وقتی ثاقب نیت جهاد در جبهه مقاومت را کرد مانعش نشدم. زمانی که میخواست راهی ایران شود به من گفت شما خیلی زود به صحن حضرت معصومه(س) میآیی و روی جنازه من شیون میکنی💔. این را که گفت ته دلم خالی شد. نگران تنهاییام شدم و به ثاقب گفتم: شما خاطر من را نمیخواهی، منی که هنوز دستانم به حنای روز عروسیام رنگین است😔. شما خاطر مادر جوانت را نمیخواهی.
ثاقب در جواب من گفت: من از تو سؤالی دارم. فرض کن آن دوستان و همرزمانی که با من در حال رزم هستند اگر اتفاقی برایشان بیفتد، شهید یا مجروح شوند، من به کمکشان نروم و پیکر و بدنشان را به عقب نیاورم⁉️ اجازه بدهم که پیکرشان دست تکفیریهای داعشی بیفتد، میدانم که اگر بروم شاید کشته شوم❗️ آیا واقعاً نباید بروم؟
نمیدانم ثاقب چگونه نحوه شهادتش را در این سؤال برای من روشن و واضح بیان کرد.....🕊💔
همرزمانش میگفتند وقتی فرمانده حاج حیدرشهید شد، «کربلا» برای آوردن حاج حیدر جلو رفت و خودش را روی پیکر حاج حیدر انداخت تا شاید تیر و ترکش کمتری به بدن شهید اصابت کند.😔 در نهایت زمانی که میخواست پیکر شهید حاج حیدر را به عقب بیاورد با اصابت تیر به قلبش به شهادت رسید.😭💔
دوستانش میگفتند یکی از وصیتهایش📝 این بود که من دوست دارم و آرزو میکنم گمنام شوم و جنازهام بازنگردد... دوست دارم مانند ابا عبدالله(ع) که سه روز پیکرشان بدون کفن روی زمین گرم کربلا مانده بود😔، حتی به اندازه همین سه روز مفقود بمانم و در انتها به آرزویش رسید و حالا بعد از یکسال و نیم پیکرش شناسایی شد😭😭
#شهید_ثاقب_حیدر با نام جهادی "کربلا"
شهیدپاڪستانی از لشگر زینبیون
مادر شهید
ثاقب حیدر کربلا
مادر سه دختر و دو پسر هستم. عاقبت بهخیری بچهها برای من و پدرشان خیلی مهم بود. زمانی که ثاقب را باردارشدم، همسرم بسیار به من سفارش میکرد که حواست به لقمهای که میخوری باشد، به حلال بودنش اطمینان پیدا کن، در مجلس غیبت و تهمت ننشین و بدگویی کسی را نکن. تا زمان به دنیا آمدنش من مراقب بودم. دعا و اعمال مستحب زیادی را انجام میدادم. وقتی هم که ثاقب به دنیا آمد، پدرش از من خواست تا آنجا که میتوانم به حسینیه بروم و نوزادم را در حسینیه شیر بدهم. میگفت حضور در حسینیه از لحاظ ایمانی و معنوی به فرزندمان کمک خواهد کرد. امروز که مادر شهید شدهام متوجه سفارشهای همسرم در مورد تربیت ثاقب شدهام. خدا را شاکرم که همه آن ملاحظات و مراقبتها اینگونه ثمر داد. به یاد دارم وقتی ثاقب کودک بود هر روز عصر همه دوستانش را جمع میکرد و دسته عزاداری ابا عبدالله(ع) به راه میانداخت و برای بچهها مداحی میکرد.
پسرم 13 سال بیشتر نداشت که کمر همت بست برای جهاد با دشمنان اسلام. از سال 2007 و با شروع جنگ در پاراچنار پسرم آرام نگرفت و سلوک جهادیاش آغاز شد. وهابیها به آزار و اذیت شیعیان منطقه میپرداختند و به مقدساتشان توهین میکردند. ثاقب در همان اوایل ماجرای توهین وهابیها به ساحت اهل بیت، خونش به جوش آمد. 45 نفر از بچههای بسیج پاراچنار را جمع کرد و رفتند سمت مسجد ضراری که در مرکز شهر بود تا در مقابل وهابیها بایستند. پسرم موقع ورود به مسجد توسط نیروهای نظامی تیر خورد و دو شبانهروز در جوی فاضلاب افتاد تا اینکه بنده خدایی از شیعیان به کمکش رفت و پسرم اولین جانبازیاش را در 13 سالگی به دست آورد.
مجاهد پاراچنار
ما از زمان آبا و اجدادمان در پاراچنار با وهابیت بر سرمسئله اهل بیت(ع) و علوی بودنمان در جنگ بوده و هستیم. بر سر همان مسئله توهین به امام حسین(ع) حدود چهار سال جنگ ما طول کشید و نزدیک به 3 هزار نفر شهید دادیم و خانههای زیادی از شیعیان ویران شد. پسرم در همه سنگرهای جنگ از سال 2007 تا 2012 حضور داشت. پدرش از شاگردان شهید عارف حسینی بود و پسرم را با تفکر انقلابی و جهادی آشنا کرد. ثاقب در مدت سالها حضورش در جنگ بارها جانباز شد.
پسرم از همان دوران کودکی عاشق امام خمینی(ره) بود. عشقش به امام را از قاب عکسهایی که روی دیوار نصب میکرد درک میکردیم. خانواده ما یک خانواده مذهبی است. خانوادهای که موجودیت دینی و مکتبیاش را از انقلاب و امام خمینی(ره) به دست آورده است. همین باعث شد تا علقه خاصی به رهبری و ولایت فقیه در میان خانواده به وجود بیاید. درباره ارادت و علاقه ثاقب به امام خامنهای (مدظله العالی) خاطره زیبایی برایتان روایت میکنم. زمانی که ثاقب میخواست از پاکستان به ایران برود به ما گفت من آرزو دارم برای یک بار هم که شده امام خامنهای را زیارت کنم. تنها آرزویی که دارم همین است. پسرم از همه اعضای خانواده تقاضا کرد که برای رسیدن به این خواسته دعایش کنند.
من منتظر تولد فرزندم بودم که همسرم راهی میدان جهاد شد. وقتی دخترم به دنیا آمد، ثاقب به خواب معلم روستا آمده و گفته بود که نام دخترم را تسکینه بگذارید. ما هم دیدیم نمیشود تسکینه خالی باشد پدرش که فدایی خانم زینب(س) است گفتیم ظلم است که نام تنها یادگارش را زینب نگذاریم و برای همین نام دخترم را تسکینه زینب گذاشتیم. یعنی آرامشدهنده بیبی زینب(س). وقتی به ایران آمدم متوجه شدم ایشان بعد از شهادتش به خواب معلم روستا آمده است.
حقوق 10 میلیون تومانی
ثاقب وقتی در امارات کار میکرد حقوقش ماهانه به پول ایران 10 میلیون تومان بود. اما وقتی خبر تجاوز تروریستهای تکفیری را شنید، سوئیچ اتوبوس را زیر لاستیکش گذاشت و به ایران آمد. وقتی به ایران رسید با عمویش تماس گرفت و گفت من در ایران هستم و دیگر بازنمیگردم. برای همیشه خدانگهدار. عموی ثاقب با پدرش تماس میگیرد و میگوید ما این همه برای ثاقب هزینه کردیم و این کار و زندگی را برایش مهیا کردیم نمیدانیم چه شد که به همه دنیا پشت و پا زد و راهی ایران شد.
همسرم به همین راحتی از مال دنیا و از همه تعلقاتش گذشت. وقتی شنید حرم عمه سادات در خطر است دیگر چیزی برایش مهم نبود. چشمانش را بر مال دنیا بست و رفت. وقتی از ایشان پرسیدند چرا نماندی و ماشینت را نفروختی و به کسی اطلاع ندادی پاسخ داد نگران بودم حتی لحظهای درنگ و تعلل من باعث شود تکفیریها به حرم نزدیک شوند آن وقت من دیگر نتوانم پاسخی به ابا عبدالله(ع) بدهم و شرمسار خواهم شد. الحق و الانصاف هم که خانم حضرت زینب(س) خوب از ایشان پذیرایی کرد؛ بیانصافی بود ثاقب به شهادت نمیرسید.
◼️#ختم_جمعی_صلوات به نیت تسلای قلب نازنین حضرت ولی عصر امام زمان (عج) در ساعات و لحظات جانگداز تاسوعا و عاشورای حسینی
✔️همین حالا با کلیک بر روی لینک زیر و ثبت تعداد صلوات مورد نظر خود، به #پویش_میلیونی_ختم_جمعی_صلوات بپیوندید👇
🔗 http://qurantv.ir/khatmsalavat
تعداد صلوات ختم شده تا امروز (چهارشنبه ۲۰ شهریور) ساعت ۱۶:۱۵:
📲 24,627,879
▪️با اشتراک این پست، دیگران را از این پویش بزرگ مردمی باخبر کنید▪️
🔹روابطعمومیشبکهقرآنومعارفسیما🔹
┄┅═══✼✨✼═══┅┄
🔗 http://qurantv.ir
🆔 @qtvirib
⬛️ سالروز شهادت امام زین العابدین علیه السلام تسلیت باد
▪️امام سجّاد عليه السلام : المُؤمِنُ مِن دُعائِهِ عَلى ثَلاثٍ : إمّا أن يُدَّخَرَ لَهُ و إمّا أن يُعَجَّلَ لَهُ و إمّا أن يُدفَعَ عَنهُ بَلاءٌ يُريدُ أن يُصيبَهُ
▪️ #امام_سجّاد عليه السلام فرمود :مؤمن از دعاى خود يكى از سه نتيجه را مى گيرد : يا برايش ذخيره مى شود ، يا در دنيا برآورده مى شود و يا بلايى كه مى خواست به او برسد از او برگردانده مى شود
📚تحف العقول، ص 280