الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شهید انصاری در زمان تصدی پست استانداری گیلان با تبعیت از حضرت علی(ع) که به عنوان امیرالمومنین(ع) شبا
انصاری ضمن قاطعیت در انجام کار، بسیار متدین، متعهد و نگران بود که در دوران مسوولیتش حقی بر گردنش نباشد، او واقعا به مردم گیلان عشق می ورزید و همواره معتقد بود تا فردی گرسنه در گیلان باشد، سیر خوابیدن حرام است.
در بعضی از نیمه شب ها با صدای گریه او مواجه می شدم و وقتی علت را جویا می شدم، می گفت: می ترسم در قیامت مولی علی(ع) از من سووال کند تو استاندار و والی استان بودی در حالیکه فقیر و مظلومی گرسنه سر بر بالین گذاشت، آنوقت چه جواب بدهم؟
مسوول دفتر وی نیز خاطراتی در این خصوص دارد. وی می گوید، هر شب بدون استثنا وی دستور می داد که ساعت 9:30 شب به بعد مقداری برنج، لوبیا، خرما و روغن را در کیسه ای تقسیم می کردیم و برای خانواده های دو، پنج و 10 نفره محروم می بردیم، عجیب بود، وی علیرغم این همه مشغله کاری و فکری می دانست در زیر کدام سقف و کدام چادر در اطراف رشت که خیلی کارتن خواب داشت، خانواده چند نفری زندگی می کند.
خودش با ما می آمد و تا نیمه های شب ارزاق را تقسیم می کردیم، او اینگونه با مردم در ارتباط بود و به این کار عشق می ورزید.
آدمی که در عرصه کار این اندازه قاطع و مقتدر بود، در عرصه کمک به محرومین این اندازه خاشع و عاشق بود.
شهید علی انصاری سوم خرداد سال 1323 در شهرستان رودسر استان گیلان به دنیا آمد و در 15 تیر سال 1360 و در چهارمین روز ماه مبارک رمضان در خیابان لاکانی رشت مورد هجوم ناجوانمردانه منافقان قرار گرفت و به مقام عالی شهادت نائل شد.
استانداری استان گیلان آخرین مسوولیت مهندس شهید انصاری بود که در کنار آن، عضو هیات علمی و مسوولیت دانشگاه فنی گیلان را نیز برعهده داشت.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
شهید علی انصاری سوم خرداد سال 1323 در شهرستان رودسر استان گیلان به دنیا آمد و در 15 تیر سال 1360 و د
سال ۱۳۲۳ فرزندی در دستان مادری از زنان پاک و مؤمن شهرستان رودسر جای گرفت که نامش را علی نهادند. او دوران کودکی را در زادگاهش سپری کرد و در دوره جوانی برای ادامه تحصیل در دبیرستان نظام رهسپار شهر تهران شد ولی در خرداد ماه سال ۱۳۴۲ از دبیرستان اخراج گردید. وی پس از اخذ دیپلم در رشته «اقتصاد دانشگاه تهران» پذیرفته شد اما پس از یک سال انصراف داد و تحصیلات خود را در رشته «ریاضی» دانشگاه تهران آغاز کرد. اودر این دوره چندین مرتبه توسط ساواک بازداشت و به زندان رفت. وی پس از اتمام دوره کارشناسی بدلیل اینکه ساواک با ادامه تحصیلش در ایران مخالف بود به توصیه پدربزرگوارش با اسم مستعار به امریکا رفت و در دو رشته «صنایع» و «ریاضی» به طور همزمان تحصیلاتش را ادامه داد و در رشته ریاضی موفق به اخذ مدرک دکترا شد. او درزمان حضورش در امریکا دبیر انتشارات انجمن اسلامی بود و در زمینه انتشار کتب باروحانیون مبارز رابطه بسیار نزدیکی داشت و همچنین به عنوان استاد در دانشگاه تدریس مینمود که پس از دو ترم به جرم تبلیغ در هنگام تحصیل, از تدریس در کلیه دانشگاههای امریکا منع شد ولی پس از مدتی مسئولیت برگزاری مجالس و تظاهرات را درامریکا به عهده گرفت. انصاری به دلیل دوستی با دکتر چمران چندین مرتبه به لبنان رفت و پس از پیروزی انقلاب به ایران بازگشت و ابتدا به عنوان معاون استاندار خراسان وسپس در جایگاه استاندار گیلان به خدمت پرداخت و در همان زمان ریاست دانشکده فنی گیلان و عضویت هیأت علمی دانشگاه تهران را بر عهده گرفت. سرانجام در تاریخ ۱۵/۴/۱۳۶۰ یک هفته پس از انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی توسط منافقین در شهررشت در حالیکه یازده زخم عشق را به جان خرید, آرام و مطمئن ندای حق را لبیک گفت.
انصاری به روایت همسر(۲)
اوایل تیرماه سال ۱۳۶۰ به مناسبت شهادت ۷۲ تن از گیلان به تهران آمده بودم. عصر روز چهاردهم تیرماه علی آقا تلفن کرد و گفت: «فردا شهید میشوم. به دلم افتاده و میدانم به لقاء الله خواهم رسید.» بغض گلویم را گرفت و با ناراحتی پرسیدم: «چرا این طور تصور میکنید, شما که تاکنون تلفنها و تعقیبهای زیادی داشتهاید, اگر ممکن است به جای چهارشنبه امروز به دنبال من بیایید.» نگذاشت جملهام تمام شود و با لحن خاصی گفت: «هرگز میدان را با تهدید خالی نمیکنم.» آن روز هر دو ساعت یک بار با ایشان تماسمیگرفتم تا اینکه صبح روز بعد قبل از وقت اداری, با محل کارش تماس گرفتم ولی هنوز به آنجا نرسیده بود. اضطراب تمام وجودم را فرا گرفت, با خودم گفتم: «خدایا برای علی اتفاقی نیافتاده باشد.» مدت کوتاهی گذشت. درست ساعت ۸:۳۰ صبح یکی از دوستانش اطلاع داد به پای انصاری تیر خورده است و باید به گیلان بروم. اما من باور نکردم چون خودش به من گفته بود: «اگر خبرم را شنیدی, مطمئن باش که به دو جای بدنم شلیک خواهند کرد, به مغزم چون برای خدا میاندیشد و به قلبم چون برای مردم میتپد.» زمانیکه به گیلان رسیدم, پیکر غرق به خون علی با یازده گلوله در بدن آماده تشییع بود و من در سوگ او جامه سیاه بر تن کردم
وصیت نامه شهیدانصاری
… و تو ای دخترم, کوله بارم را بر دوش گیر و فرزند شهادت باش. همرزمان تو در هفدهم شهریور ماه غوغا به پا کردند و با سمیهها همراه شدند. تو نیز همچون سمیه از حق پیروی کن و بدان که هیچ مکتبی غیر از اسلام یارای پیاده کردن عدالت اجتماعی را ندارد. بر سر مستکبرین فریاد زن, نسبت به مستضعفین خاضع باش … اما تو ای همراهم (همسرم) با مشکلات زمانه مدارا کن و مانند سنگ صخره باش, بدان اگرشهید شدم, زهی سعادت. در هر صورت تو راهی را که راه انقلاب حسین (ع) هست, ادامه بده و آنقدر تلاش کن تا به شهادت برسی. از مال دنیا چیزی ندارم که برایت بگذارم ولی باشرافت زیستن را به یادگار گذاشتم که تو نیز آن را ادامه دهی. اگر مردم در زیر عکس امام (ره) عکسم را جای دهید که شاید ترشحات روحانی عظیم این مرد بزرگ بر تصویرم, غبار شرف گیرد. چیزی ندارم که برای تو باقی بگذارم ولی بدان که عمری را با شرافت زیستم و در مقابل ناحق هرگز سر تعظیم فرود نیاوردم. تو چو کوه استوار باش اگر کشته شدم زهی خوشبختی، بر مردهام گریه مکن شیرزن باش و مقتدر. کولهبارم را برگیر و بقیه را هم را ادامه ده و هیچوقت راه امام را تنها مگذار.اگر همه عدول کردند تنهای تنها به راهت ادامه بده تا در این راه تو نیز به شهادت برسی. از مرگ نهراس چون ترسوها جسارت مبارزه را ندارند. در مبارزه با ضد انقلابیون (مزاحمین اسلام) در هرنوعش مبارزه کن دختر شجاع باش و امیدوارم انقلاب را یاری کنی که خدا یاریکنندگان را دوست دارد. ای کاش میتوانستم آن چیز را که در قلبم هست با تو بگویم ولی زبانم یارای گفتن و یارای نوشتن را ندارد. برای رسیدن به آگاهی و شناخت قرآن بخوان، تا درفهم بدانجا برسی که شک از دل تو ز دوده شود و برای رسیدن به شهادت روزشماری کنی. در هر سنگر مبارزه مادرت را نیز همراه ببر.
برخورد شهید علی انصاری استاندار گیلان و بنی صدر 👇👇
بنی صدر وارد گیلان شد.
اما در یک خودرو به تنهایی نشست و شهیدانصاری در خودروی دیگر، او را همراهی کرد.
در حین رسیدن به استانداری یکی از خودروهای محافظین بنی صدر، با یک خانم روستایی که زنبیل چای بر سر داشت، تصادف کرد ولی خودرو محافظین او را روی جاده رها کرد و رفت!!!
شهیدانصاری که متوجه صحنه شد، توقف کرد و زن را سوار خودرو خود کرد و به بیمارستان برد. پس از بستری کردن او در بیمارستان خود را به استانداری رساند.
تا رسیدن آقای انصاری به استانداری، بنی صدر به انتظار نشسته بود. با دیدن آقای استاندار با عصبانیت می گوید: "جناب استاندار، شما در استان نقش رییس جمهور را دارید، کافی است دستور بدهید. نه اینکه خودتان دنبال کاری بروید"
انصاری در جواب می گوید:
"جناب آقای رئیس جمهور، این مردم شاه رابیرون کردندچه برسدبه رئیس جمهور! "
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
📢📢📢📢📢 با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته.. مثل شهدا بودن سخت نیست مثل شهدا ماندن سخته... ر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
#السلام_علیک_یا_امین_الله_فی_ارضه
📌 فلسفۀ زیارت چیست؟
📌 مؤمن، به زیارتِ امامش نیاز دارد؛ مثل نیاز کودک به مادرش
📌 هروقت دلت برای زیارت تنگ شد، حتماً برو؛ به این نیازت پاسخ بده!
⭕️ زیارت و ملاقات، نیاز انسان است. اصل دیدار و ملاقات، عالیترین فعلی است که هدف خلقت است. (إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ؛ انشقاق/۶) همۀ زجری که انسان میکشد بهخاطر همین «لقاء» است.
⭕️ آخرین نقطۀ حیات بشر، دیدار و ملاقات است؛ آخرِ حیات اخروی انسان، خوردن یا شناکردن در نهر شیر و عسلِ بهشتی نیست؛ آخرین و بالاترین نیاز انسان، فعلی است بهنام «لقاء» یعنی ملاقات پروردگار!
⭕️ آخرِ نیاز انسان ملاقات است، اولِ نیاز او هم ملاقات است! میگویند: بچه وقتی بهدنیا آمد، بلافاصله او را به آغوش مادرش بدهید. این نیاز روحی بهقدری مهم است که-طبق تحقیقات روانشناسی- اگر تا ششماه پس از تولد نوزاد، مادرش او را بغل نکند، کودک میمیرد؛ هرچند سایر نیازهایش تأمین شود.
⭕️ امامرضا(ع) میفرماید: امام، مثل مادر است نسبت به طفل شیرخوار (تحفالعقول/439) کودک وقتی به آغوش مادرش میرود، بهلحاظ روحی، تغذیه میشود. مؤمن هم به زیارت امامش نیاز دارد و به آن علاقه دارد؛ البته ممکن است نداند چرا زیارت را دوست دارد، اما مثل کودکی که میگوید «من مادرم را میخواهم» او هم میگوید: «دلم برای حرم، تنگ شده» لذا هروقت دلت برای زیارت تنگ شد، حتماً برو؛ به این نیاز خودت پاسخ بده!
استاد پناهیان
#ادامه_دارد
#هرشب_ساعت_هشت_یک_نکته
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
°•| 🌿🌸 #امام_خامنهای /•• ⇦این عکس شهدا را ازدیوارخانه هایتان پایین نیاورید✖️ این زینت ها زینت
📢📢📢📢
🔘فلسفه چفیه امام خامنه ای❗️
🔸به حضـــرت آقا گفتـــم فلسفــــه چفیــــه شما چیست ؟
ایشان فرمودند :دوستان اگر می دانستنـــد که دشمــن چگونـــه آماده شــده است برای زمیـــن زدن اســلام و نــظام هیچ گاه حالت رزم را از خود دور نمی کردند !
✍حجت الاسلام والمسلمین ماندگاری