🌹آیت الله مجتهدی (ره):
خوش به حال ڪسی که وقتی
نامهعمـلش رو به دستش میدن
اگه گـنــاهی هـــــم ڪرده زیــرش
#اســتغفار باشه.
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان
✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز
✅ 2-نماز استغاثه به امام زمان عج
✅3- دعای اللهم ادخل علی اهل القبور السرور
✅ 4- جزء خوانی هرروز از طرف شهید روز هدیه کنیم به تمام انبیا، صدیقین، وتمام حق وحق داران شهید روزمان
✅ 5 - خواندن حرز امام زین العابدین علیه السلام
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت به ادعیه خاص ماه رمضان ✅ 1-خواندن دعای افتتاح به نیابت از شهید روز ✅ 2-نماز استغاثه به امام
سلام علیکم
پنجمین روز از 💫 چله بیست و دوم 💫 مهمان سفره شهید 🌷 مصطفی عارفی 🌷هستیم.
دعوت شده پیامبر💫
همسر شهید:
به آقا مصطفی گفتم برای اتمام حجت و آرامش خودم برویم حرم واستخاره بگیریم. وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم😞 چون از خدا خواسته بودم که به بنده اش نشان دهد آیا راهی که می رویم درست است یا نه و آیا حضرت آقا راضی به این کار هستند یا نه و خداوند به خوبی با خواب صادقه و تحقیقات نشانم داده بود. وقتی استخاره گرفتیم جوابش اینگونه بود؛ دعوت پیامبر با دعوت انسانهای عادی فرق می کند به او اجازه دهید.☝️
از آقا علی بن موسی الرضا خواستم همانگونه که تا کنون مراقبم بود از این پس نیز هوایم را داشته و صبوری نصیبم کند🌹 هنوز از حرم مطهر بیرون نرفته بودم که به آقا مصطفی گفتم: به گمانم امام رضا(ع) برمن منت گذاشتند و صبوری بسیاری به من عطا کردند. ارامشی خاص وجودم را فرا گرفته بود و از آنهمه نا آرامی و بیتابی خبری نبود.🌿
مصطفی عارفی فرزند عبدالعلی متولد 15 دی ماه سال 1359 در خانواده ای مذهبی در تربت جام چشم به جهان گشود. پدرش کارمند فرمانداری تربت جام بود و دوران طفولیتش همزمان شد با شهادت دایی گرانقدرش فرامرز عارفی.
تحصیلات خود را در مقطع ابتدایی در تربت جام آغاز کرد از همان کودکی با مسجد و پایگاه بسیج بسیار مانوس بود فعالیت های مذهبی و فرهنگی را از مدرسه شروع کرد و هر چه بزرگتر میشد عزم راسخش برای نبرد فرهنگی بیشتر میشد.
جهاد را وظیفه همگان خصوصاً خودش می دانست. پس از حمله گروه تکفیری داعش به عراق به بهانه زیارت کربلای معلا به عراق رفت و به صف مجاهدین و مدافعین حرم پیوست. از آن پس راهش را مصمم تر از قبل در راه دفاع از حرم آل الله پیگیری کرد.
بارها برای عملیات های سخت و سنگین عازم عراق شد. او که دیگر به فرمانده ای شجاع و دلاور تبدیل شده بود جهت اعزام به سوریه آموزش های سخت را پشت سر گذاشت و نهایتا با رضایت پدر، مادر و همسر فداکارش عازم نبرد با حرامیان تکفیری شد.
پس از نبردی سنگین و فتح منطقه وسیعی از منطقه عملیاتی به آرزوی دیرینش رسید و در دفاع از حرم بی بی زینب (س) در اردیبهشت ماه سال 1395 شربت شهادت را نوشید.
همکاری با #بسیج و هیات
نقل ازفرمانده سابق پایگاه بسیج در مورد شهید مصطفی عارفی:🌹
یکی از دغدغه های آقا مصطفی همکاری بسیج, مسجدوهیئت مذهبی بود👌. ایشان دراین راه تلاش فراوان کردند تافعالیت های فرهنگی مذهبی بسیج وهیئت درمسجدبه طورجامع صورت گیرد وباوجود مخالفت های زیادبعضی افراد، الحمدلله تاحدزیادی موفق این کارشدند🌺 به جوانان هیئتی می گفتند: به هیچ عنوان نباید سنگربسیج ومسجد راخالی ازجوانان بگذارید☝️ایشان ماهانه مبلغی رابه قسمت فرهنگی بسیج هدیه می کردند تاصرف فعالیت های مذهبی فرهنگی کودکان ونوجوانان شده وسعی در جذب آن ها گردد🌺
آقا مصطفی خیلی به صلهرحم اهمیت میداد. حتی به بستگان خیلی دور هم سر میزد. مثلاً مادرشوهر دخترعمهام. دفترچهای داشت که از بزرگترهای فامیل تا فامیلهای دور، اسم همه را نوشته بود تا کسی از قلم نیفتد و مرتب به خانه همهشان برود. رفتن بر سر مزار درگذشتگان را هم نوعی صلهرحم میدانست. قبل از زیارت قبور فامیل هم، حتماً سر مزار آقا میرزای تهرانی، شهید شوشتری و شهید محمدی میرفت. سر زدن به شهدا را مهمتر از دیدار بستگان خود میدانست. میگفت از لحظههای سخت زندگی، دستخط، عکس یا فیلمی داشته باشیم تا یادمان باشد از کجا به کجا رسیدیم. ابتدای ازدواج موتور داشتیم و بعد یک ژیان خریدیم. به تدریج توانستیم ماشین بهتری بخریم. ایشان میگفت ماشین یک نعمت و وسیله امتحان ماست؛ باید با این ماشین به دیگران کمک کنیم. از وقتی ماشین خریدیم، برنامه گذاشته بود که مرتب به بهشت رضا برویم؛ از یک ساعت قبل با بستگان تماس میگرفت تا چند نفری را با خود همراه کند. برای حرم رفتن هم، همیشه چند نفری را با خودمان میبردیم و این را وظیفه خود، برای شکر نعمت میدانستیم.
گاهی که ناگهان برف یا باران میگرفت، اگر در مسیر رفتن به جایی بودیم و کارمان ضروری نبود، ما را به خانه برمیگرداند و برای جابهجا کردن افراد در خیابانمانده، میرفت. اگر هم کارمان واجب بود و باید میرفتیم، در مسیر حتماً افرادی را سوار میکرد و تا مسیری میرساند.
در روزهای خاص (شهادت و ولادت ائمه، اعیاد و...) هم به اطراف حرم میرفت و زائران را به صورت رایگان جابهجا میکرد.
در ماه مبارک رمضان، برنامههای خاصی برای بچهها داشت. وقتی به آقا مصطفی گفتم خواهرزادهام، ملیکا (که تازه به سن تکلیف رسیده بود و جثه ضعیفی دارد) به دلیل ضعف بدنی و گرمای شدید زابل، قرار نیست روزه بگیرد، خیلی ناراحت شد.
با اینکه خیلی سرش شلوغ بود و قسط سنگینی هم داشتیم، با خانواده خواهرم هماهنگ کرد و به زابل رفت و ملیکا را به مشهد آورد. از افطار تا سحر برای ملیکا و چند بچه دیگر برنامه داشت تا بیدار نگهشان دارد؛ از گردش و پارک رفتن تا برنامه غذایی ویژه (شامل کاهو، هندوانه، خوراکیهای مقوی، قرصهای تقویتی و...). آقا مصطفی میگفت بعد از اذان صبح، خانه را ساکت نگه دارید تا ملیکا بیشتر بخوابد. آن سال ملیکا تمام روزههایش را گرفت. البته ما تقریباً هر ماه رمضان، چند مهمان داشتیم که دعوتشده آقا مصطفی بودند.
یکی ازهمرزمان شهید مصطفی عارفی تعریف می کرد ؛وقتی سوریه بودیم برای عملیات، گاهی که آتش بس بود وفرصتی پیش می آمد که مصطفی گوشیشو برداره📱،عکس ها وفیلم های، امیر علی وطاها فرزندانش روتماشا می کرد به من هم نشون می دادولبخند رو لباش می اومد☺️ ،می گفتم، چراتلفنی باهاشون صحبت نمی کنی؟ آخه چند بار متوجه شدم که بچه ها می خوان با پدرشون صحبت کنن اما مصطفی سریع گوشی رو قطع می کرد که صداشونو نشنوه😢،می گفت اگه صداشونو بشنوم می ترسم ته دلم خالی بشه😔 بعدش از وظیفه ای که رو دوشمه شونه خالی کنم باید یکی رو تو این راه انتخاب کنم،یاجنگ بااین حرامی ها👹 ،که سوء قصد به حرم حضرت زینب رو دارند ،ودیگه مردم مظلوم اینجا رو خصوصا بچه هارو قتل عام می کنن ، هدف ما از این جنگ اینه که اول از حرم محافظت کنیم نذاریم یه خشت از حرم کم بشه☝️،ودوم اینکه جنگ به طرف مرزهای خودمون نزدیک نشه ،واین بلا ی آسمونی سر مردم وزن وبچه های خودمون نیاد،...خدا بزرگه ان شاالله مأموریت تموم بشه برمی گردم می بینمشون
طاها خیلی شبیه پدرش است؛ دلتنگیهایش را بروز نمیدهد. ولی امیرعلی، گاهی خیلی بیتابی میکند. زمان شهادت پدرش، خیلی نمیتوانست حرف بزند، ولی تا عکس آقا مصطفی را میدید، میگفت «بابا!». یک سال و نیمه که بود، یک شب خیلی بهانه بابایش را میگرفت؛ تا نیمهشب در آغوشم بود و گریه میکرد. چند ساعتی که گذشت، بهانهگیریاش شکل دیگری به خود گرفت و با التماس میگفت «بریم بابا!». خیلی شب سختی بود. به آقا مصطفی گفتم «من نمیدانم! خودت بچه را آرام کن.». چند لحظه بعد، بچه آرام شد و خوابید. صبح که بیدار شد، مي گفت «بابا آمد، رفت.
خواب صادقه همسرشهیدمصطفی عارفی شب شهادت ایشان🍂🍃
بعد از آخرین مکالمه تلفنی ساعت یازده ونیم یعنی دوساعت قبل ازشهادت آقامصطفی باایشون💔
در شب یکشنبه95/2/4
خواب دیدم آقامصطفی اومدن خونه وباعجله بهم گفتند برو و یه پرچم سبز بیارمیخوام بزنم سر در خونه🏠 من یه پرچم سه گوش آوردم ودادم به ایشون گفتند نه این کوچیکه☝️ ورفتند از توخونه یه پرچم سبز خیلی بزرگ آوردندو بالای بام نصب کردند👌 روش نوشته بود: کلنا عباسک یازینب🌹و گفتند خونه #مدافعان_حرم باید بابقیه فرق داشته باشه...
وقتی ازخواب بیدارشدم نزدیک نمازصبح بود😔😔😔
پنج نفری نشسته بودیم سر سفره
گفتم از ما پنج تا یکیمون خمس این راه میشه .... 🕊
میگن امام حسین علیه السلام و بقیه اهل بیت اون لحظه آخر میان ....
بیاین یه قراری بزاریم هرکس شهید شد و اهل بیت رو دید یک کاری کنه بقیه بفهمن که دیده...😉قرار بر این شد هرکس شهید شد لبخند بزنه ....😊
بعد از چند ساعت که رفتیم برا باز پس گیری و آوردن پیکر شهدا دیدم مصطفی به صورت رو زمین بود ...😔
همین که مصطفی رو برگردوندم دیدم خون تازه از مصطفی ریخت رو زمین😢 انگار همین الان شهید شده... و دیدم یک لبخند نازی رو صورت مصطفی ست ....❤️
اونجا یاد اون شوخی سر سفره افتادم ....😌
با اینکه خیلی پیکر جابه جا شد اما هنوز لبخند مصطفی بود.....😭
خدارو شکر تمام لباسای من متبرکبه خون شهید مصطفی شده بود.....🌹
هنوز لبخند اون صحنه که دیدمش جلو چشامه.... ❤️
📢📢📢📢📢
سلام علیکم💐
بزرگواران
قربانی برای سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام 💫🌟
برای دفع بلا و بیماری از بلاد مسلمین ویژه شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام 👌
صدقه سر سلامتی حضرت سلامتی همه مومنین و مومنات 🙏🙏
👇👇👇👇
👈 ان شاالله قربانی در روز جمعه همین هفته(12 اردیبهشت ) انجام می شود
عزیزان !
بیمه کنید خودتان واهل بیتتان را👌
ولو به اندکی 👉
یاری کنید مارا
سهم خود را به این شماره ی
کارت واریز فرمایید:
6037 9973 5313 3474
خدیجه مولوی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
✅ قربانی این هفته ان شاالله از طرف خانم حضرت خدیجه سلام الله علیها هدیه می شود به بقیه الله الاعظم عج 👉
واریز تا 9 صبح جمعه ان شاالله
شهید #سپهبد_حاجقاسم_سلیمانی ،
بر کرانهی خلیج فارس
۱۰ اردیبهشت ، روز ملی خلیج فارس گرامی باد🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای عشق اول و آخر من حسین(علیه السلام)....
🎙 محمدحسین پویانفر
💥 درک ظلمت و غربت «قبر» در همین دنیا، با دعای #ابوحمزه
«مومن در همین دنیا، در #سحر ماه رمضان با دعای #ابوحمزه امام سجاد(علیه السلام) سیر میکند و واقعاً وارد #قبر میشود: «أَبْکیٖ لِظُلمةِ قبری...»؛
واقعاً آن #غربت را میبیند، سِیرش را در #حشر میبیند و در همان سحر ماه رمضان از #شرک مُنَقّا میشود؛ «اَللّهم لک الحمد علی ما نَقَّیتُ مِنَ الشرک قلبی...»؛
این چیزی که ما باید به آن برسیم، همین است. این را انسان باید در این دنیا بفهمد، اگر نفهمید در قبر به او میفهمانند!»
#استاد_میرباقری
💚 #کجایی_سرداردلها ...
✨✨امسال دوستانت چه عاشقانه #قرآن برایت #ختم میکنند...🌹
#رمضانالمبارک🌙
-----------------------------------------------------------