eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.6هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
7.6هزار ویدیو
226 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا مصطفی یک سال قبل از شهادتش در حرم امام رضا(ع) خادم شد و جاروکشی می‌کرد. همکارانش در حرم می­‌گویند: ما ندیدیم شهید مصطفی روی فرش نماز بخواند، هر وقت که اذان می­‌گفت جارو را می­‌گذاشت و نمازش را می­‌خواند. الحمدالله توانست حاجتش را از امام هشتم بگیرد.
بچه‌ها از طریق نیروهای ایرانی موفق به رفتن نشدند به این دلیل تصمیم گرفتند یکجوری خود را وارد گروه فاطمیون کنند. دو بار خود را افغانستانی جا زدند اما هر دفعه که برای تحقیقات آمدند، لو رفتند چون ایرانی ها نمی‌توانستند با این تیپ اعزام شوند. یک بار دیگر که اقدام کردند فرماندهان فاطمیون شک کردند و وقتی مدرک خواستند آنها گفته بودند ما مدرک نداریم. یکی از فرمانده ها می‌گوید شما راستش را بگویید ایرانی هستید یا افغانستانی، ما در هر صورت شما را می‌بریم. مصطفی می‌گوید واقعا راستش را بگوییم می‌برید؟ می‌گویند آره. اما وقتی بچه ها حقیقت را گفتند آنها امتناع کردند. خیلی ناراحت می‌شوند و می‌گویند اما شما قول دادین؟ که دیگر اصرار فایده‌ای نداشته. دوباره برای رفتن اقدام کردند. اینبار برای تشییع جنازه ابوحامد (فرمانده تیپ فاطمیون) رفتند. مسئول گروه فاطمیون آنها را می­‌بیند و می­‌گوید اینجا هم آمدید؟! بچه­‌ها می­‌گویند ما با شما کار نداریم با شهدا کار داریم.
خودشان را پسر خاله معرفی کرده بودند. یعنی من با نام (سکینه نوری) خاله مصطفی (بشیر زمانی) و مادر مجتبی (جواد رضایی) بودم. اسم پدرشان را هم گذاشته بودند جمعه خان. مصطفی گفته بود خانمم ایرانی است اما من چون افغانستانی معرفی شده بودم اگر تماس می‌گرفتند باید با لهجه حرف می‌زدم. با من تمرین کرده بودند که اگر کسی زنگ زد چطور جواب بده. یک روز زنگ زدند و گفتند: خانم! شما جواد رضایی را می­‌شناسید؟ گفتم: بله مادرش هستم و سعی می­‌کردم به زبان افغانستانی صحبت کنم که متوجه نشوند. واقعا کمک الهی بود که اینقدر راحت نقشم را بازی کنم. پدرشان هم در جریان بود اما قرار شد من صحبت کنم. من آگاهانه راضی به رفتنشان شدم. می­‌دانستم ممکن است شهید شوند، سرشان را ببرند و بدنشان را تکه­ تکه کنند، اینها همه را می­‌دانستم بعد گفتم: راضی به رضای خدا هستم و قربون بی­‌بی­‌ زینب(س) هم می­‌روم که خاک پایش هم نمی­‌شوم. با خودم می‌گفتم: بی­‌بی­‌ زینب(س) چه کشید؟ مگر حسن و حسینش را فدا نکرد؟ در صحرای کربلا به او چه گذشت؟ من هنوز گوشه­‌ای از سختی­‌های او را هم نکشیده­‌ام.
براد شهیدان بختی از نحوه ی شهادتشان می گوید: آن‌طوری که همرزمانشان تعریف می‌کنند داعشی‌ها  از دست مصطفی و مجتبی به تنگ آمده بودند و این از صحبت‌های داعشی‌ها  پشت بی‌سیم‌هایشان کاملاً مشخص بوده است و دایم از دو تک‌تیرانداز صحبت می‌کرده‌اند که تیرهایشان هیچ‌وقت به خطا نمی‌رفته است. به‌اصطلاح نظامی‌ها مصطفی و مجتبی، تک‌تیراندازهای خال‌زن بوده‌اند.مهدی درباره نحوه شهادت برادرانش این‌طور می‌گوید: «به ما گفته‌اند روزی که مصطفی و مجتبی قصد داشتند به مرخصی بیایند، متوجه می‌شوند که قرار است دوباره عملیات شود. از برگشتن منصرف و به سرعت آماده می‌شوند تا با دیگر مدافعان به منطقه عملیات اعزام شوند. شهید صدر زاده که فرمانده شان بود از ماجرا خبردار می‌شود و از آن‌ها  می‌خواهد که به مرخصی بروند و بعد از دیدار با خانواده‌شان دوباره برگردند. اصرارهای مصطفی و مجتبی این بار هم کارساز می‌شود و به همراه دیگر مدافعان حرم به منطقه عملیاتی اعزام می‌شوند». «در آن عملیات از ناحیه دشت، ارتش سوریه، از ناحیه جاده نیروهای حزب ا... و از ناحیه کوه نیروهای فاطمیون پیشروی می‌کرده‌اند. تک‌تیراندازها بافاصله بیشتری از گردان مستقرشده بودند تا مسیر را برای ادامه عملیات پاک‌سازی کنند. آن شب مصطفی و مجتبی داخل یک سنگر کنار هم مستقر می‌شوند و شروع به پاک‌سازی منطقه می‌کنند تا لشکر فاطمیون راحت‌تر به مسیر پیشروی‌اش در کوه ادامه دهد. درگیری لحظه‌به‌لحظه بیشتر و فاصله تک‌تیراندازها با داعشی‌ها  به‌شدت کمتر می‌شده است. آن‌قدر نزدیک که حتی به‌راحتی می‌توانسته‌اند صدای هم را بشنوند. درگیری شدیدی بین مدافعان و داعشی‌ها  رخ می‌دهد. داعشی‌ها  یک نارنجک داخل سنگر مصطفی و مجتبی پرتاب می‌کنند. نارنجک منفجر می‌شود و دو برادرم همان‌طور که خودشان گفته بودند کنار همدیگر به شهادت می‌رسند. درگیری آن‌قدر سنگین بوده است که مدافعان حرم بعد از سه ساعت مبارزه نفس‌گیر به آن منطقه می‌رسند. اولین نفری که بالای سر برادرانم می‌رسد شهید مرتضی عطایی(ابوعلی) بوده است. شهید عطایی تعریف می‌کرد: «به‌محض این که بالای سر شهیدان بختی رسیدم، فکر کردم آن‌ها  سرشان را روی شانه هم گذاشته‌اند و خوابیده‌اند اما وقتی نزدیک‌تر رفتم آثار ترکش‌های نارنجک را روی بدنشان دیدم آن‌ها  کنار هم به شهادت رسیده بودند. با احترام پیکر شهید مصطفی و شهید مجتبی بختی را به عقب برگرداندیم ». «پیکر دو شهید را به عقب برمی‌گردانند. اما همه مدافعان حرم و فرماندهانشان آن‌ها  را به عنوان دو پسرخاله افغانستانی که ساکن قم هستند و برای دفاع به سوریه آمده‌اند، می‌شناختند. مسئولان اعزام و فرماندهان مدافع حرم هر چه پیگیر خانواده این دو شهید می‌شوند به دربسته می‌خورند. هرچه قدر تحقیق می‌کنند خبری از خانواده این دو شهید پیدا نمی‌کنند. کار به‌جایی می‌رسد که قرار می‌شود برادرانم را در شهر قم دفن کنند. یک‌بار دیگر وسایل برادرانم را جست و جو می‌کنند تا این که در تلفن آن‌ها  شماره مادرم را که دو شهید با آن تماس می‌گرفتند، پیدا می‌کنند. یک روز با مادرم تماس می‌گیرند و می‌گویند جواد رضایی (اسم مستعار مجتبی در سوریه) مجروح شده است. مادرم شماره من را به آن‌ها  می‌دهد و برای انجام کارهای مربوط به تحویل پیکر شهدا من را به مسئولان امر معرفی می‌کند. آن‌ها  هم بلافاصله با من تماس می‌گیرند.مجتبی و مصطفی به خاطر این که کسی متوجه نشود آن‌ها  باهم پسرخاله نیستند و حتی افغانستانی هم نیستند خیلی کم با بقیه مدافعان حرم صحبت می‌کرده‌اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ برام خیلی عجیبه که چطور یک مادر شهید تا اینقدر قدرت درک و تجلیل بالایی دارن! فیلم: سلحشور بعداز مداحی در کوچه، از مادر شهید درخواست دعای شهادت میکنه که حاج خانم جواب جالبی میدن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اے مجانینِ حسینے،حسنے گریہ ڪنید ‌‌روضہ امشب ز یتیم است،شبِ پنجم شد هاتفے گفت: یتیم است،مراعات ڪنید! نیزه‌ایے گفت:حسینے ست،مجازات کنید! 💔
جناب حر یک ویژگی بزرگ داشت و آن هم ادبش بود. ادب سرچشمه همه خوبی هاست.
🏴اطلاعیه دفتر مقام معظم رهبری؛ مراسم عزاداری در حسینیه امام خمینی به‌صورت عمومی برگزار نمی‌شود دفتر مقام معظم رهبری در اطلاعیه‌ای اعلام کرد مراسم عزاداری امسال در حسینیه امام خمینی(ره) به صورت عمومی برگزار نمی‌شود و مشروح برنامه‌های عزاداری در حضور رهبر انقلاب اسلامی از شبکه یک سیما پخش خواهد شد. ◼️متن اطلاعیه به این شرح است: بسمه تعالی ضمن عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن ایام عزاداری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران با وفای ایشان به اطلاع می‌رساند مراسم عزاداری در حسینیه امام خمینی(ره) امسال به علت رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی و ضوابط اعلامی ستاد ملی مقابله با کرونا به صورت عمومی برگزار نمی‌شود و مشروح برنامه‌های عزاداری در حضور رهبر معظم انقلاب اسلامی(مدظله‌العالی) از شبکه یک سیما پخش خواهد شد. امید است به برکت عرض ارادت و عزاداری‌های خالصانه همه ارادتمندان اهل‌بیت علیهم‌السلام بویژه ملت حسینی ایران، دفع بلا و بیماری نزدیک‌تر شود. ان‌شاءالله.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بالا بردن پرچم حسینی توسط زن وشوهر اروپایی در بلند ترین نقطه اقیانوس منجمد شمالی
📌 ✍حر الگوی توبه و حقیقت جویی است. او در آغاز برخورد با امام حسین(ع) چنین جایگاه وارسته ای نداشت و به گفته خودش مأمور بود و معذور! او فرمانده سپاه دشمن بود اما شناخت حقیقت وجودی امام زمانش ونیز ادب و تواضعش سبب رهایی او شد. حر با ژرف بینی، حق را بر باطل ترجیح داد و پیشانی پشیمانی بر سجده گاه توبه فرود آورد.
✍شهید حاج قاسم سلیمانی خدایا برای دفاع از دینت دویدم، افتادم و بلند شدم... خداوندا پاهایم سست است. رمق ندارد. جرأت عبور از پلی که از جهنم عبور می‌کند، ندارد... این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امیدوارم آن جهیدن‌ها و خزیدن‌ها و به حرمت آن حریم‌ها آن‌ها را ببخشی. شادی ارواح طیبه شهدا خاصه سیدالشهدای مدافعان حرم، امام شهدا و همه درگذشتگان اخیر فاتحه‌ای قرائت فرمایید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم💐 سی و پنجمین روز از چله 🌟 بیست و چهارم🌟 مهمان سفره شهید🌷حسین ایرلو🌷 هستیم.
متولد ۱۳۴۰ در شهر‌ری است. با شروع جنگ تحمیلی به‌عنوان سرباز در جبهه‌ها حاضر شد امّا این حضور حدود چهار سال طول کشید. در این دوران، یک‌بار اسیر نیروهای بعثی شد.این شهید بزرگوار در بیست و پنجم اسفند۱۳۶۳ در منطقه شرق دجله به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.
پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران ، «حسین» برای کسب و کار و روزی حلال به بازار تهران رفته و مشغول کار شد . او در زمینه پیمانکاری و همچنین تزئینات داخلی ساختمان به خصوص کاغذ دیواری استاد بود . سازش در برابر شایعه پراکن ها و عوامل نفاق و فساد را لحظه ای جایز نمی دانست و اعتقاد داشت تا اگر با پند و اندرز اصلاح نشدند باید با آنان به سختی برخورد کرد . اکثر روزها خود روزه دار بود . با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران اسلامی ، «حسین ایرلو» نیز ماننده مولایش حسین (ع) حسینی وار آماده دفاع از کشور و انقلاب شد . او به عنوان سرباز پس از طی دوران آموزش نظامی به جبهه جنگ اعزام می شود و این حضور مقدس و دلیرانه و ایثارگرانه قریب به ۴ سال به طول می انجامد . او توفیق یافت تا در طول ۴ سال در سمت های مختلف ضمن یاری رزمندگان اسلام ، دشمن متجاوز را به خاک سیاه بنشاند .
چنانچه آخرین سمت او فرماندهی تیپ بود . در طول دفاع مقدس یک بار اسیر نیروهای بعثی می شود . پس برای آزادی و رهایی خود ، ضمن توسل به حضرت فاطمه (س) چنین نذر می کند : «اگر ایشان مرا از دست بعثیان خلاص نمایند ، آن گاه با همسر شهیدی ازدواج می کنم که سیده باشد و نام مبارک فاطمه داشته باشد ، همچنین دارای دو فرزند به نام های حسین و زینب باشد.» به لطف بی کران حضرت فاطمه (س) از اسارت رهای.می یابد و حتی نذرش را با مادر در میان می گذارد ، اما سعادتی بزرگتر و رفیع تر در انتظارش بود او بود” شهادت ”
شهید «حسین ایرلو» همیشه در فکر حفظ انقلاب و مقابله با دشمنان انقلاب و اسلام بود. او دروصیت نامه اش چنین می نویسد : « … دوستان با شرکت هرچه بیشتر در نماز جمعه و جماعت ها ، در بسیج ، در مساجد و محافل ، حضورتان را نشان دهید . تا همانند همیشه مشتی باشید بر دهان یاوه گویان و منافقین از خدا بی خبر … » پیام شهید «حسین ایرلو» چنین بود : « حفظ حجاب اسلامی و همچنین از ره آوردهای شوم غرب پیروی نکنید . »
در بیست و پنجم اسفند ماه سال ۱۳۶۳ در شرق دجله در هنگام بازگشت از یک عملیات سنگین وقتی با بی سیم مشغول صحبت و تدارکات بود و برای افراد خسته و گرسنه تیپ تحت امرش در خواست نان و غذا می کرد که ناگهان توپخانه سنگین دشمن مزدور شروع به آتشباری سنگین می کند . شدت آتش خصم متجاوز به حدی بود که «حسین ایرلو» و چند تن از یارانش را به آتش می کشد . تا آنجا که از شهید «حسین ایرلو» تنها پا باقی می ماند و او نیز چنان مولایش حسین (ع) در راه اعتلای دین خدا تکه تکه می شود .
نحوه شهادت شهید حسین ایرلو به روایت هم‌رزم او محمد بلاغی است: من وضو گرفتم جورابم را نپوشیدمگوشه سنگر نشستم یک روحانی بود به نام صالح اخوی مخابراتیمون بود کرامت و حاج محمود هم روبه‌روی من بودند. فرخی هم کنار حاج محمود بود حسین با موتور اومد بالا رو تپه موتور رو گذاشت روی جک غذا رو آورد بالا همه دور نقشه‌ای بودند که من توضیح می دادم غذا رو از دست حسین گرفتم گذاشتم کنار دستم حسین دستش رو گذاشت روی زانو به حالت رکوع ایستاد بالای سر حاج محمود، سؤال کرد: الان عراقی‌ها کجان؟ منم به توضیحی که می‌دادم ادامه دادم و گفتم: اگر صبر کنی دستت میاد. یک دقیقه نکشید یک دفعه سنگر تیره و تار شد من حس کردم شهید شدم صلوات فرستادم و باخودم گفتم:اگه شهید شدم چطور صدای خودم را می‌شنوم؟ بوی باروت و سوختگی می‌اومد، کنار دیوار سنگر نشستم چیزی نمی‌دیدم  تو تاریکی مطلق بودم نفس کشیدم دیدم بوی سوختگی میاد تازه دوزاریم افتاد که گلوله اومده تو سنگر و الانه که سنگر آتیش بگیره خواستم برم بیرون، تا حرکت کردم سرم خورد به تیر آهن و محکم برگشتم سر جای خودم تلاش کردم و از وسط شهدا اومدم بیرون تازه تونستم نفسی بکشم چون سنگر پر از باروت و گاز و دود بود. از تپه سرازیر شدم و اومدم کنار جاده. ۴۳ تا ترکشی که از بدن حسین عبور کرده بود، خورده بود به من از نوک پا تا سر ترکش خورده بود ولی چون از حسین عبور کرده بود شدت اولیه رو نداشت فقط رفته بود زیر پوست یا تو استخوانم. گلوله مستقیم تانک از درکه آمده بود خورده بود به کمر حسین. خلیل مجروح شده بود حاج محمود ستوده که جانشین لشکر بود شهید شده بود حاج کاظم حقیقت مجروح شده بود دیدم مسؤلین لشکر همه از دم یا شهید شدند یا مجروح  از حسین فقط یک پا مانده بود.هفت نفر از ده نفری که اونجا بودیم شهید شدند!