eitaa logo
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
268 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
161 فایل
💕🕊 وخدایی ڪھ بشدݓ کافیسټ 💕🕊 خواستین تࢪڪ کنین برای فرج مولامون صلوات بفرست💕🕊 راه‌ارتباط‌ماوشما‌↯ @HeydarJon کلبه‌شروط‌ما↯ @Rahrovneeshg1401 بگوشیم↯ https://harfeto.timefriend.net/16636088185468
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 ⃟♥° تَجربہ‌بِـهم‌یا‌دداده‌کـِه... بَرای‌اینکِـه‌طلب‌شَهادَت‌کنۍنَبایدبه گُذشته‌خودت‌نِگاه‌کُنۍ...! راحـَت‌باش!نِگران‌هیچۍنَـباش! فقط‌مواظِب‌این‌باش‌کِـه،شیطون‌بِهت‌نگہ‌تو لیـٰاقت‌شَهادت‌نَداری..🙂!' ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⇠|♥️|••
شهید حججی می‌گفت: همه می‌گويند: خوشبحال فلانی، شهید شید. اما هیچکس حواسش نیست که فلانی برای شهید شدن.. شهید بودن را یاد گرفت 🌿
⚘﷽⚘ همیشہ‌باوضوبود،موقع‌شهادت‌هم باوضوبود دقایقی‌قبل‌ازشهادتش‌وضوگرفت‌ وروبہ‌من‌گفت‌ان‌شاءاللہ‌آخریش‌باشہ.. وآخریش‌هم‌بود💔. . 🕊! •┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
ابراهیـم‌‌همیشھ‌مےگفـت: تا‌وقتےکھ‌زمان‌ازدواجتون‌نرسیـده دنبال‌ارتباط‌کلامےبا‌جنس‌مخالـف‌نرید؛ چون‌آهستھ‌آهستھ‌خودتون‌روبھ‌نابودےمے‌کشونیـد! فضا، فضاےمجـازےاست، ولےنامحرم،نامحرم‌واقعےاست! برایش‌تک‌تک‌حرف‌ها‌وشکلک‌ها‌حقیقےاست؛ روےقلبـش‌اثرمےگذارد... ‌ -شهیدابراهیم‌هادے • •
هدایت شده از 『ࢪافـ؏ــ𝓡𝓪𝓯𝓪𝓮ـہ』
خواهش میکنم برای عزیزانمون که دم مرز موندن سه تا الهی به رقیه بگید سالم برن و صحیح و سالم برگردن.. 💔
●●●●💕 نفراولی‌که‌ارسال‌کنند '٪الهی‌به‌رقیه'' ایدی: @Raha_banoo_1383
بعدازاین یه چالش‌یهویی‌داریم🙂💕
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
🌼🌸🪷🍂🍁 #رمان_درحوالی‌عشق😍 #قسمت_چهل_وپنجم جشن شروع شده دخترعموی‌ریحانه‌‌همان که‌نامش‌گلنازبود کنارری
🌼🌸🪷🍂🍁 😍 _مطمنی؟! _ارره،عروس‌که‌نبایداینور اونورباشه‌بروقشنگم _عزیزم،عروسم‌دل‌داره‌هاوعروسی‌وجشن‌وادماش‌فرارنمیکنن دستت‌مهم‌تره _بخدافق‌قرمزشده _باشه‌ میرودوبعدچنددقیقه‌برمیگردد یک‌چیزی‌مثل‌خمیردندان‌ دستش‌است‌ولی‌خمیردندان‌ نیست _بیااینوبه‌دستت‌بزن _ممنون‌عزیزم‌ به‌دستم‌میزنم‌وازسوزش صورتم‌جمع‌میشود وای‌مگرمیشوداینقد بسوزدد؟! همراهش‌به‌اتاق‌برمیگردم اتاقشان‌پرازمهمان‌است‌ مانده‌ام‌چگونه این‌همه‌ادم‌دراین‌خانخ جاشده‌است این‌یعنی‌مهمانی‌کوچک؟! حسنادخترخاله‌ریحانخ به‌سمتمون‌می‌اید _ریحانخ‌تومثلاعروسی کجارفتی؟! _کارداشتم مهناحالش‌بدبودرفته بودم‌پیشش _خوبی‌مهنا؟! _خوبم‌عزیزم‌ممنون بلاخره‌جشنشان‌تموم‌شد همه‌رفتن‌جزخانواده خاله‌ریحانه‌وهمسرریحانه به‌همراه‌گلناز مادراقایحیی میگوید _بااجازه‌تون‌مادخترمونوببریم _خواهش‌میکنم _ببخشیدبریم‌پیش‌بابااینا اونجاصحبت‌میکنیم همه‌بلندمیشوند وبه‌طرف‌پذیرایی‌میروند بایک‌دستم‌نمیتوانم چادربپوشم دست‌دیگرم‌که‌حنایی‌از ی‌داروی‌بدرنگ‌شده حسناچادرراروی‌سرم مرتب‌میکند _ممنون‌دخترخاله میخندد _قابل‌نداره‌خانوم‌دکتر دستمومیگیردچرااین همه‌عزیزشده‌ام؟! ریحانه‌روبه‌روی یحیی‌رومبل‌نشسته‌است مادریحیی‌وخاله‌پروین رویک‌مبل خاله‌ریحانه‌چای‌میریزد برادرریحانه باپسرخاله‌اش بالای‌سرمبلی‌که عمووپدرهمسرریحانه نشسته اندایستاده‌اند مادریحیی دوباره میگوید _حاج،ریحانه‌جان‌دیگ‌بیاد خونه‌خودش _هرجورکه‌دخترم‌صلاح‌بدوند _مامان‌جان،چرافردانیام؟! یحیی‌نگاهی‌به‌ریحانه‌میکند ولبخندمیزند خاله‌پروین‌بلندمیشودومیگوید _دختربایدخونه‌شوهرش باشه‌دلبرکم‌باخانواده‌همسرت‌برو _چشم‌مامان لبخندی‌میزنم محبت‌است‌ عشق‌خاله‌رومیگویم!! ریحانه‌اماده‌رفتن‌است وسایلش‌روقبلابرده والان‌خودش‌میرود خاله‌وعمووخاله‌اش روبغل‌میگند حسناوگلنازروبهم‌بغل‌میکند روبه‌گلنازمیگوید _مواظب‌خانواده‌ام‌باشی _خانواده‌ام‌؟!چشم مواظب‌خانواده‌مون‌هستم ریحانه‌لبخندی‌میزد به‌طرفم‌برمیگردد خوشحالماولی‌نمیدانم این‌بغۻ‌ازکجامی‌اید دستانش‌روبرایم‌بازمیکند بغلش‌میکنم _مهناجان،مواظب‌خودت‌باشی صبح‌هاتنهایی‌نروجایی غریبی‌نکنی‌من‌زودب‌زودمیام اینجااینجاخونه‌خودته توم‌دختراین‌خانواده‌ای هرکاری‌داشتی‌به‌باباومامان بگو زودب‌زودبهشون‌سربزنی گفته‌بودم‌امروزاحساساتی شده؟! انگاردنبال‌حرف‌هاوواژه هامیدودتاکلماتی‌که برایم‌میگویدقشنگ‌باشند _چشم‌،نمیخوای‌سفراخرت بری‌که‌همینجایی _بیشعوراصن‌محبت‌بهت‌ نیومده میخندم‌ومیبوسمش _خوشبخت‌بشی‌ فرشته‌نجات‌من لبخندی‌میزندوبه‌سمت برادرش‌میرود دست‌دورکمرش‌میدازد _داداش‌خیلی‌دوستت‌دارم _مراقب‌خودت‌باش هرمشکلی‌پیش‌اومدبهم‌بگیا وسرریحانه‌رومیبوسد ازبرادرش‌جدامیشود ودوباره‌خاله‌روبغل‌میکند سوارماشین‌میشودودستی تکان‌میدهد اشکام‌راهشونوپیدامیکنن چراگریه‌میکنم به‌اتاق‌برمیگردم وچادرم‌روبرمیدارم‌وسر میکنم ودوباره‌به‌هال همه‌ساکت‌نشسته‌اند میدانم‌خانه‌برایشان‌ سوت‌وکوراست _خاله همه‌به‌طرفم‌برمیگردنن سرمومیندازم‌پایین _کجامیری‌مهناجان؟! _بااجازتون‌میرم‌خونه خیلی‌دیرشده‌ _ساعت۱شبه‌گلم همینجابمون _نه‌خاله‌ممنون‌فرداباید برم‌بیمارستان‌ _ای‌باباباشع‌ممنون‌گلم زحمتتت‌دادم _نه‌باباخاله‌چیزه خجالت‌میکشم‌بگویم میترسم‌برم‌خانه خاله‌لبخندمیزند _حاج‌اقامهنارومیرسونی؟! عمولبخندمیزد _بلهه‌ _نهه‌عموشمابشینیدخسته هستین‌م‌من‌خودم‌مییرم وسریع‌خداحافظی‌میگویم وکفش‌هایم‌رومیپوشم حسنابه‌طرفم‌می‌اید _چته‌دیوونه‌خب‌باهاشون‌برو _نه‌عموازصبح‌سرپایه راهی‌نیس‌تندتندمیرم حسنامواظب‌خاله‌باشی به‌گلنازم‌سلام‌برسون خدافس دروبازمیکنم خدایاچرااینقدتاریکهه 🌼🌸🍂🍁
••••💕🌻 میگن‌وقتی‌رسیدی‌جلو‌حرم‌ اینجوࢪی‌میبینی😭💔 ••••🌻💕
•••••••••••🍓🍑 🙂 جلوحࢪمش‌‌زانوبزنم💔 هی‌اشڪ‌‌بࢪیزم😭💔 •••••••••••🍓🍑
•••••••••••🍓🍑 🙂 تو قلب خیلۍ بزرگۍ دارۍ ڪه یسرۍ رفتاراۍ آدمارومیبخشۍ و به روشون نمیارۍ😄🤌🏼 قدر این قلبتو بدون❤️ خیلیا توانایۍ اینو ندارن:)'! پس خودتو دست ڪم نگیر😎🫰🏼✨ •••••••••••🍓🍑
"وجِنابِڪ اَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدنی..." ❲وچہ‌خوشبخٺم‌من‌ڪھ‌شمارودارم❳ -آقا؎ِ‌مھربون . .♥️꧇)
همین آرزومھ .... همینِ مسیرم .... حسینۍ بمونم .... حسینۍ بمیرم♥️✨🖐🏼
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
🌼🌸🪷🍂🍁 #رمان_درحوالی‌عشق😍 #قسمت_چهل_وششم _مطمنی؟! _ارره،عروس‌که‌نبایداینور اونورباشه‌بروقشنگم _عزیزم
🌼🌸🪷🍂🍁 😍 ازتاریکی‌میترسم‌ بعدازاون‌گابوسا _خانوم‌ولی‌خانی‌صبر کنید به‌پشت‌برمیگردم امیرعلی‌باگلنازهستن _سلام،جیشده‌گلنازجان _میرسونیمت _ممنون‌زحمتتوون‌میشه لیخندی‌میزند امیرعلی‌جلومیرودوماعقب _چندسالته‌مهنا _20تموم‌شده‌تازه21شدم _بهت‌نمیخوره _چندمیخوره‌بهم _18.19 _عهه _بله‌ _شماچی _22 _اهان _میخوره?! _بله؛راستی عقدتون‌کی‌هست عقدکردین‌اومدین گلنازلبخندی‌میزند اماامیرعلی‌براچندلحظه می‌ایستد _نه‌هنوزفقط‌ی‌صۼیه محرمیت‌خوندیم _اهان‌امیدارم‌خوشبخت‌بشین خیلیی‌بهم‌میایین جلودرمی‌ایستم وزنگ‌رامیزنم دوبار سه‌بار.چهاربار وپشت‌سرهم _شایدخوابن‌مهناجان همون‌لحظه‌صدای‌رۻا می‌اید _چته‌خروس‌زشت گلنازمیخندد _سلام‌دآداش‌خوبم دررومیزنی؟! _کلیدنداری‌مگ _نه _پس‌همونجاوایسا به‌گلنازوامیرعلی‌نگاهی‌میندازم هردومیخندنن ولی‌چرا؟! _رۻابه‌نفعته‌بازکنی _شب‌بخیر _رۻامهمون‌داریم _خرخودتی‌ _پس‌سوییچ‌بده میرم‌خونه‌سوگندمنصرف کنم _اگرمردی‌همینجوری‌برو _رۻااابیادروبازکن دارم‌میمیرم‌ازبی‌خوابی چرااینقدتولج‌بازی‌رۻا _شب‌بخیر ودیگ‌هیچی پاهاموب‌زمین‌میزنم امیرعلی‌جلومی‌ایدوزنگ میزند _مهنااااخه‌چراکسی نمیادتروببره‌خلاص‌شم‌چی؟! _سلام‌اقارۻادرومیزنی‌داداش _شما؟! _امیرعلی‌هستم _امیرعلی‌اها بازمیخواهدمرااذیت‌کند تاخرابش‌نکرده‌میگویم _رۻااقاامیرعلی‌باخانومشون هستنا درامیزند داخل‌میروم‌ومیگویم _بفرماییدتو _ممنون‌گلم‌میام‌ان‌شالله _ان‌شالله‌‌ممنونم لیخندی‌میزندومیروند ازحیاط‌به‌تندی‌ردمیشوم وواردهال‌میشم مستقیم‌‌به‌اتاق‌رۻامیروم _پسره‌‌بیشعورچرااینقداذیت کردی؟! ازروتخت‌بلندمیشود _چیشده _هیچی‌چرادروبازنکردی _کردم‌که بادستی‌که‌سوخته‌به‌پیشانی ام‌میزنم‌که‌میسوزد ایی‌میگویم _مهناجیشده‌دستت _قلی‌گازم‌گرفته _جدی‌باش _چای‌ریخت _وقتی‌مااومدیم‌بعدش _اوهوم _بیابیینم‌جیشده _میرم‌بخوابم 🌼🌸🍂🍁