همسر شهید 👇 👇
محمدحسین همیشه از من میخواست برای شهادتش دعا کنم. میگفت من چیز زیادی از شما نمیخواهم همین که از ته دل برایم دعا کنی کفایت میکند. من هم وقتی برخورد محمدحسین را میدیدم و صحبتهایش را میشنیدم به یاد حضرت زینب (س) میافتادم. بار دوم هم در اسفند ماه 94 رفت. ایام عید در منطقه بود و بعد از دو ماه برگشت. اوضاع سوریه و مردم مسلمان، حال مجهول محمدحسین را عوض کرده بود. محمدحسین میگفت اگر ما نرویم آنها وارد کشور ما هم خواهند شد. اگر بیایند وارد خاک کشور ما شوند و بخواهند جسارتی به ناموس ما کنند، چه باید کنیم. بنابراین برای بار سوم هم رفت. این بار آخرین اعزامش بود که هیچ وقت فراموش نمیکنم. 12 آبان ماه سال 1395 اعزام شد و 22 آبان سال 1395 در حلب سوریه به همراه شهیدان جهانی و حریری به شهادت رسید. محمدحسین مزد مجاهدتهایش را با شهادت از خدا گرفت.
محمد گرچه محبت اهل بیت را به همه چیز ارجعیت می داد ولی به هر مسئله ای در جای خودش عمل می کرد.
یک روز توی مسیر ی از منطقه داشتیم بر می گشتیم که تعدادی دختر وپسر سوری آواره، از تهاجم حرامیان به کشورشان،داشتند برای ما دست تکان می دادندودنبال خودروی ما دویدند،محمد حسین به راننده گفت: بایست
وقتی خودر ایستاد هر آنچه خوردنی وتنقلات داشتیم داد به آنها وحرکت کردیم وموقع حرکت گفت بچه نگاه کنید این دختروپسرهای چقدر زیبا و قشنگ ومثل عروسک هستند، آهی کشید ازش پرسیدم چی شده؟گفت:«یادعلیرضا افتادم ،دلم برایش تنگ شده و ادامه داد،دیشب زنگ زدم ایران واحوال علیرضا را بپرسم ومادر علیرضا گفت علیرضا عکست راگذاشته کنارش وخوابیده.
یکی دور روز بعد ماموریت پیش آمد ،وقتی داشتیم به منطقه می رفتیم جیره غذایی جنگی واگر آماده بود ناهار ویا شام را هم با خودمان می بردیم.
توی مسیری داشتیم می رفتیم که باز بچه های سوری را دیدیم که با حرکات دستهای خودشان از ما تشکر می کردند وبعضی هم دنبال خوردنی بودند،محمد حسین به راننده گفت بایست،راننده ایستاد ومحمد حسین اول سهم خود را داد به آنها، وباز دلش نیامد وسهم ما راهم داد،یکی از بچه ها گفت داری چکار می کنی خودمان گرسنه می مانیم.
محمد حسین گفت :«طاقت ندارم ،اینها رااینطوری گرسنه ببینم،یاد علیرضا پسرم افتادم».
این روزهای آخر که ما نمی دانستیم محمد حسین می خواهد پرواز کند محبتش به یاد والدین و خانواده ، همه اش درس اخلاقی و زندگی ، در کنار رزم بود و اینطوری شد که محمد حسین بشیری حسینی شد.
راوی:همراهان مدافع شهید حرم محمد حسین بشیری
میگفتسالهاقبلتوخواب
دیدمدرخانهقدیمیدوطبقهای
هستموازپلهپایینمیآمدمو
حضرتآقا(مقاممعظمرهبری)
داشتنمیآمدنبالا.
سلامدادمجوابسلام
راباایننکتهجوابداد:
'آقاسیدمحمدحسینعلیکسلام'
منتاچندروزیدرپوستخودم
نمیگنجیدموخوشحالبودم.
چونمنخیلیساداترو💓
دوستدارموخودممخیلی
دوستداشتمسیدباشمواز
طرفیهمهمسرمسیدهاست.
وصیتنامه شهید 👇 👇
راهی را میرویم که در آن قدمگاه حسین (علیه السلام) و ردپای حسینیان پیش از ما و پس از این آشکار است.
تمام ناملایمات را به جان با چشم باز خریداریم ز عمر ما بر این است هنوز صدای هل من ناصر مولایمان طنین انداز آفاق است و دادخواهی مظلومانهاش گوش فلک را پر کرده است و لبیک هایمان با اشک و التماس هایمان درهم است.
به اصرار و التجار پا در این راه نهادم و از خداوند منان آرزوی پیروزی و نصرت برای لشکریانش را دارم و خوب میدانم حضورمان اهدالحسین است؛ چه بکشیم و چه کشته شویم ما پیروز این میدانیم.
از تمامی برادران و خواهران عزیز و گرامی عاجزانه طلب حلالیت میکنم مخصوصا از همسر صبور و وفادارم و برای همه عزیزان صبر و اجر مسالت مینمایم.
الحقیر العاصی محمد حسین بشیری
95/8/2
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
709.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلوات فاطمی امشب مان را به نیابت از
☀️ شهید سلیمانی☀️
هدیه می کنیم محضر نورانی
❣️ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها❣️
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي الصِّدِّيقَةِ
فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ
حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ
وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ
الَّتِي اِنْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَي نِسَاءِ الْعَالَمِينَ
اَللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا
وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا
وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلاَدِهَا
اَللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَي
وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ
وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإَِ الأَْعْلَي
فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَي أُمِّهَا خدیجة الکبری
صَلاَةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ اَبيها مُحَمَّدٍ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ
وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا
وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَالسَّلاَمِ
#خاطره
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر ڪارها با خودش بود، از جارو ڪشیدن تا چاے دادن به منبرے و روضه خوان.. سفارش میڪرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایے ڪه امام حسین(ع) آمده بود بالاے سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شڪاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند...
تا اینڪه گفت: وقتے ابیعبدالله برگشت خیمه ، اولین ڪسے ڪه اومد جلو سڪینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمے العباس..》ناله حاجے بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بے تاب میشد و بلند بلند گریه میڪرد. خیلے وقت ها ڪار به جایے میرسید ڪه بچه ها بلند میشدند و میڪروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجے از دست برود با ناله ها و هق هقے ڪه میڪرد..
حسين طاهریpeyman-bastim-ba-ghaseme-soleymani.mp3
زمان:
حجم:
6.34M
🔊 #بشنوید | #پیشنهاد_دانلود
🔶پیمان بستیم با سلیمانی