گفته مادر شهید ساده زیستی و سخاوت از جمله خصوصیات حمید بود تا جایی که برای مجلس عروسیاش میهمانی سادهای برگزار کرد و به نیت ۳۰ جزء قرآن ۳۰ نفر از دوستان و اقوام را برای مجلس عروسی دعوت کرد. همچنین این خصوصیات را در منطقه هم داشت تا جایی که با وجود این که معاون گردان و فرمانده گروهان بود، همواره خود را نیروی تدارکات معرفی میکرد و اگر کسی درباره فعالیتهایش در جبهه میپرسید میگفت: در جبهه برای رزمندگان سیبزمینی پوست میکنم.
یکی از همرزمانش میگوید یک شب در منطقه مشغول پست دادن بودم و سرمای هوا به حدی بود که به خودم میلرزیدم، در همین حال حمید آمد و پلیورش را از تن در آورد و به من داد، در حالیکه هوا به قدری سرد بود که خودش به آن لباس نیاز داشت، فردای آن روز پولیور را برای حمید بردم، اما او پس نگرفت و گفت: این هدیه من به تو است، ممکن است شبهای دیگر هم هنگام پست دادن به آن نیاز داشته باشی.
اما حضور در منطقه را به همه این کارها ترجیح میداد و بارها به منطقه اعزام شد. در جریان عملیات کربلای ۵ به شدت از ناحیه گردن و پا مجروح شد و حتی پرده گوشش پاره شد. مادرش میگوید: هنگامی که به ما خبر مجروحیت حمید را دادند سراسیمه به سمت بیمارستان رفتیم و او را در شرایط نامطلوبی دیدیم. حمید تا من را دید گفت: مادر من آرزو و حسرت شهادت دارم، خواهش میکنم برای سلامتی من نذر و نیاز نکن و از رفتن به منطقه راضی باش. حدود دو ماه در بیمارستان بود و چند عمل جراحی روی او انجام شد اما تا بهبود نسبی پیدا کرد دوباره راهی منطقه شد.
این شهید عزیز ۱۱ تیرماه ۱۳۶۶ در جریان عملیات نصر ۴ بر اثر اصابت گلوله مستقیم دشمن در منطقه ماؤؤت عراق به شهادت رسید. مادرش در خصوص شهادت او میگوید: از آن جایی که هنگام رفتن فرزندانم به جبهه بسیار بیتابی میکردم و چند بار هم حالم بد شده بود، هنگام شهادت حمید بسیاری از اقوام در منزل ما حضور پیدا کردند تا خبر شهادت را به من بدهند. آنها حتی پزشک هم برای من از قبل دعوت کرده بودند و با وجود این که پیش از گفتن خبر شهادت حمید به من یک آرام بخش تزریق کردند، اما با شنیدن این خبر بیهوش شدم. هنگامی که چشمهایم را باز کردم یکی از دوستان حمید به من گفت: این وصیت نامه را فرزندت به من داد و گفت: اگر شهید شدم فوراً این وصیتنامه را به مادرم برسانید و بگویید اختصاصی خودت است و خودت تنها آن را بخوان. هنگامی که وصیتنامه حمید را خواندم مانند آبی که روی آتش بریزند، آرام شدم و بیتابیهایم تمام شد.
شهید حمیدرضا نظام دوره دبیرستان را در هنرستان عالی موسیقی گذراند و به دلیل حضورش در فعالیتهای هنری آثار مختلفی تولید و از خود به یادگار گذاشت.
اولین وصیت این جمله خطاب به خانواده است، «شما را مدیون میکنم که با نام من و هرآنچه اسم من بر آن باشد طلب چیزی از کسی یا جایی کنید» و ادامه داده است که هر چیزی که به عنوان اهدایی برای من به شما دادند قبول نکنید و اگر اصرار کردند آن را قبول کنید و به نیازمندان یا کمیته امام اهداء کنید.»
شهید حمیدرضا نظام درباره تمام اموال نقدی و غیرنقدیاش وصیت کرده بود. او برای برادرش نوشته بعد از شهادت بخشی از کتابهایش را به امور تربیتی منطقه ۷ آموزش و پرورش برساند و قسمت دیگری از کتابها را به مسجد محل اهدا کند. یک کتاب هم به برادرش هدیه داده بود. همچنین وصیت کرده اموال غیرنقدیاش را بفروشند و به کمیته امام اهدا کنند.
در فرازهای دیگری از وصیتنامه شهید آمده است «خواهرم: از بیحجابی است اگر عمر گل کم است، نهفته باش و همیشه گل باش.»
«با تدبر و مطالعات عمیق در جهان و اسلام، خود را آنچنان بسازید که بتوانید علاوه بر دفاع در برابر هجوم مستمر امواج تبلیغاتی و با اصطلاح ایدئولوژیک شرق و غرب، در صورت پیدا شدن زمینه هجومی با زبانی واحد، فصیح و آشکار به ابلاغ حقایق اسلام بپردازید.»
«هیچگاه بر عقل خود مغرور نشوید و با توکل قلبی بر خدا، انتخاب و عمل کنید.»
«با بزرگنمایی و طرح غیر آگاهانه مشکلات طبیعی و قهری انقلاب، دشمن را در اتحاد در باطل و خود را در تفَرّق از حق یاری نکنید و هرگز فراموش مدارید که مسبب بروز اغلب مشکلات اسلام و انقلاب، استکبار جهانی و در رأس آنها آمریکای شیطان صفت و متجاوز است.»
#چهل_روز_سرسفره_شهداء
#چله_سی_وهشتم
#مراقبتهای_چله_سی_و_هشتم 👇👇👇
✅ 114 مرتبه ذکر صلوات برای تعجیل در امر فرج
✅ دعای توسلی دیگر بعد از دعای توسل (در مفاتیح)
✅ دعای نور حضرت زهرا سلام الله علیها
✅ دعای سیفی صغیر (قاموس کبیر)
بزرگواران تمام این مراقبت ها 👆👆 از طرف شهید روز هدیه می شود.
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال #الحقنی_بالصالحین
👈 شانزدهمین روز از 💐 #چله_سی_وهشتم 💐 مهمان سفره پر برکت
شهید 🍃🌷 حسن عبدالله زاده 🍃🌷 هستیم .
8.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میدونم برای زنم سخته
برای علی اکبرم سخته
اما آدم تا سختی
نکشه بزرگ نمیشه 👏👌
🕊 شهید حسن عبدالله زاده
#شهدای_ایران #شهادت #الگو
#فلسطین #غزه #طوفان_الاقصی #سوریه #مدافع_حرم
شهید حسن عبدالله زاده اصالتاً از طوایف لر چهارمحال و بختیاری و از روستای شیخ علی خان است که به دلیل ماموریت پدرش در سال ۶۴ در اهواز متولد شد، اما با توجه به شرایط کاری پدر خود به تهران نقل مکان کردند. پاسدار شهید حسن عبداللهزاده به دلیل عشق و علاقه به ولایت و شهادت در سالهای اول جنگ سوریه بارها برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به این کشور اعزام شد.