eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
231 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
 شهید امید اکبری یکی از شهدای حادثه تروریستی سیستان و بلوچستان است که چهره و صدای او برای بسیاری از اهالی اصفهان آشنا است... خادم الحسین ، ذاکر اهل بیت و ذاکر هیئت فدائیان حسین اصفهان بود که همراه رفیقانش در ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ دو روز بعد از چهل سالگی انقلاب غریبانه در جاده خاش_زاهدان پر کشید و جزء اولین شهدای چلّه ی دوم انقلاب نام گرفت.
میگن رفیق شهید شهیدت میکنه..🤔 با دیدن این عکس فهمیدم واقعا اینجوریه😊 اگه با یکی خیلی مانوس بشی همه چیزت شبیهش میشه🙃 حتی مدل مو و لباسات..⚘ حالا چه برسه به مدل مرگ و سعادت..🌷 چه برسه به شهادت..😢😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 / به مناسبت سالگرد شهید امید اکبری امید بود... و شهادت، امید هر روزش....
پدر شهید: در سپاه که استخدام شد برای برگزاری یک روضه در دهه فاطمیه به نزد من آمد و اجازه خواست تا خانه را با کمک بچه‌های مسجد برای این کار آماده کند و من و مادرش هم بلافاصله استقبال کردیم، چند روزی گذشت، اما خبری از بچه های مسجد که قرار بود بیایند و منزل را برای برگزاری روضه آماده کنند نشد! به امید گفتم امید جان مشکلی هست با صدای مظلومانه اش آرام در گوشم و بدون آنکه مادرش بفهمد گفت: نمی توانم هزینه روضه را بدهم پول زیادی جمع نکرده ام. پدر شهید ادامه می دهد: آن زمان از این کارت های عابر که با آن پول دریافت می کردند، نیامده بود و من دفترچه حسابم را به امید دادم تا صبح روز بعد برای گرفتن پول به بانک برود. علاقه امید به من و مادرش باعث می شد تا همیشه با ما با احترام و ادب رفتار کند و نه تنها خودش به ما احترام می گذاشت، بلکه به برادرش هم توصیه می کرد که مبادا پدر و مادر از دست ما رنجیده شوند، همیشه با بچه های فامیل بازی می کرد و بچه ها با دیدنش متوجه می شدند که یک بازی دیگر با عمو امید به زودی آغاز می شود...
🌺 از زبان مادر شهید: گاهی اوقات می خوابیدم و امید می آمد کف پایم را می بوسید. بهش می گفتم:《آقا امید! مامان! دیگه این کار رو نکن من ناراحت میشم》، میگفت:《تو مادری!》 می گفتم:《مادرم ولی با این کارت من ناراحت میشم!》 همیشه میگفت:《مامان جان چیزی کم و کسر نداری؟》 می گفتم:《نه مادر!》 می گفت:《قَسَمِت میدم نصف شبم که باشه هر کاری داری به من زنگ بزن هر موقعی هر کاری داری، اگه سرِت درد گرفت، اگه چیزی خواستی حتما بهم بگو!》 می گفت:《نمی دونی دعای شما چقدر برام تاثیر داره! فقط شما دعا کن من شهید بشم..》 می آمد اینجا و پدرش را می برد حمام، ناخن هایش را می گرفت و کارهایش را می کرد. بهش می گفتم:《مامان! بابات خودش میتونه بره.. این کار ها برا چیه؟》 می گفت:《نه! بابامه! باید ببرمش》..
مزار شهید امید اکبری در قطعه مدافعان حرم گلستان شهدای اصفهان... هر وقت به قطعه شهدای مدافعان حرم می رفت به همسرش می گفت:《اینجا داره پر میشه دیگه برا من جا نیست!》..😔 آخرِ سر می دهم سر را به پایت یا حسین...!😭
تصاویری را از فرزند خردسال شهید امید اکبری مشاهده می‌کنید که کودک مات و مبهوت بر سر تابوت پدر ایستاده و اطرافیان خود را نظاره می‌کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لینک کانال الحقنی بالصالحین«چله ی شهدا»👇👇 مخصوص خانم هاست ایتا👈 http://eitaa.com/joinchat/870907916Cd8412d1e23
•﷽• ✨حضرت موسی بن جعفر علیه السلام درباره‌ی آیه ۳ سوره طلاق فرمودند: ◀️ دارای درجات و مراتبی است که از جمله آن مراتب این است که در کلیه کار‌های خود توکل و اعتماد بر او داشته و آنچه که درباره تو انجام دهد راضی و خشنود باشی و علم و یقین داشته باشی که هیچ گونه از خیر و فضل و کرم در حق تو کوتاهی نخواهد کرد و بدانی که حکم و فرمان در این گونه امور از آن او است؛ بنابراین با واگذار کردن کار به او بر او توکل نموده و در این کار و تمام کار‌ها به او اعتماد داشته باش و یا در کار‌های خود و در کار‌های بستگان خود به او اعتماد کن. الکافی ۲/ ۶۵/ ح ۵
نماز شب بیست و سوم سی رکعت بعد از حمد یکمرتبه سوره مبارکه زلزال پیامب اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : هر کس این نماز رو بجای آورد خدای تعالی غل و غش را از قلبش خارج می کند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ا ﷽‌ ا✨ جوانان انقلابی ؛ یاران مهدی عج مراقبت‌های معنوی 👇👇 تلاوت قرآن و ذکر هدیه به شهدای روز درماه شعبان 👈 مناجات شعبانیه درماه رمضان 👈 دعای افتتاح و ابوحمزه ثمالی ✅ مرور ویژگیهای جوانان انقلابی و مطالبات حضرت آقا از جوانان
دربرگ ریزان در شیراز و در خانواده ای منور به نور ایمان چشم به جهان هستی گشود. به علت فوت نابهنگام پدر از سن چهار سالگی تحت سرپرستی عمویش قرار گرفت و از همان ابتدا با رنجها و مشکلات دست و پنجه نرم کرد. هر چند تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم ادامه داد امّا در کنار تحصیل، اوقات فراغت را در فروشگاهی به کار پرداخت تا در تأمین هزینة زندگی یاریگر خانواده باشد. فعالیت سیاسی شهید از سال 1356 آغاز شد و او خود را شبانه روز وقف اسلام و انقلاب نمود. وی با شرکت مستمر در فعالیتهای انقلابی و پخش اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی حضرت امام(ره) کوشید تا اذهان جوانان را بیش از پیش با ماهیت پلید رژیم ستمشاهی آشنا سازد. با پیروزی انقلاب به عضویت بسیج درآمد و پس از آن به سلحشوران جان بر کف سپاه پیوست. شهیدکامیاب در جریان تروریسم منافقین، مبارزات پیگیری را با این گروهک ملحد آغاز کرد و با اینکه در این مسیر بارها مورد سوء قصد و تهدید آنان قرار گرفت دست از تلاش بر نداشت و در مجالس و محافل مختلف به افشا ی ماهیت پلیدآنها پرداخت.
سردار شهید جواد کامیاب همزمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران عاشقانه به سوی جبهه های نور شتافت و تا لحظة شهادت در اکثر عملیاتها شرکت کرد. وی در مدت زمان حضور در جنگ با عنوان فرماندة گردان در غالب عملیاتهایی که تا فروردین 1361 انجام پذیرفت شرکت کردو از هر عملیات زخمی به یادگار برداشت تا آنکه در جریان عملیات فتح المبین عمیق ترین زخم اشتیاق را بر جان پذیرفت و در هلهلة باران «تیغ و ترانه» به دیدار دوست شتافت . خاک خونرنگ "شوش" در تاریخ چهارم فروردین 1361 مهبط فرشتگانی بود که به تعزیت آفتاب مغموم این شهر آمده بودند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه با سردار شهید جواد کامیاب درباره عملکرد گردان شهید بهشتی در عملیات فتح المبین/
وصيتنامه شهید جواد کامیاب همانطور که امام امت خميني بت شکن فرمودند اسلام است که ما را پيروز کرده از دوستان و خانواده ميخواهم که از من هرگز ناراحت نباشند چون که ناراحتي شما باعث خوشحالي دشمنان خواهد شد و به جاي ناراحتي اگر در توان داريد به جنگ دشمن برويد و نگذاريد اسلام تنها بماند. بعد از مرگ من هيچگونه تجملي نميخواهد که به جا آوريد و اگر ممکن باشد مرا با لباس سپاه به خاک بسپاريد و اگر هم ممکن نباشد دست کم آرم سپاه را بر کفن من بگذاريد.
همه به آب کارون زده بودند جز جواد. هر چه اصرار کردیم نمی آمد. وقتی دید خیلی اصرار می کنیم گفت: «شما خیلی خامید، من الان حوریه های بهشتی را می بینم که با لیف و صابون منتظر ایستاده اند تا من شهید شوم و مرا غسل بدهند!» زدیم زیر خنده😅 بعد از آب تنی، رفتیم تا نسبت به منطقه عملیات توجیه شویم. یک کالک عملیات را روی زمین پهن کرده، دور آن حلقه زدیم. چند دقیقه نگذشته بود که خمپاره شصت­ی کنار ما به زمین نشست و منفجر شد. فقط جواد بود و هاشم نظر علی شهید شدند *** شهید عباس کامیاب حال و هوای تشیع پیکر جواد را اینگونه می نویسد:« گفتند وصیت کرده در کنار نظرعلی باشد، نظرعلی را نمی شناختم. بالاخره پیدایش کردیم، آنها را کنار هم آوردیم، جنازه ها را گشودیم. انگار از مادر متولد شده، پارچه را کنار زدم، صورت نورانی بخون خفته اش را دیدم که همچون عباس(ع) دست از بدن جدا بود، تکه تکه شده بود، خودش می خواست. نظر علی هم خواسته بود، هر دو با هم همچون حسین(ع)، خدا هم اینها را دوست دارد...» جواد کامیاب*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا