فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجاب ؛
کنترل قدرت صید
#حجاب_فاطمی
#مادرانه
نابرده رنج گنج به ما داده فاطمه س
💠 حجاب و حیا
روی #حــجاب و #چــــادر خیلی حساس بود، گاهی اوقات که خیلی #ناراحت میشدند از وضع جامعه میگفت یک چادر از حضرت #زهرا (س) به خانم ها ارث رسیده، چادری که خودش یه پـــــا روضه است نمیدونم چرا بعضی از زنها #لیاقت ندارن #امانت.دار چادر دختر پیامبر باشن...
می گفتند که هر مردی نمیتونه لباس پیغمبر بپوشه اما همه خانم ها ميتونن چادر حضـــــرت زهرا رو سر کنن...
حرفشون این بود که کسی که چادر سر میکنه و امانتدار خانم میشه باید #عفت و #حیا شون هم مثل خانم فاطمه باشه...تا جایی که ميتونستند سعی میکردند تو بحث حجاب و عفاف امر به معروف کنن...
#شهید_جاوید_الاثر_مدافع_حرم
#شهید_محمد_اینانلو🌷
🍃🌹🍃🌹
رقیه رضاییلایه، بیست و دوم فروردین ۱۳۴۴، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش محمدعلی و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تربیتمعلم درس خواند. معلم بود. ازدواج کرد. نهم مرداد ۱۳۶۶، در مکه مکرمه هنگام شرکت در راهپیمایی برائت از مشرکین توسط عوامل رژیم سعودی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
رقیه در دبیرستان از شاگردان ممتاز بود.او در دوران تحصیلی بسیار پر جنب و جوش و فعال بود.به ظاهرش بسیار اهمیت می داد و شیک پوش بود.
همه تلاشش این بود که از هر جهت نسبت به دیگران برتری داشته باشد.
او در سال آخر دبیرستان تحت تأثیر انقلاب دچار تحول فکری شد. به این نتیجه رسیده بود که متعلق به این دنیا نیست و مسیر دیگری را باید انتخاب کند با آنکه می توانست یکی از بهترین رشته های دانشگاه را انتخاب کند ولی در آخرین سال تحصیلی به کسب معارف دینی گرایش پیدا کرد.با بی رغبتی سال تحصیلی را به پایان رساند و به حوزه علمیه قم رفت. گفته بود« من اگر به دانشگاه بروم می توانم جان انسانی را نجات دهم،اما می خواهم با معارف دینی روح انسان ها را صیقل بدهم»
پس از گذشت یک سال از تحصیل در حوزه، احساس کرد پرداختن صرف به مطالب تئوری راضی اش نمی کند؛ به همین دلیل با تعدادی از دوستانش به کردستان رفت. در آنجا به عنوان معلم پرورشی به تربیت دختران دبیرستانی پرداخت. این زمانی بود که ضد انقلاب در کردستان توانسته بود تعدادی از جوانان را جذب خود کند.
دو سال و چند ماه قبل از شهادت با همسرش آشنا شد. اقوام با شناختی که از رقیه داشتند، او را به همسرش معرفی کرده بودند.آن زمان رقیه در حزب جمهوری فعالیت داشت و یکی از کانون های حزب را اداره می کرد.
وقتی با هم آشنا شدند، همسر رقیه او را بسیار نزدیک به افکار و روحیه خودش یافت.
همسرش می گوید«آن زمان من در سیستان و بلوچستان فعالیت می کردم. مثل رقیه در حزب جمهوری بودم و وقتی به ایشان گفتم من در سیستان کار می کنم و باید به آنجا بروم، بدون هیچ قید و شرطی پذیرفت. گفت تبعیت از همسر بر من واجب است»
با شروع بیماری مادرش،کردستان را ترک کرد و به قزوین بازگشت.
همسرش می گوید«خانواده ایشان مذهبی و سنتی بودند. پدرشان تجارت چوب می کرد و مادرش خانه دار بود. یک خواهر بزرگ تر از خودش داشت. او تنها دختر توی خانه بود.رقیه در استعداد و نبوغ و ایمان زبانزد فامیل بود»
مهریه رقیه یک سفر حج بود و چهارده سکه طلا، ازدواج با من بخاطر رضای خدا بود نه برای مادیات یا هر چیز دیگر.در همسر داری اش طوری رفتار می کرد که همه اش رضایت خدا را مد نظر داشت. سر سوزنی از تکالیفش را چه نسبت به من و چه در رفتار با دیگران کم یا زیاد نمی کرد. خودش را فانی در خدا می دید. هر وقت می خواست کاری انجام بدهد، با خودش می اندیشید که آیا این کار رضایت خدا را در پیش دارد؟
بعد هم جوابش را به سرعت پیدا می کرد.
نفوذ کلام بسیار بالایی داشت . حرف که می زد به دل همه می نشست. اگر اظهار نظری می کرد همه را تحت تأثیر قرار می داد. حرفی را نمی زد که قبلش آن را سبک و سنگین نکرده باشد. از حرفهای پراکنده پرهیز داشت. غیبت نمی کرد،تهمت نمی زد.
قبل از سفر حج یک سفر مشهد با هم رفته بودیم؛ ماه عسل آنجا بود.که فهمیدم و انس و ارتباط فوق العاده ایی با ائمه معصومین(ع) دارد. طوری با امام رضا حرف می زد بسیارصمیمانه بود .این رفتار فقط در مشهد نبود،در روزهای عادی هم همین ارتباط را با ائمه داشت.
از همان روزهای اول آشنایی رقیه از فنا حرف می زد. نمی گفت شهادت، می گفت فنا. می گفت«این امکان و فرصت نصیب مردها شد که به جنگ بروند اما برای زن ها چنین امکانی فراهم نیست. دوست دارم به گونه ایی از دنیا بروم که اجر و مزد یک شهید داشته باشم.»
زندگیمان ساده و بی آلایش بود. به زیور آلات گرایشی نداشت. این برای من لذت بخش بود وقتی می دیدم از یک مراحلی گذشته است. او معتقد بود شهید واقعی کسی است که با تمام وجود وظیفه اش را انجام دهد.
سال ۶۶ با پدر و برادرش به نیابت از مادرش به سفر حج واجب رفت. دو تا از خواهر های من هم با کاروان دیگری به سفر حج مشرف شده بودند. روز جمعه رقیه را آنجا دیدند و می گفتند«در رفتارش یک جور سبکبالی دیده می شد انگار از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید»به آنها گفته بودند که باید با آب زمزم غسل شهادت کنم. او در راهپیمائی برائت از مشرکین در مکه مکرمه به شهادت رسید.
دست نوشته های رقیه، از زمان تحصیل تا وقتی که حزب جمهوری فعالیت می کرد بر گرفته از احادیث قرآنی و مضامین عالی از فراز هایی بسیار زیبا از ادعیه معصومین بود.در تمام نوشته هایش عرفان رابطه عاشقانه با خدا مشهود است وکمتر از مضمون سیاسی و اجتماعی به خود گرفته است.
او درقسمتی از وصیت نامه اش نوشته :
الهی تو را هزاران بار شکر می کنم که اثنی عشری قرار دادی تا ولایت اهل بیت و عشق به خاندان رسالت،ظلمت کده قلبم را منور سازد . باز هزاران بار تو را شکر می کنم که من را از آنانی قرار ندادی که با دوری گزیدن از صاحبان امر،که قرآن کریم آز آنان به اولی الامر یاد می کند. راه ضلالت بپیماییم چرا که بدون توسل به ایمه و بدون عبور از شاهراه ولایت،چگونه می توان به جانان رسید؟
ایزدا! چگونه می توانم لب به ثنا و سپاست باز کنم در حالی که باران نعمت و رحمت را بر این بنده ضعیف و ذلیل و گناهکار فرستادی و نعمت عظمای زندگی در زیر چتر ولایت فقیه و صرف قسمت مهمی از عمر گرانبها را در ظل حکومت اسلامی به این بنده حقیر و مسکین ارزانی داشتی و من نتوانستم مسئولیت و حق عظیمی را که به واسطه این موقعیت شریف بر دوشم آمده بود، به نحو شایسته ادا کنم.»
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام آنکه هستی بخش کائنات و وجود بی انتها و غایت آمال عارفین و نهایت آرزوی مشتاقین و معشوق عاشقان شب زندهدار و روشنی بخش دل سالکان و خالق یکتای عالمین و معبود بینیاز بندگان و روزی دهنده آمرزنده مرزوقین و برانگیزنده برحق ۱۲۴ هزار پیامبر و فرستنده دین کامل و کتاب آسمانی کامل قرآن کریم و رسول ختمی مرتبت پیامبر اسلام (ص) و عطا کننده مقام عصمت به چهارده معصوم علیهم السلام. و بنام او که شهداء در نزدش روزیخور اویند و او که معامله با او بهترین معاملههاست بنام آن ارحم الراحمین، آن خالق المخلوقین و آن اکمل الکاملین و اصدق الصادقین و رب العالمین که تنها او را داشتن و با او بودن و او را دیدین و به عشق او نفس کشیدن.
به زندگی در دنیا معنا میدهد و در راه او جان دادن، به مرگ طراوت و به شوق وصالش جان باختن تلخ و داع دنیا را مبدل به حلاوت حیات تازه یافتن میکند.
الهی تو را هزاران بار شکر میکنم که مرا شیعه اثنی عشری قرار دادیم تا ولایت اهل بیت عشق به خاندان رسالت ظلمتکده قلبم را منور سازد و باز هزاران بار تو را شکر میکنم که مرا از آنانی قرار ندادی که با دوری گزیدن از صاحبان امر که قرآن کریم از آنان به اولیالامر یاد می کند، راه ظلالت بپیمایم ! چرا که بدون توسل به ائمه و بدون عبور از شاهراه ولایت چگونه میتوان به جانان رسید؟ ایزدا؛ چگونه توانم لب به ثنا و سپاست باز کنم درحالی که باران نعمت و رحمت را بر این بنده ضعیف و ذلیل و گناهکار فرستادی و نعمت عظمای زندگی در زیر چتر ولایت فقیه و صرف قسمت مهمی از عمر گرانبهاء را در ظل حکومت اسلامی به این بنده حقیر و مسکین ارزانی داشتی در حالی که نتوانستم مسئولیت و حق عظیمی را که به واسطه این موقعیت شریف بر دوشم آورده بود به نحو شایسته ادا کنم.
الهی چگونه این بنده بیحیا در محکمه عدالت پاسخگوی اعمال و گفتارش باشد؟ در حالیکه رهبری عظیم الشأن همچون امام خمینی داشته است؟
و چگونه در صحرای محشر حاضر شوم درحالیکه در زمانی زندگی میکردم که عاشقان و شیفتگان و مخلصان کثیری در راه تو و در راه دین تو و در کارزار با دشمن تو شهد شهادت را مشتاقانه نوشیدند.
در زمانی زندگی میکردم که میبایستی پیام آور خون گلگلون کفنان عزیزی میبودم.