رهبر انقلاب می فرمایند به خانواده شهید عرب سلام مرا برسانید همچنین به تک تک اهالی آبادیتان...، سردار شهید عرب، مالک لشگر امام حسین (ع) بود.»
بچه های محله در مدرسه او را دهاتی صدا میزدند به قدری هر روز در مدرسه او را مسخره میکردند که از ادامـــه تحصیل منصرف شد ولی فقط چند سال گذشت که آن پسربچه خرابهنشین امامزاده به جایگاهی رسید که رهبر انقلاب، او را مالک لشگر امام حسین (ع) لقب داد. سردار شهید قربانعلی عرب، «پسر بچه ای که در دل سختی ها بزرگ شد چنان زندگیش رنگ و بوی معنوی یافت که همه برای اخلاق، رشادت، ایمان و شجاعت، او را مثال میزدند.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
رهبر انقلاب می فرمایند به خانواده شهید عرب سلام مرا برسانید همچنین به تک تک اهالی آبادیتان...، سردار
عید قربان سال 1336، در روستای مارکده شهرکرد کودکی متولد شد که خانواده اش به عشق مولای متقیان و اهل بیت (ع) نام او را قربانعلی نهادند. 6 سال بعد پدر، دار فانی را وداع گفت و شرایط زندگی ، قربانعلی را از ادامه تحصیل بازداشت.
قدیرعلی عرب برادر شهید عرب که در 12 سالگی نانآور خانواده شده است از وضعیت زندگیشان در روزهای نخست ورود به اصفهان این طور میگوید: «به اصفهان که آمدیم من و برادرم مرادعلی در یک نانوایی در خیابان وحید مشغول به کار شدیم تا خرج خانواده را تامین کنیم. پولی برای اجاره خانه نداشتیم. اوستای نانوایی ما که متصدی امامزاده شاهزاده محمد در همان خیابان وحید بود، یک اتاق مخروبه در گوشه امامزاده پر از کبوتر و اسباب و وسایل اوراقی در اختیار ما گذاشت و ما گوشهای از آن اتاق گذران زندگی را شروع کردیم.
در ایام محرم که مراسم عزاداری در امامزاده برگزار میشد، رفت و آمدها به آنجا زیاد میشد و همین موضوع زندگی در آن مکان را برای ما سختتر کرده بود. چرا که همه نگاهها به اتاق مخروبه ما بود و حرفهای ترحم آمیزی که میشنیدیم بیشتر آزارمان میداد.» دو برادر بزرگ تر تصمیم میگیرند که کار کنند و برادر کوچک تر یعنی قربانعلی را به مدرسه بفرستند « او را در مدرسه همدانیان خیابان نظر ثبت نام کردیم. پس از چند روز یک شب که به خانه آمدم، گفت من دیگر مدرسه نمیروم، گفتم چرا؟ گفت بچهها مرا مسخره میکنند و مرتب مرا دهاتی صدا میزنند.
به هرحال ما از روستا آمده بودیم، یتیم بودیم و لباسهای خوبی برای پوشیدن نداشتیم و همین باعث شد قربانعلی مدرسه را رها کند. جدا شدن قربانعلی از مدرسه باعث شد او را به مغازه در و پنجره سازی ببریم تا این حرفه را یاد بگیرد.»برای آنها روزها به سختی میگذشت اما در عوض تمام نداشتهها، مادر مومنی داشتند که دانشآموخته مکتب شوهری مذهبی بود و درس ایمان را از بر بود «پس از آنکه پساندازهایمان را جمع کردیم، از امامزاده بیرون آمدیم و یک اتاق در خانهای که به حمام عمومی خیابان خاقانی چسبیده بود، اجاره کردیم، نمناک بودن اتاق باعث شده بود قیمت اجارهاش پایین باشد. با تمام سختی ها همیشه تکه کلام مادرمان این بود که «او میبیند» و این جمله عجیب همه ما را آرام میکرد.»روزها میگذرد تا اینکه قربانعلی عرب از حماسهآفرینان دوران انقلاب میشود و سپس با شروع جنگهای کردستان با آنکه متاهل است و صاحب فرزند، از دو برادر خود پیشی گرفته و بدون درنگ برای دفاع از انقلاب، راهی کردستان می شود «پس از کردستان به جبهههای جنوب و به صف رزمندگان انقلاب پیوست. او زودتر از ما رفت و ما دو برادر سال های بعد به او پیوستیم.
رشادت ها و استعداد او در مسائل نظامی و تاکتیکی باعث شد مسئولیتهای بیشتری به او محول شود تا اینکه به عنوان جانشین عملیات لشگر 14 امام حسین ( ع ) و مسئول محور( جاده خندق) انتخاب شد.»سرداران جنگ در دوران دفاع مقدس، تمام زندگی خود را وقف دین و انقلاب کرده بودند و حتی در دوران مرخصی هم برای خود فرصت چندانی نداشتند «قربانعلی هرگاه به مرخصی میآمد، در مساجد سخنرانی میکرد یا به ملاقات خانواده های شهدا و جانبازان می رفت و من به چشم خود می دیدم که همان بچه هایی که او را دهاتی صدا می زدند چگونه مشتاق دیدارش شده بودند.»
«با شروع جنگ، بسیاری از خانوادههای جنوبی آواره شدند و به تبع مشکلات فراوانی داشتند. یک روز که قربانعلی برای مرخصی به اصفهان آمده بود، وقتی در میدان انقلاب سوار تاکسی میشود، متوجه میشود راننده تاکسی فردی به نام آقا رضا از آوارگان جنگ بوده که با خانوادهاش به اصفهان آمده و با ماشینش مسافرکشی می کند. راننده در مسیر با عصبانیت و بدبینی از انقلاب صحبت می کند که برادرم قربانعلی از او می پرسد، چه شده که اینقدر ناراحتی؟ آقا رضا وقتی از شرایط و بی سرپناهی خانوادهاش در اصفهان میگوید و اینکه خانم باردار هم همراه دارند، قربانعلی خانه 70 متری خود را در اختیار آنها میگذارد و به این ترتیب همسر و فرزندانش را به خانه پدرخانمش میفرستد.آنها تا زمان آزادی خرمشهر در خانه قربانعلی زندگی میکردند.»
اینقدر ساده و خاکی بود که تصور نمی کردی که او جانشین لشگر امام حسین(ع) باشد. مسئول پوشاک لجستیک میگفت ما هرگز ندیدیم که حتی یک بار سردار عرب بیاید و لباس نو از ما بخواهد. خلاصه پس از نماز با همان لباسهای خاکی بسیجی شروع به سخنرانی کرد. پس از نام خدا گفت: من نه سواد زیادی دارم و نه سخنران خوبی هستم اما می خواهم خودمانی سه مطلــب را بگویـــــم. اول اینکــــه اهمیــــت و قداست ولی فقیه را فراموش نکنید چـــرا که امامخمینی (ره) فرمود:«اسلام بدون روحانیت یعنی هیچ». نکته دوم اینکه براداران عزیزی که برای عملیات آمدند و در حال حاضر عملیات انجام نشده، نگران نباشید، اولا که شما چون با نیت خیر آمدهاید، ثواب کار نیک را خواهید برد و دوم اینکه بدانید، اگرهم اینک شما اینجا نبودید عراقی ها به جای شما اینجا بودند و نکته سومی که به شما میگویم این است که من هم مثل شما زن و بچه و مغازه دارم، اما چون امروز اسلام در خطر است، همه اینها را رها کردم و آمدم. بدانید که اگر هزاران بار در این راه شهید شوم و خاکسترم کنند، سپس دوباره مرا بسرشتند و متولد شوم، دست از یاری دین خدا برنمیدارم.
اردیبهشت سال 64، بعد از پایان عملیات بدر در جاده خندق شرق بصره، شهادت قربانعلی رقم میخورد. برادر برای گفتن از آخرین تصویر برادر که در ذهنش مانده و حرفهای برادارنه، بیتاب است. «حاج حسین خرازی دستور داده بود که پیکر سردار شهید قربانعلی عرب را از منطقه به مقر لشگر بیاورند. شهید حاج علی باقری را هم با ماشین دنبال من فرستاده بودند. وقتی رسیدم و جنازه او را دیدم، به سختی و از روی مجروحیت دستش او را شناختم و فکر میکنم آن لحظه معنویترین لحظه زندگی من بوده است.»و اما یکی از زیباترین خاطره ها برای خانواده او این است که رهبر انقلاب از سردار شهید قربانعلی عرب به نام مالک لشگر امام حسین ( ع ) یاد کرده است «حجت الاسلام حسین عرب یکی از روحانیون روستای ماست که چندی پیش با رهبر انقلاب دیدار داشته است.
در این دیدار رهبر انقلاب وقتی متوجه میشود فامیل او عرب است از او جویا میشود که آیا شهیدی به نام قربانعلی عرب را میشناسد که او وقتی آشنایی میدهد، ایشان می فرمایند به خانواده شهید عرب سلام مرا برسانید همچنین به تک تک اهالی آبادیتان...، سردار شهید عرب، مالک لشگر امام حسین (ع) بود.» او میگوید: «با شنیدن این کلمات خوشحال شدم که رهبر انقلاب پس از سال ها سردار عرب را فراموش نکرده است و حتی سلام خود را به خانواده بچه یتیم خرابهنشین می رساند»
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
اردیبهشت سال 64، بعد از پایان عملیات بدر در جاده خندق شرق بصره، شهادت قربانعلی رقم میخورد. برادر بر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
⬅️بچه بزرگ کنین برا امام زمان(عج) سختیها رو همهمون میدونیم،
ولی خدا و توکل چی میشه؟
پس جهاد چی میشه؟
#استاد_دارستانی
#تربیت_مهدوی
#نسل_مهدوی
#سخنرانی_کوتاه
💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐
چندسال قبل، خانم ياماگيشى که ژاپنى است با هزينه B.B.C فارسى به ايران آمد و در ايران با ١٨٦ #مادر_شهيد ديدار و مصاحبه كرد.
خانم ياماگيشى وقتى به ژاپن برگشت از ناكامى سفر خود سخن گفت.
او گفت: من در اين سفر به دنبال مادران شهداى ناراضى در جنگ عراق و ايران بودم پروژهاى را كه B.B.C فارسى برايش تعريف كرده بود، همين بود: "مادران شهداى ناراضى"
👈 او وقتی به #ژاپن برگشت اهداف و مأموريت خود را با يك مصاحبه لو داد و در ادامه گفت: در بين اين همه مادرانى كه يك تا چند فرزند خود را در جنگ از دست داده بودند، حتى يك مادر شهيد ناراضى پيدا نكردم اين #پژوهشگر ژاپنى زمانى تحت تأثير مادران شهداى ايرانى قرار گرفت كه در تهران به ديدار يک مادر شهيد ژاپنى خانم یونیکو یامامورا رفت.
این جاسوس انگلیسیِ ژاپنی الاصل گفت: در #ايران حتى تنها مادر شهيد ژاپنى جنگ عراق با ايران هم افتخار مىكرد كه فرزندش در راه اطاعت از #ولایت_فقیه راه حق را برگزيده و شهيد شده است.
مادران شهدا محو در عشق الهی💖 هستند و مصداق "رضی اللّه عنهم و رضوا عنه" هستند.💦✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🔵🔴🔵 حاج قاسم سلیمانی:
از ۱۹سالگی وارد جنگ شدم.
۴۰سال است که در درگیریها هستم
اما هیچ صحنهای به زیبایی #مدافعین_حرم ندیدهام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم تشکر فرزندان مدافعان حرم از سردار #سلیمانی🌹✋
#یتیم_نوازی
#شادی_روح_شھدا_صلوات
خبر آمد ...
که از سیاهی شام ؛
نور صبحی سپید آوردند
پیکر مطهر
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهـید_مهدی_ثامنی_راد
متولد 22 بهمن ماه 1361 از شهدای مدافع حرم و اهل شهر ورامین است که 22 بهمن ماه 1394 در مبارزه با تروریست ها در جنوب حلب (سوریه) به درجه رفیع شهادت نایل شد
بعداز گذشت ۴ سال از زمان شهادت
شناسایی و به میهن برگشته
وصیت نامه
شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد
بسمالله الرحمن الرحیم
با عرض سلام محضر مبارک حضرت ولی عصرامام زمان(عج) و روح پرفتوح حضرت امام خمینی(ره) و شهدای صدر اسلام تا به حال و رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا حضرت امام خامنهای و خانواده و دوستان عزیزم. حضور و توفیق اینجانب به این سرزمین امام زمان و خدمت کردن در این راه مقدس که یک اعلام حکم جهاد از جانب ولی امرمسلمین اعلام شده است بسیار خوشایند است. تقدیر چگونه باشد خدا میداند. ولی وظیفه و شرع را باید عمل نمود و این چند جمله را که در موضوعات مختلفی آن را بیان میدارم و به این مصحف مینگارم
1- دوستان و همرزمان من سلام: آنچه از این خلقت به این حقیر اثبات شده این بود که هیچ چیز را بهتر از این ندیدم که دوستان، صداقت دینی داشته باشند و کاری به این ناملایماتی که اتفاق میافتد در بین افراد، سازمان و جامعه نداشته باشند. ما باید سعی کنیم کار و وظیفه خود را به نحو احسن و آن طوری که وظیفه ما است انجام دهیم و سعی کنیم در حیطه کاری خود پیشرفت کنیم و یک فردی دارای معلومات عالی باشیم و بدانید که ما باید با کسب تجربه افرادی مفید باشیم برای حفظ و حراست و نگهداری اسلام. برادران من خود را دست کم نگیرید. دنیا و ابرقدرتهای دنیا از لباس سبز ما و اسم ما میترسند و آن هم به خاطر ایمان درون قلب شما دوستان است. خود را کوچک نشمارید. بدانید که ما الگویی همچون اباعبداللهالحسین و ابوالفضلالعباس داریم. ما علی اکبر و علی اصغر داریم. این خاندان عصمت و طهارت از کودک ششماهه برای ما الگو قرار دادند تا پیرمردی همچون حبیب ابن ظاهر. پس بدانید که ادامه دادن راهی همچون این بزرگواران راه به شهادت و رسیدن به معبود حقیقی است. براستی که صحبت و درد دل زیاد است، ولی نه این حقیر مجال نوشتن دارم و نه اینجا دل و جان فرصتی میدهد که از کربلایی بودن دل کَند و آن را توصیف کرد
چند خواهش دارم: یکی اینکه نماز اول وقت که گشایش از مشکلات است. دوم: صبر و تحمل. سوم: به یاد امام زمان باشیم. در آخر از همه دوستان درخواست دارم که بنده را حلال کنند و اگر در فرصتی باعث آزرده شدن دل شما شدم ازمن بگذرید
همسر عزیزم سلام، میدانم که از بالای منبرها و مجالس روضه یک موضوعی را شنیده و درک کردهای یک روز یک مادری با فرزندش در کوچهای سیلی خورد و یک غلاف شمشیر به پهلویش خورد و یک روزی هم عدهای به درب خانه کوبیدند و بعد درب خانه را آتش زدند بعد آن همسر برای دفاع از اسلام و ولی زمان خودش و در آخر از شوهرش دفاع و مقاومت کرد و از آن مادر، دختری به نام زینب متولد شد که برای دفاع از اسلام به همراه برادرش حج را نیمه تمام گذاشت و به سوی سرزمینِ وداع خود و برادر، حرکت کرد و آن خواهر با الگو قرار دادن مادری که خطبه فدک را خواند در کاخ یزید چنان رجزخوانی کرد که ستونهای آن به لرزه در آمد و برای دفاع از برادر و دفاع از اسلام سر بریده برادر و شهید شدن سقای دشت کربلا و فرزندان و برادر زادههای خود را دید و به خاطر این فداکاریهایی که برای اسلام انجام داد، امروز یک عده جوان معتقد و مقید که به اذن ولی زمان خود آمادهاند تا این گنبد و بارگاه و مضجع شریف آن خانم محترم و سهساله حضرت اباعبدالله از دست یزیدیان زمان (کفار) نجات دهند.
همسرم، میخواهم الگوی رفتاری این مادر و دختر را در زندگی اصل و سرلوحه کارهای خود قرار دهی. خواهش میکنم برای انجام هر کاری دفاع از اسلام و ارزشهای دینی و مذهبی و اسلامی را مد نظر قرار بدهی. فاطمه سلمای عزیز مرا ببوس و بگو که پدر برای تو جان میداد و وجود این نعمت الهی در زندگی ما یک تغییر و برکت اساسی را حاصل کرد. محجوب و عالمه تربیتش کن. میخواهم که یک فرد مؤثر برای اسلام و نشر ارزشهای اسلامی باشد. مراسم دعای ندبه مسجد را جزو افرادی که بانی میشوند باش. به هیچوجه از شهادت من ناراحت نباش و لباس سیاه هیچکس به تن نکند، چنان با قدرت باش که مشت محکمی بر تمام کفر باشد. اگر شرایطی مهیا شد حتماً بگو هماهنگ کنند فاطمه سلمای بابا را دستبوس حضرت آقا ببرند و فاطمه سلما تا به حال سر مزار شهدا و بابا نرفته است. او را حتمًا ببر. اگر روزی جنازه من را آوردند حتماً بگذار فاطمه بابا یک بوسه برروی من بزند.