در سال 60 راهی جبهه شد و مهرماه سال 60 در فتح آبادان عملیات ثامن الحجج شرکت کرد.در اولین نامه اش فقط چند خط سلام و احوالپرسی بود و بقیه اش همه مناجات بود «آقاجان امشب (فتح آبادان) این تو بودی که جنگیدی ما نبودیم- این شمشیر برنده تو بود که جنگید ما نبودیم.....» و در آخر نامه اش نوشته بود پاسدار فدایی اسلام عبدالحمید حسینی.
و این اعتقاداتش بود که آن را از جبهه های جنوب به کوههای کردستان در زمستان سرد سال 60 کشید.
ارتباط قلبی اش با امام زمان (عج) خیلی قوی بود و می گفت یک قدم به طرفشان برداری صد قدم به طرفت برمی دارند.
عبدالحمید در یکی از سخنرانیهایش تعریف می کند: « دریکی از عملیاتهاي کردستان بچه ها در يك جاي دره مانندي محاصره شده بودند؛ یک تعداد شهید و تعدادی هم زنده مانده بودند. 3 روز در محاصره بودند.
اصلاً نمی توانستند حرکت کنند با هر حرکتی به رگبار بسته می شدند؛ خارها را از زمین در می آورند و توی دهانشان می گذاشتند تا زنده بمانند.
در همین حین یکی از بچه ها می نشیند ویک مشت خاک را برمي دارد و آن را دست به دست مي كند (از این دست به آن دست و از آن دست به این دست) و می گوید آقا امام زمان(عج) قربونت بروم مگر نگفتی اگر یاریم کنید، یاریتان می کنم، مگر خدا نگفته ان تنصرالله ینصرکم ..... و با یک حال معنوی خوبی با امام زمان(عج) رابطه برقرار می کند.
همه تعجب می کنند چی شد این نشست صدای تیر نیامد، اول پیش خودشان فکر می کنند حتماً دشمن گذاشته اینها احساس خستگی کنند، حرکت کنند و همه را به رگبار ببندد یا زنده بگیردشان.
این آقا اول سینه خیز می رود بعد بلند می شود و به بچه ها می گويد اگر من را زدند که خوب عراقیها هستن ولی اگر نزدند شما هم بیاید. و از این صخره به آن صخره می رود و بعد می بیند قرار نیست تیری شلیک بشود، می آید بالا – این دره دو تا دهنه داشت، تانکهای عراقی به شکل اریب ایستاده بودند و لوله های تانکشان را به طرف داخل کوه تا آنجایی که می شد آوردند پایین- شهید عبدالحمید در سخنرانیش این جوری می گوید وقتی سر تانک را باز کردیم دیدیم آدمهای داخل تانک مردند ولی خفه نشدند، تیر و ترکش هم نخوردند ولی گویی با خط کش، یک خطی، از وسط آنها را به دو نصف کرده و آنجا سجده می کنه و قلبش محکمتر می شه» بعد ها ما متوجه شدیم خودش بوده ولی در سخنرانیش گفته بود یکی از بچه ها.
آخرین باری که به جبهه رفت و مادر می خواست از زیر قرآن ردش کند، گفت: مادر دستت را روی قرآن بگذار و قسم بخور که آن چیزی را که من می خواهم برايم انجام مي دهي - و مادر چون دل رحم و مهربان است ، قسم می خورد که هر چی بخواهد براش انجام بدهد.
بعد که مادر قسم می خورد عبدالحمید می گوید مادر خواهش می کنم به وصیت من عمل کنید و من را شبانه به خاک بسپارید.
مادر هم می گوید خدا نکند که تو شهید بشوی، بعدشم مگر اعدامی هستی (آن وقتها اعدامیها را شب خاک می کردند)
می گوید مادر من خجالت می کشم وقتی حضرت زهرا (س) را شبانه خاک کردند من روز خاک بشم.
20 و 21 فرودین ماه بود که به جبهه رفت و در 13 اردیبهشت در مرحله دوم عملیات بیت المقدس آن طوری که خودش دوست داشت «با تنی تب دار، لبی تشنه و ترکشی که توی حلقومش خورده بود» شهید شد.
آنها جوانانی بودند که زود بزرگ شدند.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
آخرین باری که به جبهه رفت و مادر می خواست از زیر قرآن ردش کند، گفت: مادر دستت را روی قرآن بگذار و قس
مادر بزرگم می گفت وقتی عبدالحمید کوچک بود به تعزیه بردمش؛ از آن زمان هر موقع می خواست بازی کند می گفت من علی اکبرم، من علی اصغرم و خودش را توی بغلم می انداخت و میگفت من تیر توی حلقومم خورده، من شهیدم و آب حوض را به آسمان می ریخت و می گفت این خون منه.خیلی برای همه سخت بود، همه مخالفت کردند که حمید را شبانه خاک کنیم زنگ زدیم قم،به آقای مشکینی گفتیم شهیدی است که این طور وصیت کرده، گفتند: «حتماً به وصیتش عمل کنید قطعاً یک رابطه بین این شهید و این وصیتی که کرده وجود دارد، یک رمز و رازی بین خودش و حضرت زهرا (س) بوده».روز هفت شهید آیت الله دستغیب، همین جایی که الان قبر عبدالحمید است یک تابلو سبز بود که روي آن نوشته بود خدایا خدایا تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما. حمید را دیدم که با چوب روی زمین چیزی می نویسد جلو رفتم، نوشته بود فدایی امام زمان (عج) پاسدار شهید عبدالحمید حسینی من و مادرم بودیم و من با شوخی به کمرش زدم و گفتم: جا رزرو می کنی؟ اول برادریت را ثابت کن.
شهید فیض یکی از دوستان صمیمی عبدالحمید بود که پدر ایشان اصرار داشت قبر حمید هم کنار قبر پسرش باشد.
عصر همان روز 3 تا قبر در اطراف قبر شهید فیض حفر کردند ولی هر سه آب گرفت. بعد پای همین تابلو سبز را حفر کرده بودند همان جایی که فقط من و مادرم می دانستیم.
وقتي با عده اي که براي مراسم دفن آمده بودند نماز شهيد را خوانديم همه به جز اين 9 نفر طبق وصيت نامه از قبر فاصله گرفتند و از دور شاهد دفن ايشان شدند.
من ابتدا به داخل قبر رفتم و لحظاتي در آن خوابيدم و براي ايشان دعا کردم. سپس برخاستم و در قبر ايستادم تا از پدر ايشان و چند نفر ديگر که جسد شهيد را به داخل قبر سرازير می کردند جسد را تحويل بگيرم و درون قبر قرار دهم.
وقتي پيکر شهيد به من سپرده شد خدا شاهد است هيچ احساس وزني از اين جسد نکردم. پيکر شهيد خيلي سبک بود و گويي در حالت بی وزني قرار دارد. در همين لحظه که غرق در اين واقعه عجيب بودم ناگهان صداي فرياد آقاي عابدي (که بعدها به شهادت رسيد) را شنيدم که با صداي بلند نام امام زمان (عج) را صدا میکرد. ايشان بعد به من گفت در همان لحظه که پيکر شهيد را به دست شما دادند من به چشم خود ديدم آقايي نوراني (که علائم خاصي را از ايشان ذکر میکرد) وارد قبر شد و جسد را تحويل گرفت و داخل قبر گذاشت. لذا من بي اختيار نام امام زمان (عج) را فرياد زدم. در آن لحظه به خود من هم حالت معنوي عجيبي دست داد که پس ازآن و تا هم اکنون هرگز نظير آن جذبه معنوي را در خود احساس نکرده ام.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
وقتي با عده اي که براي مراسم دفن آمده بودند نماز شهيد را خوانديم همه به جز اين 9 نفر طبق وصيت نامه ا
وقتي متوجه اين حضور نوراني و مقدس شدم همان طور که در قبر ايستاده بودم به افرادي که بالا و اطراف قبر ايستاده بودند گفتم همه با هم دعاي فرج امام زمان (عج) را بخوانند. سپس صورت شهيد را درقبر باز کردم و بر روي خاک لحد قرار دادم. چهره شهيد خيلي نوراني بود و به خوبي محل اصابت ترکش به گلوي او پيدا بود. آن طور که شنيده ام عده اي که پي به اين مسأله برده و می برند بر سر مزار اين شهيد در دارالرحمه شيراز می روند و براي برآورده شدن حاجات خويش به اين شهيد متوسل می شوند.
راوی: حجت الاسلام والمسلمين سيد علي اصغر دستغيب
﷽
#دعای_مکارم_الاخلاق
فراز نهم
خدایا بر محمد و آلش درود فرست
و فراخترین روزى را به وقت پیرى نصیبم کن،
و نیرومندترین قوّت خود را به هنگام درماندگى بهره من فرما،
و مرا در راه عبادت دچار سستى منما،
و از تشخیص راهت نابینایم مساز،
و به ارتکاب خلاف محبتت دچار مکن،
و مپسند که به کسى که از تو دور است نزدیک شوم، و از آن که با تو همراه است جدا گردم.
الهى چنان کن که با نیرو و قدرت تو به شداید حمله کنم،
و به وقت نیاز به گدایى از تو برخیزم، و در بیچارگى به پیشگاه تو بنالم، و مرا به کمک خواستن از غیر خود چون مضطر شوم، و به فروتنى براى مسئلت از غیر خود چون
ندار شوم، و به زارى کردن به درگاه غیر خود چون بترسم گرفتار مکن،
که به آن خاطر سزاوار خوارى و منع از رحمت و بى اعتنایى از جانب تو شوم، اى مهربانترین مهربانان.
الهى عنایت کن که به جاى آنچه شیطان در دلم مى افکند از آرزوى باطل و بدگمانى و حسد، یاد عظمت تو کنم، و در قدرت تو اندیشه نمایم، و در دفع دشمنان تو چاره سازى نمایم، و به جاى آنچه شیطان بر زبانم جارى مى سازد از فحش و بدگویى و ناسزا یا شهادت ناحق، یا غیبت از مؤمن غایب یا دشنام به شخص حاضر و مانند اینها، سخن در سپاس تو گویم، و مبالغه در ثناى تو ورزم، و با تمام هستى خود ستایش بزرگى تو کنم، و شکر نعمت تو بجاى آورم، و اعتراف به احسان تو نمایم، و به شمردن نعمتهاى تو مشغول گردم.
#ان_احسن_الحسن_الخلق_الحسن
💫 #حدیث _نور 💫
. امام صادق فرمود : هر کس از علمش ، پولش، مالش، جانش، به اندازه یک درهم خرج امام زمان (عج) کند به اندازه ی دو میلیون درهم خدا و امام ثواب برایش محاسبه می کنند
سلام علیکم💐
الحمدلله رب العالمین
توانستیم با یاری شما بزرگواران
از 12 فروردین تا امروز که روز نیمه شعبان است برای سلامتی وفرج امام زمان علیه السلام
✅ 6 تا گوسفند قربانی شد
✅3تا در استان گلستان برای اطعام مناطق سیل زده
✅2 تا در استان خوزستان برای اطعام مناطق سیل زده
✅ امروز هم یک گوسفند برای حضرت قربانی شد وبین خانواده های آبرور دار تقسیم شد
عزیزان ان شاالله به دعای مادرسادات جزء یاری کنندگان حضرتش قرار بگیرید
❣ اجروکم عندالله❣