الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌸🍃رهبر معظم انقلاب : 🌹همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا #اُنــس بیشترے دارند ، در مشڪلات زن
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال #الحقنی_بالصالحین
سی و چهارمین روز از چله 💫✨ سی و هفتم ✨💫مهمان سفره شهید
🌷🍃 علی اکبر مسعودی🍃🌷هستیم.
✍ #شهیدی_که_خبر_شهادتش_را_به_مادر_داد
علی اکبر سال 1362 به خدمت سربازی رفت. #دوره_آموزشی را در سیرجان گذراند و پس از یک سال و نیم او را به سردشت کردستان انتقال دادند.
یاد دارم آخرین بار خداحافظی کرد و راهی #جبهه شد. مدتی از او بی خبر بودیم. شب در خواب دیدم، در یک دریای بزرگ در قایقی نشسته است. #پرچم_ایران را در دست گرفته بود (و به نشان پیروزی) تکان می داد. خطاب به من گفت: مادر چرا ناراحتی ... #من_شهیدم_شهید...
سراسیمه از خواب پریدم. چند روز بعد #خبر_شهادتش را آوردند.
✍ #راوی : مادر شهید
🌷 #شهید_علی_اکبر_مسعودی🌷
شهيد علی اکبر مسعودی ششم مهرماه 1342 دیده به جهان گشود. او فرزند اول خانواده بود. علی اکبر 7 ساله بود که راهی مدرسه شد. دوران ابتدایی را در مدرسه شاپور و راهنمايی را در مدرسه قائم با موفقیت پشت سرگذاشت. سال 1361 موفق به اخذ مدرک ديپلم در رشته رياضی شد. با شرکت در کنکور سراسری در دانشگاه تهران رشته مکانيک پذیرفته شد ولی از ادامه تحصیل باز ماند. سال 1362به خدمت سربازی رفت. دوره آموزشی را در سيرجان گذراند و تا يک سال و سه ماه نيز در همانجا خدمت را ادامه داد. سپس به اصفهان منتقل شد و بعد از 2 ماه به جبهه سردشت کردستان منتقل شد. وی سرانجام 10 بهمن ماه 1363 به شهادت رسید.
متن مناجات: احساس غربت در دنیای فانی
بسم الله الرحمن الرحيم/ خدای من چندی است که در اين دنيای فانی که تو برايم زندگی در آن را تکليف کرده ای احساس غربت می کنم. زندگی که بسياری را به خود مشغول ساخته و به بازيشان گرفته است و برای من جز اسباب بازی کوچکی تلقی نمی شود.
همواره فکر می کنم که چگونه می توان به اين بازيچه حقير که هر لحظه دست خوش دگرگونی است متکی بود و برای آن ارزش قائل شد. هر لحظه فکرم در جايی دور می زند، برای آينده نقشه ها می کشم، دور پروازی می کنم در حالی که همچنان که به ياد دارم، دنيا فانی و بی ارزش است و پيش خود از تو می خواهم که مرگم را نزديک کنی.
می دانم که اگر چنين نشود بيشتر در منجلاب متعفن اين جهان فرو خواهم رفت. می خواهم صادق باشم، ولی نمی گذارند. می خواهم جز تو نبينم ولی... ولی سد راه من می شوند و می گويند ما واسطه اين راهيم. مگر نه اينکه تو نزديکترين هستی؟! پس چگونه اين کمترين فاصله را با چند انسان ديگر پر می شود؛ فاصله ای کم و در همان حال بسيار زياد.
خداوندا از تو می خواهم که مرا در حالی از اين زندان اسرارآميز خارج کنی که به دين تو باشم. والسلام، علی اکبر مسعودی.
3.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ما مُرده بودیم امام ما را زنده کرد
☑️ انتشار به مناسبت ۱۴ خرداد، سالروز عروج ملکوتی امام راحل
شادی روح مطهر امام راحل صلوات محمدی
💐 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
1.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹احیاگر شعائر حسینی...لبیک یا خمینی
دل از دمِ عارفانهاش میلرزید
جان از نَفَس ترانهاش میلرزید
آن پیر که چون کوه مقاوم میبود
با یاد حسین شانهاش میلرزید
🔰مداح حاج مهدی رسولی
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- دلهایتان را به آن مبدا قدرت متصل کنید
قطرهها خودتان را به دریا برسانید...
💠کسی كه با واقعيت زندگى میكند از مشكلات نمىترسد؛
‼️اما اين مشكلات، برای چه کسانی است؟
⬅️ متاسفانه در جامعه ما، بعضی از جوانها دچار بیانگيزگی و سستی شدهاند. جوان بيست یا بيست و پنج ساله دچار افسردگی، نااميدی و بىانگيزگی شده است؛ ولی فردی مثل حضرت امام در هشتاد سالگی تازه رهبر میشوند. پر فشارترین دوره عمرشان آن ده سال آخر تا نود سالگی است. این چه انرژیای است؟
🔆 وقتی امام میفرماید: «والله قسم، در تمام عمرم نترسیدم.» راست میگوید؛ چون او مسلمان است و میداند که قسم الکی خوردن، کفاره دارد.
♻️ دکتر ایشان دکتر عارفی، میگوید: «من پزشک قلب امام بودم. هر انسانی پشت قلبش، کیسهای است که در هنگام ترس، مادهای سبز رنگ ترشح میکند. من دیدم که در امام، این ترشح تا حالا شکل نگرفته و راست میگوید که نترسیده است.»
❇️ این، حال کسی است که از این عالم در آمده است. تُجَافِيَ عَنْ دَارِ اَلْغُرُورِ وَ وَ انابه بِهِ دَارُ اَلْخُلُودِ دارد.
🔅 اللّٰهُمَّ أَخْرِجْنِي مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ، وَأَكرِمْنِي بِنُورِ الْفَهْمِ 🔅
«خدایا، از ظلمات توهم خارج شویم. توهم، ظلمت و تاريكى است.»
🔆امام فرمودند: «شبانه به منزل من ریختند تا مرا ببرند. نماز شبم را خوانده بودم. بين نماز شب و نماز صبح چُرتم برد. قبل از نماز صبح، اينها مرا سوار ماشين كردند و بردند.
در مسير، چهار تا ساواكى نشسته بودند و هر چهار تا مسلح و من عقب و وسط آنها نشسته بودم. ديدم اينها با اسلحه نشسته اند؛ اما دارند مىلرزند.
گفتم: چرا مىترسيد؟
گفتند: تو آدم زياد دارى، الان به حمایت از تو، از دل زمين آدم در میآید و جلوى ماشين ما را مىگيرد.
ايشان فرمودند: وقت نماز شده بود و من هم وضو نداشتم. به آنها گفتم: کنار جاده بايستيد تا من وضو بگيرم. گفتند: نميیشود.
گفتم: بايستيد تيمم كنم.
گفتند: نميیشود توقف كنيم.
امام فرمودند: با كف ماشين تيمم كردم. مسير قبله هم از قم به تهران، پشت به قبله مىشود.
بعد فرمودند: دو ركعت نماز اگر اميد به آن داشته باشم، همان دو ركعتى است كه در ماشين با اين نحو خواندم. پشت به قبله در ماشين.
بعد فرمودند: يک جایی توقف کردند. قسم میخورم که به یقین رسیدم که میخواهند مرا اینجا بکشند و پرتم کنند. به دلم مراجعه کردم، دیدم والله نمیترسم. در ماشین من به ساواکیها دلداری میدادم که نترسند تا بتوانند رانندگیشان را کنند.»
⚠️این چه معنی دارد؟
وقتی انسان، پایش را جای سفتی گذاشته و جای سفتی نشسته است، با واقعیت وارد میشود با واقعیت نیز در میآید. واقعی میآید و واقعی میرود. واقعی زندگی میکند، واقعی حرف میزند و واقعی کلاس میرود. از این توهمات و اعتباریات در میآید که همان قدم صدق است.
🌟 رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ 🌟
📌برگرفته از جلسات «نظام تقدیم»
#امام_خمینی
✅ @Aminikhaah