5.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عدهای جوانان آتش به اختیار منتظر اصلاح خیانت مسئولین نماندند و خیابان و کوچههای عبارت حذف شدهی "شهید" را اضافه کردند
دستمریزاد👏
رسیدن به سن ۳۰ سال، بعد از آقا علی اکبر(علیه السلام) برایم ننگ است.😭
تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا #علی_اکبر(علیه السلام)؛ اصلاً نمی توانم تصور کنم.😭😭 فرق سالم را بعد از آقا علی اکبر(علیه السلام) نمیخواهم.😭
چقدر خوب میشد سر در بدنم نداشته باشم.😭 چقدر جالب و رؤیایی و زیباست وقتی ارباب می آیند بالای سرم. تن تکه تکه ام برایشان آشنا باشد و با دیدن شباهت های بدن من و شهزاده علی اکبر(علیه السلام) کمی از آن غم و غصه بدن اربا اربا تسلی پیدا کند. 😭😭😭خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم.😭
قسمتی از وصیتنامه شهید مدافع حرم 🌹مهدی صابری🌹
فرمانده یگان خط شکن علی اکبر علیه السلام🌹
لشکر پر افتخار فاطمیون🌹
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
رسیدن به سن ۳۰ سال، بعد از آقا علی اکبر(علیه السلام) برایم ننگ است.😭 تن و بدن سالم داشتن بعد از آق
علاقه ی ویژه ای به حضرت علی اکبر(ع) داشت❤️ و در هیات حضرت علی اکبر علیه السلام فعالیت می کرد و در یادداشت هایش سخن از ایشان می زند و حتی گروهان خودش در جبهه های مقاومت را به نام ایشان نامگذاری نمود.🌺
مهدی در ایام فاطمیه در ستاد حدیث غربت فعالیت می کردند. ا
آخرین باری که مهدی به ایران آمد با هم به مشهد رفتیم. بعد از اینکه زیارت کردیم در صحن سقاخانه دیدم ایستاده و می خندد😁! به مهدی گفتم چیه مادر، چرا می خندی؟! گفت مادر امضای شهادتم را از آقا امام رضا علیه السلام گرفتم.😍🕊
من به مهدی گفتم مادر اگر تو شهید بشوی من دیگر کسی را ندارم😔. مهدی دستش را به سمت آسمان برد و گفت: مادر خدا هست...🍃
🌷شهید مدافع حرم مهدی صابری🌷
نام: میرزا مهدی صابری
نام پدر: غلام رضا(روحانی)
ولادت: 1368/1/14 (مشهد)
شهادت: 1393/12/14 (سوریه/تل قرین)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: غلامحسین
اخرین مقام: فرمانده گردان علی اڪبر(ع) از لشگر فاطمیون
نحوه شهادت:
شهید "میرزا مهدی" "علی اکبر" گونه جنگ شدیدی را آغاز میکند دشمن که عقبنشینی کرده و تنها راه چاره را انداختن خمپاره میداند که در این بین ترکش خمپاره مهدی را زخمی میکند؛ بچه های "فاطمیون" در صحنه نبرد بودند که دیدند "میرزا مهدی" خودش را با تن مجروح به آنها رساند.
تا نگاه فرمانده به "میرزا مهدی" می افتد؛ می بیند لبهایش از شدت تشنگی خشک شده و دریغ از یک قطره آب برای آرام شدن او؛ میگوید: "مهدی جان" شما دیگر برگرد عقب بچهها هستند و شما هم زخمی شدهاید، خون زیادی از شما رفته و توان شما را گرفته است .
مهدی با حالتی مظلومانه می گوید: "نـــــه" برگشتن من در این شرایط سخت، "عین نامردی" است، فرمانده اش که میبیند زیر بار نمیرود نگاهش را برگرداند، که یک دفعه دید یکی از بچهها فریاد کشید "مهدی، مهدی" را زدند
تا نگاه "فرمانده" مجددا به مهدی افتاد دید؛ مهدی با صورت به زمین خورد سه گلوله همزمان سینه و پهلو و گردن مهدی را درید و خون فواره زد.
ایام فاطمیه بود و سالگرد شهادت "حضرت زهرا(س)" که مهدی مهمان مادر شد، شهید "میرزامهدی" در فاطمیه زهرایی شد؛جوان برومندی که عاشق حضرت علی اکبر علیه السلام بود و با لب تشنه به "علی اکبر لیلا" پیوست و به آرزوی دیرینش رسید.
سن شهادت: ۲۵(اولین فرزند خانواده)
علاقه: حضرت علی اکبر (ع)
قسمتی از وصیتنامه شهید:
چقدر خوب میشد سر در بدنم نداشته باشم. چقدر جالب و رؤیایی و زیباست وقتی ارباب میآیند بالای سرم. تن ِ تکهتکهام برایشان آشنا باشد و با دیدن شباهتهای بدن من و شهزاده علی اکبر(ع) کمی از آن غم و غصه بدن ارباً ارباً تسلی پیدا کند. خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم.
بابا، مامان، سرتان را جلوی ارباب و بیبی لیلا بالا بگیرید. هزار تا مثل من نه که کل دنیا فدای یک نگاه ارباب به گل روی آقا علیاکبر(ع). اینجوری تازه کمی شما شبیه اهل بیت(ع) شدید همهتان. برایتان از خدا اجر جزیل و صبر جمیل میخواهم. یاعلی اکبر(ع).. سلام من را به همه آشنا و همسایهها برسانید