با اوج گیری تظاهرات مردم ایران علیه رژیم ستم شاهی، او نیز خشم و انزجار خود را از این رژیم نمایان کرد و حضوری فعال در راهپیمایی ها و تظاهرات داشت. به طور مخفیانه علیه رژیم روی دیوارها شعار می نوشت.
از منافقین و هواداران لیبرال ها بدش می آمد و مخالف سرسخت کمونیست ها بود و ایران را دژ محکمی در برابر ابرقدرتها می دانست. او زندگی در ایران را علیرغم کاستی های زیاد با شأن تر از زرق و برق غرب می دانست. ایران را مرکز نشر فرهنگ دینی می دانست و به نام ایران افتخار می کرد.
معتقد بود حرکت و قدم صحیح در انقلاب را امام مشخص می کند و اصل همان است که امام می گوید. با افراد حزب اللهی و روحانیون ارتباط داشت.
عضویت در بسیج مستضعفين
شهید دستگیر با تشکیل بسیج مستضعفین عضو این نهاد شد. با توجه به عشقی که به امام و انقلاب داشت، جذب سپاه شد و به عنوان پاسدار رسمی به جمع سبز پوشان سپاه پیوست. با شروع جنگ تحمیلی، در ۱۶ سالگی از طریق تیپ یکم امیرالمومنین (ع) عازم جبهه های حق علیه باطل شد و حدود ۶ سال در جبهه حضور داشت.
مادرش، می گوید: «او عاشق میدان رزم بود. برایش ماشین خریدیم تا به جبهه نرود، ولی او همچنان اصرار داشت که در جبهه باشد. به او پیشنهاد دادیم ازدواج کند، که قبول کرد. با این کار می خواستیم او را از جبهه دور نگه داریم که عملی نشد. می گفت: اگر بخواهید مانع رفتن من به جبهه شوید، اصلا شما را نمی بخشم.»
حمیدرضا در ۱۷ سالگی ازدواج کرد و مدت زندگی مشترکش ۴ سال بیشتر نشد. حاصل این ازدواج، یک دختر و یک پسر به نام های احمد و معصومه است. با اینکه علاقه ی فراوانی به همسر و فرزندانش داشت، معتقد بود هرگز نمی تواند زیر سلطه ی اجنبی خوش باشد. در خانه مهربان و بسیار منظم بود و در خواندن نمازهای یومیه و نماز شب اخلاص و اصرار خاصی داشت.
همسرش می گوید : خاطره ای که همیشه در ذهنم تداعی می شود و از یادم نمی رود رابطه او با دخترم بود. هر وقت که از جبهه برمی گشت قبل از همه به سراغ دخترش می رفت و با زبان کودکانه با او حرف می زد و او را مادر خطاب می کرد، دخترم آنچنان پدرش را در آغوش می کشید و سر پدرش را روی زانوی کوچکش می گذاشت و با پدرش راز و نیاز می کرد که ما باورمان شده بود که معصومه مادر واقعی حمیدرضا است. سعی می کرد آنها را اجتماعی و با اخلاق پرورش دهد. می گفت: «دوست دارم فرزندانم در آینده برای جامعه مفید باشند.»
به مرخصی که می آمد بسیار پرانرژی، خوشحال و مقتدر بود. به راستی رزمندهای خستگی ناپذیر بود.از جبهه که برمی گشت به دیدن اقوام و بستگان می رفت. آنها هم حمید را بسیار دوست داشتند و حتی گاهی برای دیدنش به جبهه می رفتند. در جبهه هیچ باکی نداشت و آدم نترس و شجاعی بود. بعضی اوقات به زور به مرخصی می رفت.
همسرش همچنین می گوید: «به عطر و بوی خوش علاقه داشت. همیشه جانمازش معطر بود. از بی نظمی و آلودگی بیزار بود. دوست داشت محیط زندگی اش در عین سادگی، پاکیزه باشد. در کارهای خانه به من کمک می کرد. در برابر مشکلات به دنبال انتخاب راه درست بود. با پدر و مادر من برخوردی نیک همراه با اخلاق پسندیده داشت. بسیار رئوف بود. پدر و مادرم همیشه او را دعا می کردند.»
با تولد اولین فرزندش«احمد» بسیار خوشحال شد. به مادرش گفته بود: «برای فرزندم نذر کن، قربانی بده، چون پسر جانشین پدرش است.» او مانند پدری دلسوز و مهربان با فرزندانش رفتار می کرد.
همرزم شهید دستگیر، نقل می کند: «در کلام و رفتارش، خوش نیتی و لطافت ایمان موج می زد. با رزمندگان بسیار خوب رفتار می نمود. همه از اخلاص و خاکی بودن و روحیه صمیمانه اش لذت می بردند و بسیار تعریف می کردند. او خودش را کمترین بنده خداوند می دانست. همیشه می گفت: آنچه من انجام می دهم، وظیفه انسانی ام است. او فداکاری را نشانه مردانگی می دانست. حمیدرضا دستگیر فقط به کمال و برتری می اندیشید و عیبها را می پوشاند. در حل مشکلات از خداوند مدد می جست. به دنبال پرورش جسم و روح بود. هم ورزش می کرد و هم به مطالعه می پرداخت.
معتقد بود که در یک خانواده هم باید رزمنده و هم طالب علم وجود داشته باشد. او واقعا دستگیر دردمندان بود؛ گویی خداوند او را برای خدمت به خلق آفریده بود. می گفت: امانتداری نشانه شخصیت انسان است. زبان انسان در وجود او امانت خداوند است که باید درست از آن استفاده نمود.»
وصیت نامه شهید؛ حسین زمان تنهاست
شهید در وصیت نامه خود می گوید: «بار خدایا، خودآگاهی که هدف و پیکار ما نه از آن جهت است که به پایگاه قدرتی برسیم و یا چیزی از کالای بی اجر دنیا را به چنگ آوریم، بلکه بدان جهت است که نشانه و پرچم های دین تو را برافرازیم و ستمدیدگان تو در امان باشند و ستمگران به کیفر خویش برسند. امروز، حسین زمان تنهاست. امروز فرزند فاطمه در برابر سپاهیان کفر و ابرقدرت های پست بی یاور است.
من می روم شاید نینوایی را بیابم و در عاشورای دوران هدیه ناقابلی را در راه پیروزی حق علیه باطل و اسلام بر کفر در پیشگاه مولایم مهدی(عج) تقدیم نمایم. ای ملت شهید پرور! گوش به توطئه های مشرکین و منافقین ندهید و یاوران امام را- که در خط امام می باشند با همه قدرت و وجود حمایت کنید.
پدر و مادر، خواهران و برادران و همسرم! در شهادت من ناراحت نباشید چرا که من این راه را آگاهانه انتخاب کرده ام. از شما می خواهم که برایم گریه نکنید و اگر گریه می کنید به یاد شهدای کربلا باشید و برای غریبی و مظلومی امام حسین (ع) گریه کنید.
همسرم! از تو می خواهم بچه هایم را خوب تربیت کنی و به یاد خدا باشی و همه کارهایت را برای رضا خدا انجام بده.»
8.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 شهید حاج قاسم سلیمانی:
🌷من واقعا با تمام وجودم اعتقادم این [است] که جنگ ما مملو بود از بهشتیانی که بهشت مشتاق دیدارشان بود؛ جنگ این بود..