الحقنی بالصالحین«یرتجی»
جوانترين شهيد مدافع حرم است. شهيد جاويدالاثري كه پدر و مادرش بهوقت دلتنگي بايد با ياد و خاطرهی ا
اميرعلي از همان دوران كودكي نوع نگاه و رفتارش با ديگران فرق ميكرد. بيشتر از سنش ميفهميد و همين باعث شده بود براي مادرش تكيهگاهي باشد. نصيبه ابراهيميان، مادر شهید محمدیان ميگويد: «من و اميرعلي باهم يك غار تنهايي داشتيم. وقتي دلم از دنيا ميگرفت به آنجا ميرفتيم و با او درددل ميكردم. شنوندهی خوبي بود. حالا من ماندهام و تنهايي.» از پنج، شش سالگي شروع به حفظ آيات قرآن كرد و مادر با استعدادي كه در او ديد، نامش را در كلاس قرآن مسجد محله نوشت. مادر ادامه ميدهد: «همهی دلخوشياش رفتن به مسجد بود. مثل جوانهاي امروزي اهل رفتن به پارك يا سينما نبود. در هيئتها تا ديروقت فعاليت ميكرد. گاهي اوقات خسته و گرسنه به خانه ميآمد. ميگفتم مگر آنجا به شما غذا نميدهند، ميگفت بهجز من هم آدم بود. اميرعلي در تعزيه شركت ميكرد اشقياخوان بود و به سبب درشتي هيكلش نقش شمر را به او داده بودند. سال گذشته گفت دلم نميخواهد محرم اينجا باشم. تعزيه هم اجرا نكرد. هر سال داخل شهرك ايستگاه صلواتي برپا ميكرد. ميگفت مامان شلهزرد و عدسي درست كن. ميبرد آنجا.»
لحظهی آخر حرفي به من زد كه تسليم شدم. گفت كه از بين سه فرزندي كه خدا به شما عنايت كرده نميخواهي يكيشان را قرباني حضرت زينب(س) كني؟ حرفي براي گفتن نداشتم. وقتي ميخواست برود وصيت كرد اما من گوش ندادم. گفتم رسم است پدرومادر براي فرزندانشان وصيت ميكنند؛ برعكس شده. خنديد و گفت باشد نميگويم. حرفهايش را نوشته بود. با همه خداحافظي كرد و حلاليت طلبيد.» مدت زيادي در سوريه نبود كه خبر شهادتش را آوردند. مادر ميگويد: «يكي از دوستانش براي ما تعريف كرد. گفت دشمن كه حمله كرد هركدام از ما پناه گرفتيم. اميرعلي پايش تير خورد و روي زمين افتاد. خواستيم كمكش كنيم، نگذاشت. گفت برويد، من خودم را به شما ميرسانم. اما ديگر كسي خبري از او ندارد.» مادرش ادامه میدهد:«اميرعلي خيلي حضرت فاطمه(س) را دوست داشت و هميشه ميگفت دلم ميخواهد مثل خانمم گمنام باشم.»
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شهیدی که هم مانند عمه زینب، اسیر شد. هم مانند امام حسین (ع) سرش را بریدند... هم مانند حضرت ابوالفضل
روح الله طالبی متولد ۱۳۶۶ از شهر کشک سرای شهرستان مرند از توابع آذربایجان شرقی بود.
در سنین جوانی به استخدام سپاه پاسداران در آمد و در منطقه غرب با ضدانقلاب جنگید. سال 1389 عقد کرد و سال 1392 با یک مراسم ساده زندگی تازه خود را آغاز نمود و خدا دختری به اسم حنانه به او عطا کرد.
همواره در ایام محرم به همراه پدر خود مراسم شبیه سازی و تعزیه برگزار می نمود؛ میزان و شدت علاقه او به مراسم عزاداری سیدالشهدا(ع) وصف ناپذیر بود.
در جریان حضور تروریست ها در سوریه به این کشور سفر نمود و شجاعت و ایثارهای او هیچ گاه از ذهن رزمندگان اسلام پاک شدنی نیست و سرانجام به پاس مزد این رشادت ها و تعزیه خوانی ها برای امام حسین(ع)، در شهر حلب در دفاع از حریم عقیله بنی هاشم و در روز اول آبان ماه سال 1394 همزمان با تاسوعای حسینی در سن 28 سالگی به آسمان بال گشود.