الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مراقبت های چله بیست و سوم 👇👇👇 💫🌟هدیه اعمال خیرمان از طرف شهید روز به بقیه الله الاعظم عج 🌟💫 ✅ 1
سلام علیکم💐
سی و هفتمین روز از چله 🌟 بیست و سوم🌟 مهمان سفره شهید 🌷پویا ایزدی 🌷هستیم.
#شهید_مدافع_حرم_پویا_ایزدی 🕊🌺
#شهید_آبروی_خودرا_خرج_اسلام_کرد...☝️
شهید هیچوقت از کمک به فقراو نیازمندان غافل نبود, 👌دریکی ازاین مواردنوروز 93بود که برای جمع اوری کمک به سطح شهررفتیم, ایشان به مغازه ها سرمیزدو با فروتنی تمام طلب کمک برای نیازمندان میکرد😊,کاری که من ازانجام دادنش خجالت میکشیدم واز رفتن داخل مغازه ها امتناع میکردم,❗️
درمواردی پیش می امدکه دست رد به سینه اش میزدند امابرایش اهمیتی نداشت وباگشاده رویی کارش راادامه میداد☝️, اینجا یاد این جمله شهید رجائی افتادم که وقتی پست نخست وزیری راقبول کردفرمودمن ازمال دنیاچیزی به جزاندک ابرویی ندارم که حاضرم ان را برای اسلام بگذارم ✅و شهید پویاایزدی به معنی واقعی ابروی خودرا برای این کارمی گذاشت, وجالبتر اینکه وقتی برای رساندن کمک درب خانه نیازمندی میرفتیم بااسرار به من میگفت شما کمک هارا ببر درخانه وبگواینهارا یک غریبه برای شما فرستاده وخودش جلونمی امد🌹
#راوی_همرزم_شهید
پدر شهید :
او اولین شهید مدافع حرم در لنجان است . مردم شهید پرور و بصیر لنجان همواره در جبهه های نبرد حق علیه باطل شهدایی را تقدیم اسلام نموده اند و در هر مقطعی از زمان آماده فدا کردن جان خود در پاسداری از ارزش ها هستند.پدر این شهید والا مقام در گفتگو با لنجان ها با اشاره به شهادت فرزندش گفت : فرزند من مشتاقانه برای دفاع از حرم بی بی زینب (س) به سوریه رفت و سرانجام به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت در راه خدا دست یافت .وی افزود : پویا از همان کودکی عاشق اهل بیت ( ع ) بود و در راه دفاع از حریم اهل بیت و عصمت طهارت ( علیهم السلام ) هیچ چیز حتی عزیزانش او را از ادامه مسیرش غافل نکرد.
یکی از بارز ترین خصوصیات این شهید بزرگوار، خوش اخلاقی و گشاده رویی بود و این ویژگی ایشان در بین تمام اعضای خانواده ، اقوام و دوستان و همشهریان شناخته شده بود .
ایشان فردی بسیار صبور و متین بود و اگر تمام عکس ها و فیلم هایی که از این شهید عزیز موجود است را ببینید به وضوح متوجه این موضوع خواهید شد. ایشان همیشه همراه و شریک مشکلات و گرفتاری های اعضای خانواده،دوستان وآشنایان بودند و اگر مشکلی برای کسی پیش می آمد تا حد توان از کمک کردن دریغ نمی کردند.
همسر شهید 👇 👇
من خیلی وارد سیاست نمیشدم اما میگفتم که این جنگ، جنگ ما نیست. مگر ما هشت سال جنگیدیم، کسی به ما کمک کرد. کسی به داد ما رسید. پویا میگفت مانند زنهای کوفی حرف نزن! این جمله همسرم خیلی به من برخورد و بدجور گران تمام شد. انگار که تلنگری برایم شد. میگفت عزیزم خوب به حرفهایم فکر کن. زمانی که ما مصیبتهای امام حسین(علیه السلام) و حضرت زینب(سلام الله علیها) را میشنیدیم با خودمان میگفتیم ای کاش ما در آن زمان بودیم و امام حسین را تنها نمیگذاشتیم.
الان هم همین طور است یزید زمان دارد ظلم میکند و حسین زمان دارد ظلم میبیند. من نمیخواهم جزو گروه توابین شوم. بنابراین من هم چون با پویا هم عقیده بودم آرام شدم و رضایتم را به او اعلام کردم.
۱۰ روز قبل از اعزامش دو هدیه خریده بود گردنبندی برای ریحانه به مناسبت تولدش که او حضور نداشت و کیفی هم برای مدرسهاش خرید که استفاده کند. گردنبند را به دخترمان داد و گفت بیا بابایی این هم هدیه تولدت شاید من آن زمان نباشم. تا عمر داری این گردنبند را به یادگار از پدرت داشته باش. هدیه من هم کادوی سالگرد ازدواجمان بود. گفت که این گردنبند هم به مناسبت سالگرد ازدواجمان. سالگرد ازدواجمان پیشاپیش مبارک.
صبح روز یکشنبه ۱۲ مهرماه ۱۳۹۴ را در لایه به لایه ذهنم حک کردهام تا دم مرگ از یادم نرود. روز اعزام، خدایا چه لحظات سنگین و گران قیمتی، فقط گریه پشت گریه. پویا اما حرف میزد، می خندید و من را با کلام زیبایش آرام میکرد. گفت : خانم توکلت به خدا باشه، من دوست دارم عمر نوح را بکنم، اما محبت و عشق به اهل بیت آرام و قرار و از من گرفته. قرار بود اگر تماس باهاش نگیرند آن روز را سه تایی با هم باشیم. اما تلفنش زنگ خورد، گفت: یا علی، حاج موسی بریم. موسی جمشیدیان ولادت امام موسی کاظم توسط موشکهای کورنت اسرائیلی به شهادت رسید. لحظه آخر گفت خواهش میکنم گریه و بیتابی نکن تا من با خیالی آسوده، به کشتن این حرامیها فکر کنم.
آن روز ریحانه خواب بود که همسرم بیدارش کرد. او را با خودش به بیرون از خانه برد. ۴۵ دقیقهای طول کشید تا به خانه بازگشتند. یک شاخه گل رز خریده بود. با ریحانه به من داد، احساس کردم آخرین محبتهایش را میخواهد در حقم تمام کند. و در حال وداع با من است. گفت: خیلی دوستت دارم. فراموش نکن… من هم زدم زیر گریه، پویا فقط لبخند بر لب داشت که حال من از این بدتر نشه. بعد گفت مراقب خودت و ریحانه باش.به ریحانه گفته بود که مراقب خودت و مامانت باش. خون تو که از خون رقیه(سلام الله علیها) سه ساله حسین(علیه السلام) پر رنگتر نیست. انشاءالله حضرت رقیه(سلام الله علیها) نگاه ویژه به تو خواهد داشت. لحظه خداحافظی آخر آخر خواهش کرد گریه نکنم تا فکرش آزاد باشد تا فقط به جنگیدن و کشتن این حرامیها فکر کند، ریحانه گریه میکرد اما او بیتوجه به گریههای ریحانه سوار ماشینش شد. پویا دیسک کمر داشت، از پلهها که پائین میرفت، گفتم: من نگران وضعیت کمرت هستم. چفیهاش از ماشین برداشت و به کمرش بست و گفت : خانم خیالت راحت باشه، حضرت زینب سلام الله علیها) نمی گذارد من شرمنده اش بشوم. خیالت راحت باشد.)