eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
8.8هزار ویدیو
238 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچه های‌خاکی و گاها آسفالتی روستا را یکی بعد از دیگری پشت سر گذاشتیم. پرسان پرسان رسیدیم به خانه شهید حسین غلامی، خانه با حیاطی که انگار پیشرفت و زندگی مدرن را به خود تجربه نکرده بود. خاکی خاکی، درخت‌های گردو و آلبالو در این حیاط نه چندان زیبا اما دراندشت خودنمایی می‌ردند. خانه‌ای قدیمی، سالهای بسیاری از روی ساخت خانه گذر کرده بودند. دیوارهای کاهگلی، آب به دیوارها خورده بود و بوی کاهگل با همه خاطراتش را در فضای غریب حیاط پر کرده بود. دو اتاق جدا، جدا و یک آشپزخانه در پائین دو اتاق. آشپزخانه ای که پارچه ای با صدها سوراخ درشت و ریز به جای در خودنمایی می کرد. اما ای کاش حداقل این سقف در حال ریزش استیجاری نبود و مالک آن سلمان تنها نان آور خانه بود. مادر شهید به استقبالمان آمد. با لهجه افغانی خوش آمد گویی گفت و وارد اتاق شدیم. اتاقی کوچک، عکس‌های حسین دور تا دور اتاق برای خودش خوش نمایی  می کرد. از حسین پرسیدم. حسین چند سالش بود؟ شغلش چه بود؟ تحصیلاتش چه بود؟ چرا به سوریه رفته؟ کارگر مرغداری چه دلیلی داشت که عشق جهاد به سرش بزند
. برادرش سلمان درد و دلش را شروع کرد. من جامانده‌ام، جا مانده از جهاد، جامانده از جنگ. حسین به سال ایرانی را نمی‌دانم کی به دنیا آمد، فقط می‌دانم بیست و دو سالش بود، تا 18 سالگی افغانستان بود و درس می‌خواند. دیپلم دارد. وقتی دیپلمش را گرفت وارد ایران شد، با هم شروع کردیم به کار کردن تو مرغداری مورچه خورت. گاهی اخباری از جنگ سوریه می‌شنیدیم. پیگیر بودیم. برایمان مهم بود چه اتفاقی برای شیعیان، زنان و کودکان سوریه می‌افتد. مهم بود برایمان بدانیم امروز تکفیری‌ها چند کیلومتر از حرم حضرت زینب ( سلام الله علیها ) فاصله گرفته‌اند، یا هنوز در اطراف حرم در حال کشت و کشتار هستند. تا اینکه مطلع شدیم لشکر فاطمیون می‌توانیم ثبت نام کنیم و ما هم سهمی در این جنگ داشته باشیم. من تنها رفتم ثبت نام کردم. حسین تا فهمید گفت‌: من هم می‌خواهم بیایم. گفتم‌: داداش تو بمون خونه پیش مادر و خواهرمون، اگر هر دو تامون برویم که کسی رو دیگه ندارم. تو بمون من بروم و بیایم بعد تو برو. گفت‌: نه من هم می‌خواهم بیایم. گفتم : برادر جنگ سوریه خطرناکه، میگن احتمال زنده موندن ده درصد، شهادت نود درصد. می‌روی شهید می‌شوی، بزار فقط من بروم. خونه یه مرد می‌خواهد. هر دو تامون برویم نان‌آور خانه چه کسی می‌شود. نمی‌توانم زن و بچه ام و مادر خواهرمان را به امان خدا رها کنیم و برویم. گفت‌: من می روم و می‌آیم بعد تو برو. من عشق شهادت در قلبم است. شهادت از عسل برای من شیرین تر است
حسین هم ثبت نام کرد. شوق و اشتیاق رفتن برای دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم حتی خواب را از چشمانمان ربوده بود. کم کم آماده می شدیم برای اعزام، به من گفتند تو را نمی توانیم ببریم. چشمت معیوب است، وقتی این را شنیدم انگار دنیا روی سرم آوار شد. از قافله جاماندم. و حسین رفت تا آسمان نشین شود. حسین به عنوان تک تیر انداز وارد سوریه شد. 18 اردیبهشت سال 94، اولین مرتبه بود که به سوریه می‌رفت. هر روز تماس می‌گرفت. هفته اول گفت فقط زیارت می‌رویم. مناطق جنگی هنوز نرفته‌ایم. اما از هفته دوم وارد مناطق جنگی شده بودند. هر مرتبه که زنگ می زد حال و هوایش به کل تغییر کرده بود شادمانی در صدایش موج می زد. تا 45 روزی که قرار بود ماموریتش تمام شود و برگردد. زنگ زد. گفتم‌: حسین جان 45 روزت تمام شده بر نمی گردی‌؟ گفت : من دیگه بر نمی‌گردم. این جا بهترین جا برای جنگ در راه خداست. وقتی به این جا بیایی چیزهایی می‌بینی که دیگر پای برگشتی نداری‌، دوست داری بمانی و تا آخرین نفست و آخرین قطره خونت را در راه دفاع از عقیله بنی هاشم بریزی. و ماند 45 روزش، به دو ماه رسید
اشک‌های سلمان جاری شد. مادر با لهجه صحبت می کرد. متوجه نمی‌شدم ، حرفهایش را برایم ترجمه می‌کردند، بغض‌هایش را لحظه به لحظه می‌خورد، می‌ترسیدم نکند روزه‌اش باطل شود که این همه بغض را نزدیک یک ساعت است می‌خورد و دم بر نمی‌آورد. با صدایی گریه به گلو گفت : تنها نان آور خانه ام سلمان است. کارت اقامت ندارد. نمی‌دانیم چه کنیم. اگر اتفاقی برای سلمانم بیفتد من چه باید بکنم. کاش این مشکل پسرم حل می‌شد. تمام شد. از خانه شهید بیرون آمدیم، همان مسیر زیبا و دل انگیز، اما این بار حال من همان حال رفت نبود. چقدر این شهید غریب بود. هیچ کس او را نمی شناخت‌، حتی مردم روستا نمی‌دانستند پسر خانواده شهید غلامی مدافع حرم است. مردم شهر من هم هیچ کدام نمی شناختنش.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◼️▪️◼️▪️ 📜امام جمعه ڪازرون به شهادت رسید.😔 📍به ضرب چاقو،سحرگاه بیست سوم 🍃💔بأےَذَنبِ قٌتِلت 🌹شهادتٺ مبارڪ🌹 |•حجت الاسلام محمدخرسند•| شادی روحش #صلوات
5.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سینه زنی رزمندگان #فاطمیون در حرم حضرت رقیه (سلام الله علیها) 🔸رزمندگان مدافع حرم لشکر فاطمیون شب گذشته با حضور در حرم حضرت رقیه (سلام الله علیها) در سوریه به عزاداری و سینه‌زنی پرداخند
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... روزتون شهدایی ✋
سلام علیکم ان شاالله قرار است در 🌟 #چله_کرامت_قرآنی🌟 خادم القرآن باشیم بواسطه ی انس با قرآن👌 👈 مراقبت رفتاری بر دعای مکارم الاخلاق 👇👇👇 سر سفره ی شهدایی هستیم که ✅ خادم القرآن هستند ✅ با زبان روزه به شهادت رسیدند ✅ شهدای ماه رمضان وعید فطر ✅ شهدایی که در صدق وصداقتشان آزمون سنگین پس دادند👌
ماجرای شهادت دو برادر محبوب لبنانی در ماه رمضان مهدی یاغی یک برادر به نام علی دارد که همانند خودش سالهاست در خط مقاومت اسلامی در کنار حزب‌الله مبارزه را انتخاب کرده است. و اما حالا بعد از گذشت ۴ سال از شهادت مهدی، خبر شهادت علی هم آمد.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
ماجرای شهادت دو برادر محبوب لبنانی در ماه رمضان مهدی یاغی یک برادر به نام علی دارد که همانند خودش
💠 شهید شب قدر 🔹شهید «مهدی یاغی» به تاریخ اول فروردین 1368 شمسی مصادف با 1409 قمری، در شهر بعلبک «لبنان» متولد شد. 🔸وی در سنین به صفوف رزمنده‌گان مقاومت اسلامی لبنان پیوست و هنگام آغاز تجاوزِ مزدورانِ اسلام آمریکایی به حریم «بانوی کربلا» در ، وارد یگان های مدافعِ حرم زینبی گردید. 🔹مهندس کامپیوتر «مهدی یاغی» (با نامِ نظامی «کرار») در شب بیست و سوم ماه رمضان در سال ۱۳۹۲، قبل ازینکه افطار کند در نبرد رویارو با مشرکان وهابی و دشمنان قسم خورده‌ی نهضتِ حسینی، بال در بال ملائک گشود. شهید یاغی که در میان اهالی جنوب لبنان به «امیرالشهداء» معروف است 🔸«مهدی یاغی» جوان بسیار ای بود. همه ی دوستانش، خنده های او را به یاد دارند. روزی که «مهدی» را در آرامگاهش به امانت می گذاشتند، آنان که چهره اش را دیدند، گفتند: «او میخندید. درست مثل خنده های هوش ربایش در زمان حیات».