eitaa logo
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
265 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
161 فایل
💕🕊 وخدایی ڪھ بشدݓ کافیسټ 💕🕊 خواستین تࢪڪ کنین برای فرج مولامون صلوات بفرست💕🕊 راه‌ارتباط‌ماوشما‌↯ @HeydarJon کلبه‌شروط‌ما↯ @Rahrovneeshg1401 بگوشیم↯ https://harfeto.timefriend.net/16636088185468
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 『ࢪافـ؏ــ𝓡𝓪𝓯𝓪𝓮ـہ』
خواهش میکنم برای عزیزانمون که دم مرز موندن سه تا الهی به رقیه بگید سالم برن و صحیح و سالم برگردن.. 💔
●●●●💕 نفراولی‌که‌ارسال‌کنند '٪الهی‌به‌رقیه'' ایدی: @Raha_banoo_1383
بعدازاین یه چالش‌یهویی‌داریم🙂💕
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
🌼🌸🪷🍂🍁 #رمان_درحوالی‌عشق😍 #قسمت_چهل_وپنجم جشن شروع شده دخترعموی‌ریحانه‌‌همان که‌نامش‌گلنازبود کنارری
🌼🌸🪷🍂🍁 😍 _مطمنی؟! _ارره،عروس‌که‌نبایداینور اونورباشه‌بروقشنگم _عزیزم،عروسم‌دل‌داره‌هاوعروسی‌وجشن‌وادماش‌فرارنمیکنن دستت‌مهم‌تره _بخدافق‌قرمزشده _باشه‌ میرودوبعدچنددقیقه‌برمیگردد یک‌چیزی‌مثل‌خمیردندان‌ دستش‌است‌ولی‌خمیردندان‌ نیست _بیااینوبه‌دستت‌بزن _ممنون‌عزیزم‌ به‌دستم‌میزنم‌وازسوزش صورتم‌جمع‌میشود وای‌مگرمیشوداینقد بسوزدد؟! همراهش‌به‌اتاق‌برمیگردم اتاقشان‌پرازمهمان‌است‌ مانده‌ام‌چگونه این‌همه‌ادم‌دراین‌خانخ جاشده‌است این‌یعنی‌مهمانی‌کوچک؟! حسنادخترخاله‌ریحانخ به‌سمتمون‌می‌اید _ریحانخ‌تومثلاعروسی کجارفتی؟! _کارداشتم مهناحالش‌بدبودرفته بودم‌پیشش _خوبی‌مهنا؟! _خوبم‌عزیزم‌ممنون بلاخره‌جشنشان‌تموم‌شد همه‌رفتن‌جزخانواده خاله‌ریحانه‌وهمسرریحانه به‌همراه‌گلناز مادراقایحیی میگوید _بااجازه‌تون‌مادخترمونوببریم _خواهش‌میکنم _ببخشیدبریم‌پیش‌بابااینا اونجاصحبت‌میکنیم همه‌بلندمیشوند وبه‌طرف‌پذیرایی‌میروند بایک‌دستم‌نمیتوانم چادربپوشم دست‌دیگرم‌که‌حنایی‌از ی‌داروی‌بدرنگ‌شده حسناچادرراروی‌سرم مرتب‌میکند _ممنون‌دخترخاله میخندد _قابل‌نداره‌خانوم‌دکتر دستمومیگیردچرااین همه‌عزیزشده‌ام؟! ریحانه‌روبه‌روی یحیی‌رومبل‌نشسته‌است مادریحیی‌وخاله‌پروین رویک‌مبل خاله‌ریحانه‌چای‌میریزد برادرریحانه باپسرخاله‌اش بالای‌سرمبلی‌که عمووپدرهمسرریحانه نشسته اندایستاده‌اند مادریحیی دوباره میگوید _حاج،ریحانه‌جان‌دیگ‌بیاد خونه‌خودش _هرجورکه‌دخترم‌صلاح‌بدوند _مامان‌جان،چرافردانیام؟! یحیی‌نگاهی‌به‌ریحانه‌میکند ولبخندمیزند خاله‌پروین‌بلندمیشودومیگوید _دختربایدخونه‌شوهرش باشه‌دلبرکم‌باخانواده‌همسرت‌برو _چشم‌مامان لبخندی‌میزنم محبت‌است‌ عشق‌خاله‌رومیگویم!! ریحانه‌اماده‌رفتن‌است وسایلش‌روقبلابرده والان‌خودش‌میرود خاله‌وعمووخاله‌اش روبغل‌میگند حسناوگلنازروبهم‌بغل‌میکند روبه‌گلنازمیگوید _مواظب‌خانواده‌ام‌باشی _خانواده‌ام‌؟!چشم مواظب‌خانواده‌مون‌هستم ریحانه‌لبخندی‌میزد به‌طرفم‌برمیگردد خوشحالماولی‌نمیدانم این‌بغۻ‌ازکجامی‌اید دستانش‌روبرایم‌بازمیکند بغلش‌میکنم _مهناجان،مواظب‌خودت‌باشی صبح‌هاتنهایی‌نروجایی غریبی‌نکنی‌من‌زودب‌زودمیام اینجااینجاخونه‌خودته توم‌دختراین‌خانواده‌ای هرکاری‌داشتی‌به‌باباومامان بگو زودب‌زودبهشون‌سربزنی گفته‌بودم‌امروزاحساساتی شده؟! انگاردنبال‌حرف‌هاوواژه هامیدودتاکلماتی‌که برایم‌میگویدقشنگ‌باشند _چشم‌،نمیخوای‌سفراخرت بری‌که‌همینجایی _بیشعوراصن‌محبت‌بهت‌ نیومده میخندم‌ومیبوسمش _خوشبخت‌بشی‌ فرشته‌نجات‌من لبخندی‌میزندوبه‌سمت برادرش‌میرود دست‌دورکمرش‌میدازد _داداش‌خیلی‌دوستت‌دارم _مراقب‌خودت‌باش هرمشکلی‌پیش‌اومدبهم‌بگیا وسرریحانه‌رومیبوسد ازبرادرش‌جدامیشود ودوباره‌خاله‌روبغل‌میکند سوارماشین‌میشودودستی تکان‌میدهد اشکام‌راهشونوپیدامیکنن چراگریه‌میکنم به‌اتاق‌برمیگردم وچادرم‌روبرمیدارم‌وسر میکنم ودوباره‌به‌هال همه‌ساکت‌نشسته‌اند میدانم‌خانه‌برایشان‌ سوت‌وکوراست _خاله همه‌به‌طرفم‌برمیگردنن سرمومیندازم‌پایین _کجامیری‌مهناجان؟! _بااجازتون‌میرم‌خونه خیلی‌دیرشده‌ _ساعت۱شبه‌گلم همینجابمون _نه‌خاله‌ممنون‌فرداباید برم‌بیمارستان‌ _ای‌باباباشع‌ممنون‌گلم زحمتتت‌دادم _نه‌باباخاله‌چیزه خجالت‌میکشم‌بگویم میترسم‌برم‌خانه خاله‌لبخندمیزند _حاج‌اقامهنارومیرسونی؟! عمولبخندمیزد _بلهه‌ _نهه‌عموشمابشینیدخسته هستین‌م‌من‌خودم‌مییرم وسریع‌خداحافظی‌میگویم وکفش‌هایم‌رومیپوشم حسنابه‌طرفم‌می‌اید _چته‌دیوونه‌خب‌باهاشون‌برو _نه‌عموازصبح‌سرپایه راهی‌نیس‌تندتندمیرم حسنامواظب‌خاله‌باشی به‌گلنازم‌سلام‌برسون خدافس دروبازمیکنم خدایاچرااینقدتاریکهه 🌼🌸🍂🍁
••••💕🌻 میگن‌وقتی‌رسیدی‌جلو‌حرم‌ اینجوࢪی‌میبینی😭💔 ••••🌻💕
•••••••••••🍓🍑 🙂 جلوحࢪمش‌‌زانوبزنم💔 هی‌اشڪ‌‌بࢪیزم😭💔 •••••••••••🍓🍑