شهـدا..! مانده ام از ڪدامتان،
بنویسم..! بخوانم..! بشنوم..!
✨هر ڪدامتان را صفتے ست
ڪه #شُهره شده اید به آن.. هر ڪدامتان را اخلاقے ست
ڪه #جادوانه شده اید به آن.. اما مے دانم !
✨همه ے شما را اگر خلاصه ڪنم،
مے شـود #عبد.. و تمام پیام تان را اگر خلاصه ڪنم...
مے شـود #حق...
✨دعا ڪنید ما را تا عبد حق شویم...
رهایمان نڪنید...
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
بیست و پنجمین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید 🌷داریوش گودرزی کیا 🌷هستیم
#لالههای_آسمونے
▪️شب های دوشنبه و جمعه به اتفاق به مجالس برگزاری دعای كمیل می رفتیم، از من می خواست در زمانی كه او در جبهه است، خواندن دعای كمیل بویژه دوشنبه شب ها را فراموش نكنم و ادامه دهم.
▪️شهید گودرزی كیا خیلی اهل نماز شب بود، نمازهای آخر شبش بعضا طولانی می شد. به امام رضا (ع) ارادت زیادی داشت و هر زمان كه فرصت می كرد به مشهد و زیارت ایشان می رفت.
▪️شهید چنان بر سجاده نماز اشك می ریخت و از خدا شهادت را طلب می كرد كه تنم لرزید و به او اعتراض كردم و گفتم: 'آخر مرد حسابی، تو با وضعیت بارداری من و شرایط زندگی ما، از خدا شهادت را می خواهی، من بدون تو چگونه این زندگی را اداره كنم، بی تو چگونه سر كنم.
✍ به روایت همسر بزرگوار شهید
📎 نخستین عکاس دفاع مقدس
#شهید_داریوش_گودرزیکیا🌷
ولادت : ۱۳۲۵/۱۱/۲۵ روستای اناج ، اراک
شهادت : ۱۳۶۳/۷/۲۹ منطقهٔ عملیاتی میمک
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#لالههای_آسمونے ▪️شب های دوشنبه و جمعه به اتفاق به مجالس برگزاری دعای كمیل می رفتیم، از من می خواس
شهید حاج داریوش (كریم) گودرزی كیا در تاریخ 25 بهمن ماه سال 1325 هجرش شمسی در روستای «اناج» از توابع شهرستان اراك در خانواده ای محروم دیده به جهان گشود. از همان دوران كودكی طعم تلخ محرومیت و سختی را چشید تا كلاس ششم ابتدایی درس خوانده و ناگزیر پس از چندی به عنوان نامه رسان در وزارت پست مشغول به كار شد.
شهید در سال 1355 به استخدام خبرگزاری جمهوری اسلامی درآمد و به عنوان عكاس ایرنا مشغول به كار شد و از سال 1360 عكاسي را از جبههها آغاز كرد.
داریوش گودرزیكیا در29 مهر ماه سال 1363 در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و در منطقه عملیاتی میمك به شهادت رسید كه به عنوان نخستین عكاس شهید دوران دفاع مقدس شناخته میشود.
همسر شهید 👇 👇
شهید گودرزی كیا اصلا اهل تظاهر نبود، وقتی از او می خواستم كه عكس برخی از دوستان شهیدش را بر روی دیوار خانه بگذارم، مانعم می شد و می گفت: این شهدا در قلب من جا دارند و نیازی نیست كه چهره اشان را در مقابل چشمانم قرار دهی. همه شما در قلب من جا دارید و من شما را از صمیم قلب دوست دارم.
حاج آقا خیلی دعای كمیل دوست داشت، شب های دوشنبه و جمعه به اتفاق به مجالس برگزاری دعای كمیل می رفتیم، از من می خواست در زمانی كه او در جبهه است، خواندن دعای كمیل بویژه دوشنبه شب ها را فراموش نكنم و ادامه دهم. شهید گودرزی كیا خیلی اهل نماز شب بود، نمازهای آخر شبش بعضا طولانی می شد. به امام رضا (ع) ارادت زیادی داشت و هر زمان كه فرصت می كرد به مشهد و زیارت ایشان می رفت.
شهید چنان بر سجاده نماز اشك می ریخت و از خدا شهادت را طلب می كرد كه تنم لرزید و به او اعتراض كردم و گفتم: 'آخر مرد حسابی، تو با وضعیت بارداری من و شرایط زندگی ما، از خدا شهادت را می خواهی، من بدون تو چگونه این زندگی را اداره كنم، بی تو چگونه سر كنم.'
همرزمانش می گفتند؛ در آخرین عملیات ( میمك) به عنوان عكاس به خط مقدم جبهه اعزام شده بود، در مراسمی كه اعضای گردان در شب قبل از عملیات برگزار كرده بودند، حاج آقا گریه زیادی كرده و شهادت را از خدا طلب نموده بود.
همرزمانش در این مراسم وقتی وضعیت داریوش را می بینند، به او با شوخی می گویند كه خیلی نورانی شدی؛ حاج آقا هم در جواب می گوید كه 'شما آنچه كه من می فهمم را متوجه نمی شوید'»
مجتبی گودرزی كیا فرزند شهید به خبرنگار گروه اجتماعی ایرنا گفت: پدرم برنده لوح دست خط زرین حضرت امام خمینی (ره)، دیپلم افتخار و سكه یادبود مجتمع، به عنوان برگزیده بخش عكاسي از مجتمع هنر و ادبیات دفاع مقدس در سال 1367 می باشد.
وی با نقل قول از پدر شهیدش افزود: عكاس جنگ ،عكاسی است كه وقتی صدای سوت خمپاره شنید خیز نگیرد بلكه باید استوار ایستاده باشد و لحظه برخورد خمپاره را ثبت و ضبط كند.
دلها را راهی ڪربلای #جبهه ها می کنیم و دست بر سینه، به زیارت #"شهــــــداء" می رویم...
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
#اَللّهُمَّارْزُقْناتَوْفِیقَالشَّهادَةِفِیسَبِیلِکَ
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
چهل روز همنشینی با #محبت_محمد_و_آل_محمد #حب_الحسین_یجمعنا تلاوت ۴۰ روزه #زیارت_اربعین همنوا با زائ
بیست و ششمین روز از چله هفدهم مهمان سفره شهید 🌷حاج علی سلطانی 🌷هستیم
💠مداح بی سر
هم مداح بود هم شاعر اهل بیت
می گفت :
« شرمنده ام که
با سَر وارد محشر شوم
و اربابم بی سر وارد شود ..»
بعدِ شهادت . . .
وصیتنامهاش رو آوردند ،
نوشته بود : قـبرم رو
توی کتابخونه مسجد المهدی کَندم
سراغ قبر که رفتند . . .
دیدند که برای هیکلش کوچیکه!
وقتی جنازهش اومد،
قبـر اندازه ی اندازه بود
اندازه تنِ بی سرش ...
✍ راوی: حاج کاظم محمدی
مداح اهل بیت علیهمالسلام
🌷 #شهید_حاجشیرعلی_سلطانی
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
💠مداح بی سر هم مداح بود هم شاعر اهل بیت می گفت : « شرمنده ام که با سَر وارد محشر شوم و اربابم ب
شهید حاج شیر علی سلطانی (ذاکر اهل بیت (ع) )در سال ۱۳۲۷هجری شمسی در خانواده ای متدین در محله کوشک قوامی شیراز دیده به جهان گشود .شهید سلطانی تحصیلات خود را از همان مکتب خانه شروع نمود سپس تا کلاس ششم ابتدایی درس را ادامه داد . به علت شور علاقه بسیاری که به معارف اسلامی داشت در یکی از مدارس حوزه علمیه به تحصیل علوم دینی پرداخت .
عضویت در سپاه.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۹به خاطر علاقه اش به سپاه به عضویت این نهاد مردمی درآمد شهید سلطانی در سپاه بعنوان الگوی بارز تقوا و اخلاص وصفا و صمیمیت شناخته شد خصوصا خضوع و افتادگی او بسیار چشم گیر بود بنحویی که پاسداران و بسیجیان اورا به عنوان یک معلم اخلاقمی می نگریستند.
شهیدسلطانی از مدتها قبل خودش را برای شهادت آماده کرده بود شاهد ما بر این مدعا مقبره ایست که از قبل در گوشه ایی از کتابخانه مسجد المهدی( که خود بنیان گذار همین مسجد بود) آماده ساخته بود. وشبها را در آن به راز ونیاز و دعا با معبودش می پرداخت . مقبره ایی که درست به اندازه تن بی سرش حفر شده بود گویی که شهید از قبل می د انسته که پیکرش را بدون سر دفن خواهند نمود بالاخره در عملیات فتح المبین به درجه رفیع شهادت رسید . پیکر بی سر شهید سلطانی در روز دوم فروردین سال 61 درکتابخانه مسجد المهدی (عج) واقعه در کوشک قوامی در مکانی که خود شهید آماده کرده بود به خاک سپردند.
از عمليات طريق القدس (فتح بستان) يكي از بچه ها خواب ديده بود كه حاج شير علي سلطاني ، پرچم روي دوشش است و سرش يك متر بالاي بدنش حركت مي كند . بعد كه حاجي را ديدم قضيه خواب را برايش تعريف كردم . گفت : آره ! در فتح بستان موج انفجار مرا بلند كرد و محكم به زمين زد و از ناحيه سر مجروح شدم . تمام بدنم از حركت افتاد . نمي دانستم حرف بزنم اما اطرافم را حس مي كردم ، حتي حرف ها را هم مي شنيدم . تا اينكه مرا در پلاستيك پيچيدند و همراه با شهدا به سردخانه فرستادند . كم كم داشتم يخ مي كردم . سرما بر من تأثير گذاشت، در همان حال به ياد حضرت اباعبدالله (ع) افتادم و از ايشان استمداد كردم . گفتم يا امام حسين (ع) من عهد بسته ام بدون سر شهيد شوم ، پس شرمنده ام نگذار …
در همين لحظه چند نفر وارد سرد خانه شدند ، ظاهراً پزشكي نيز با آنها بود ، من هم نفسم خورده بود به پلاستيك و عرق كرده بود و به محض اينكه متوجه شدند سريع مرا بيرون آوردند ، اكسيژن وصل كردند و دوباره زنده شدم . بعد هم دستي به پشت من زد ، پلك هايش را به هم نزديك كرد و گفت : من مطمئنم كه بدون سر شهيد خواهم شد .
دو وصیتنامه جذاب از آن شهید..
۱"...اي همه ي كساني كه مرا دوست مي داريد ، از شما تقاضا دارم هنگامي كه خبر شهادت من به شما رسيد ، ناراحت نشويد و مبادا خداي ناكرده از جمهوري اسلامي انتقاد بگيريد كه همه ي جوان هاي مردم را به كشتن داد. نه، ما ذليل بوديم خدا ما را به واسطه ي اين انقلاب عزيز كرد...
اي هزاران بار جان ناقابل من فداي اسلام عزيز باد، مبادا اشكال بگيريد كه اگر بالاي سر فرزندانش مي ماند بهتر بود، نه به خدا اين حرف ها غلط محض است. من، زن و فرزندم رابه خدا مي سپارم كه خدا بهترين يار و بهترين مدد كار است و از ساحت مقدسش مي خواهيم كه آن ها را به راه راست هدايت كند. آمين يا رب العالمين.
و از شما مي خواهم به جاي اين فكر ها مشتتان را گره كرده و از ولايت فقيه كه همان اسلام راستين است و از اين انقلاب و از اهل بيت عصمت و طهارت سلام الله عليهم اجمعين و از خميني كبير اين پير پارسا دفاع نماييد تا خدا شما را در دوعالم ياري كند...."
۲.ای همه انسانهایی که در پی سعادت ابدی هستید اگر می خواهید از چنگال گرگهای درنده و سلطه گرنجات پیدا کنید همگی روی به اسلام این آئین نجات بخش روی آورید که فقط اسلام است که با آن می توان بشریت را از همه بد بختیها نجات بخشد به امید آن روز که بشریت آگاه گردد و اسلام عزیز روی آورد. انشالله.........