eitaa logo
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
264 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
161 فایل
💕🕊 وخدایی ڪھ بشدݓ کافیسټ 💕🕊 خواستین تࢪڪ کنین برای فرج مولامون صلوات بفرست💕🕊 راه‌ارتباط‌ماوشما‌↯ @HeydarJon کلبه‌شروط‌ما↯ @Rahrovneeshg1401 بگوشیم↯ https://harfeto.timefriend.net/16636088185468
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️ شیطونـه کنارِ گوشت زمزمه میکنه: تا جوونی از زندگیـت لذت ببر❗️ هر جور که میشه خوش بگذرون😰 اما تو حواسـت باشه، نکنه خوش گذرونیت به قیمتِ شکســ💔ـــتنِ دل امام زمانمون باشه.
شبتون مهدوی☺️👋
••••🦋💕🕊 عیدتون مبارڪ❤️ •••••🦋💕🕊
با‌تشکر‌کردن‌خورد‌نمیشی!! بلکه‌بلند‌میشی♥️؛) بزرگ‌میشی....! تشکر‌کنو‌مهربون‌باش!🤍
کسۍکہ‌ﺗﻔﮑﺮﺵ‌ﺑﺎﺗﻮﻣﺘﻔﺎﻭتہﺩﺷﻤﻨﺖﻧﯿﺴﺖ. یہ‌انسانھ‌بایھ‌تفکردیگہ‌، ﻓﻘﻂﻫﻤﯿﻦ . . .! ﺍﮔﺮﻓﻘﻂ‌ﻫﻤﯿﻦﯾﮏﺍﺻﻞروبپذیریم، ﺭﻭﺍبطمون‌بھترمیشہ‌ﺑھﻫﻤﯿﻦﺳﺎﺩﮔـے..؛ خوشبختۍ مدیون‌دونستن‌چطور‌دوست‌داشتن‌دیگرانھ!♥️
توقشنگ‌ترين‌عامل‌تپش‌قلب‌ منۍرفیق🌿!
خدایا!♥️- "شُکرِت برای همه چیزایۍکه قدرشونو نمۍدونیم ولی نمۍ‌گیریشون ازم...! :)
نذاربھت‌دیکتہ‌کنن‌محالھ‌ رویاهاۍتومحال‌ُممکن‌میکنھ‌🚌🌿!
نازنین زهرا...♡: ‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ " از زبان هدیه " ‌ امروز رحلت امام‌خمینی(ره) بود؛ واسه همین تمام تیپم رو مشکی زدم.. از اتاق بیرون اومدم، _خب من دیگه باید برم،فعلا خداحافظ زندایی: -مگه ناهار نمی‌خوری؟! _نه باید برم امتحان بدم.. _همونجا یه چیزی می‌خورم.. همگی خداحافظی کردن و اومدم بیرون، سوار هاچ‌بک‌جون شدم و حرکت کردم.. رسیدم دانشگاه... "وااای دیرم شده بود" سریع با یه عذرخواهی نشستم رو یکی از صندلی‌ها.. بعد امتحان اومدم بیرون... ناری: -خب‌خب بگو ببینم شیری یا روباه..؟! _یه چیزهایی مابینِش‌.. فاطمه: -یعنی پاس میشی..؟! _آره،خدا کنه _بچه‌ها امروز مراسم برا رحلت امام نداریم؟! ناری اومد جواب بده که صدای شخصی اومد طبق معمول آقای‌راد: -می‌بینم امروز سالگرد خمینی جونتونه؛ سی‌ساله مرده هنوز براش یادبود و ... می‌گیرید واقعا که.. ناری: --حالا نه اینکه شما بزرگداشت کوروش بعد هزاران سال هنوزه که هنوز نمی‌گیرید..؟! راد: -باز کوروش یه کاری کرده، مال شما جز بدبختی چیکار کرد..؟! -امام شهدا..!هع..! _ببین آقای‌راد کوروش و هزاران سرباز دیگه که بعضی‌هاشون هم تو همین تخت‌جمشید خاک هستن برای همین جون دادن و ارزش دارن _شهدای هشت‌ سال دفاع مقدس ما هم برای همین مردم رفتن جنگیدن که امام و رهبرشون آیت‌الله‌خمینی(ره)بود که چه بسا اگر امام‌خمینی(ره) نبودن این جنگ پیروزی نداشت _چرا درباره کوروش حرف می‌زنیم میشیم روشن‌فکر ولی درباره شهیدهای هشت سال دفاع مقدس حرف می‌زنیم میشیم عقب مونده..؟! _مگه هر دو گروه برا کشور نجنگیدن..!! _پس چرا فرق می‌گذارید..؟!! _واقعا متأسفم.. بدون حرفی رفتم سمت آب‌خوری و آبی زدم به صورتم.. مهدیار: --نمی‌خواد خودتون رو آنقدر اذیت کنید.. "وااااای صداش" "ضربان قلبم رفت رو هوا" _سلام مهدیار: -سلام، میگم نمی‌خواد خودتون رو اذیت کنید.. -باید با کسی بحث کنید که بدونید منطقی هست و قانع میشه اما پسری مثل راد هیچ وقت قانع نمیشه پس نباید باهاش بحث کرد.. _آخه نمی‌دونید چه‌ حرفایی می‌گفت که! مهدیار: -می‌دونم ولی بعضی وقت‌ها باید سکوت کرد -حیف شما نیست با این کَل‌کَل می‌کنید؟! " وااای خدا ازم تعریف کرد یعنی! " _بله درست می‌فرمائید فا‌طمه: -وااای هدیه حالت خوبه؟! ناری: -هدیه خوشم میاد جوری جوابش رو دادی هنوز تو هپروته.. " ای خدااا حالا دودقیقه تنها شدم می‌خواستیم حرف بزنیم اگه گذاشتن! " " یعنی میشه بهم علاقه داشته باشه؟! " " نه بابا من آنقدر جلو این سوتی دادم محاله خوشش بیاد! " برگشتم سمتش: _خب مزاحم نمیشم،یاعلی.. مهدیار: مواظب خودتون باشین،علی یارتون.. پاهام شل شد، نمی‌تونستم راه برم.. "اون الان به من چی گفت؟!" "واای هدیه خودت رو جمع‌وجور کن" "چقدر بی‌جنبه‌ای خب یه خداحافظ بود دیگه" یه نگاه به فاطمه و ناری کردم، داشتن می‌گفتن و می‌خندیدن.. من هم یه زمانی همینقدر بی‌دغدغه بودم.. ولی بعضی وقت‌ها زندگی یه کارهایی و شوخی‌هایی میکنه با آدم که هیچ‌وقت فکرش رو نمی‌کردی.. من که تو خودم عاشق‌شدن نمی‌دیدم الان با صدای یه آدم ضربانم میره رو ۲۰۰ "پس منتظر اتفاق‌های یهویی زندگیت باش" ‌ نویسنده:
نازنین زهرا...♡: ‌ رمــــان "پایان یک عــــشـــــق💕" ‌ ‌ امتحاناتم داره تموم میشه مهدیه هم کنکورش رو داده و منتظر نتایج هست روزها همینجوری رو به سپریِ و علاقه‌ی من هم روز به روز به مهدیار بیشتر میشه.. کم می‌بینمش ولی خب؛ بعضی وقت‌ها دلتنگی آدم رو بیشتر عاشق میکنه آدم بلاتکلیفی شدم... واقعا نمی‌دونم آخر زندگی من ختم به چی میشه! حالا به مناسبت تموم‌شدن امتحانات قرار هست با نارنج و فاطمه بریم شهربازی.. شوار و مانتو مشکی‌رنگ با روسری و ساق و زرشکی‌رنگ اصلا مگه میشه من روسری و ساقم سِت نباشه؟! بچه شیعه باید خوشتیپ باشه.. قرار بود با ماشین نارنج اینا بریم خداروشکر‌ رسید،فاطمه هم تو ماشین بود.. من هم مثل بوق‌ها رفتم عقب نشستم.. _بَه‌بَه ســـــــــــــــلام خواهرای دلبر فاطمه: -سلام،چطوری؟! ناری: --سلام قربونت تو چطوری؟! _فداتون،چه خبرهاااا..؟! ناری: -هوووچ سلامتی فاطمه: --از تو چه خبر؟! _خداروشکر سلامتی رهبر.. _خبر از این بهتر؟! حرکت کردیم.. _میگم فاطمه چرا عروسی نمی‌کنید..؟! _الان خیلی وقته عقد هستید که؟! فاطمه: --وااای آجی بابام میگه تا خونه نداشته باشه عمراََ بزارم بری خونه خودتون؛ خب آقام هم وُسعِش نمیرسه.. ناری: -خب راضی کن بابات رو؛ همون اول که نباید همه چی باشه.. -ما هم اول اجاره‌نشین بودیم ولی الان دیگه خونه خریدیم.. _ان شالله درست میشه، حالا مداحی رو بلند کن ببینم،هیچی نمیشونم ناری: کَری دیگه.. ‌ ـــــ ای جنون‌آمیز باده‌ی لبریز شور رستاخیز مزه‌ی انگور ای شراب شوور مقصد و منظور این دل رو بی‌دل نکن بی‌منزل نکن دستم رو ول نکن دلهره می‌گیرم.. اوج آرامشم قربونت بشم منت می‌کشم بی‌حرم می‌میرم... ‌ (هلالی) ـــــ ‌ نویسنده: