادر نبود تا از پنج فرزند خود نگاهداري نمايد. او از جبهه زياد تعريف نمي‌كرد. «نوريك» مردي آرام و ساكتي بود. اتومبيلي داشت كه با آن در آژانس مشغول به كار شده بود. بعضي وقت ها نيز، مسافركشي مي‌كرد. اما از زماني كه حالش بدتر شد آن را فروختيم. هفت سال با هم زندگي مشترك داشتيم. زمان تولد دخترمان، حال جسماني او بد نبود، ليكن به تدريج حافظه خود را از دست داد تا اينكه قبل از سال ميلادي 2004، ديگر قادر به حرف زدن نبود. در اوايل بيماري اميد داشت كه بهبود يابد و همه سعي خود را نيز مي‌كرد.