eitaa logo
‌👑دࢪحــــــــوالی‌عشــــــــق👑
264 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
161 فایل
💕🕊 وخدایی ڪھ بشدݓ کافیسټ 💕🕊 خواستین تࢪڪ کنین برای فرج مولامون صلوات بفرست💕🕊 راه‌ارتباط‌ماوشما‌↯ @HeydarJon کلبه‌شروط‌ما↯ @Rahrovneeshg1401 بگوشیم↯ https://harfeto.timefriend.net/16636088185468
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿 🍂 دائـم الوضـو بود! موقـع خیلی‌ها می‌رفتنـد بگیرنـد؛ ولی حسـن اذان و اقامـه می‌گفـت و نمازش را شـروع می‌کرد. میگفت"زمیـن جای جمـع کردن هست ، حیـف زمین نیسـت که آدم بدون وضو روش راه بـره..؟! +شهیدحسن‌تهرانےمقدم🌱
🌱 🍂 🌸 🧕🏻 💕 گفتم‌ : ڪاش‌میشد‌ منم‌ همراهت‌ بیام‌ جبھہ لبخندۍ‌زد‌ وپاسخی‌داد‌ کہ‌ قانعم‌کرد ! - گفت‌ : هیچ‌ میدونی‌ سیاهیِ‌چادر‌ تو ازسرخی‌ِ‌خون‌ِ من‌کوبندھ‌تره ؟! همین‌حجابتورعایت‌کنی ؛ مبارزتوانجام‌دادۍ✋🏿🌱! به‌روایت‌همسر 🌹
هدایت شده از ★تبادلات گسترده گل نرگس«چهارشنبه»★
بسم رب خداے احمـد🌱 ⇜💌کانال در ایتا افتتاح شد⇝ ⇐زیر نظر از ݪبنان🤩⇒ تنہا سوار💫 نفر هفت ☄ لغب جهادے: 🕊️ بہ همہ مادیاٺ دنیا ❌ ۅ مدافع خاݩم حضرٺ زیݩب شد✨ رفیق! دسٺ رد کردن ندارھ⛅ ➩https://eitaa.com/Ahmad_mashlab_8
★سلام رفیق✋🏻 حالا که اومدی این متنو میخونی تا تهش برو وقتی گوشی دستت می گیری چقد تو مجازی میگردی؟ 1ساعت 2ساعت @Sarbazan_emam_12 3ساعت @Sarbazan_emam_12 بیشتر؟... حالا بگذریم تو مجازی چیکار میکنی؟ الان میگی چت میکنم فیلم می بینم یا ول می چرخم رفیق وقتت خیلی مهمه صرف چیزای مهم هم باید بشه👌🏻 چجوری؟ با آشنا ترشو با آشنا تر شو یاد بگیر زمینه ساز ظهور باش از همه مهم تر👇🏻 سرباز امام زمان باش چجوری؟! خب معلومه از الان شروع کن بیا تو کانال و با همه اینا آشنا شو تا بلکه یه قدم به آقامون نزدیک تر بشیم👇🏻 @Sarbazan_emam_12 @Sarbazan_emam_12 سربازان امام زمانیم🤞🏻
اگہ¹نفر100هزارتومن بهمون‌قرض‌بده تاآخرعمریادمون‌مےمونہ🔍 تاعمرداریمـ‌خودمونو💡 مدیونش‌مےدونیمـ📦 اما‌ ❤️ 'جونشون'رو‌‌برامـۅں دادن خیلےازحرفاشون‌رو‌زمین‌مونده.:)... 🔎⃟🗞¦⇢ الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج
مهشید: 💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت 💓از زبان مینا💓 از دست گیر دادنهای الکی بابا و مامانم خسته شده بودم...😐 همش بهم میگفتن اینو بپوش... با این بگرد..با این نگرد... و همیشه محدودم میکردن. هیچوقت نمیزاشتن مانتو و شالهای رنگی بخرم و با اینکه چادر هم میزاشتم همیشه بهم میگفتن تیره و ساده بپوش..😤 یه روز با دوستام از کلاس بر میگشتم که یکی از دوستام گفت: -مینا میای راهیان نور بریم😊 -راهیان نور؟!😯 نه...بریم چیکار کنیم اخه -بریم همه فاله هم تماشا☺️ -اخه بریم لای خاک و خل چیکار کنیم🙄 اخه...جای دیدنی هم که نداره -خب مگه خانواده تو میزارن سفر تفریحی بیای؟!😐 -نه😕 -خب دیگه...همین😐 -خب دیگه چیه؟!منظورت چیه؟!😟 -به راهیان نور میریم ولی خوش میگذرونیم...دیگه این سفر تفریحی نیست که گیر بدن😌 -راست میگیا....تازه ببینن یه جا رفتیم اومدیم شاید جاهای دیگه هم اجازه بدن 😊 -اره...پس میای دیگه -اره...پس برم خونه حرف بزنم ببینم چی میگن 😊 . رفتم خونه و منتظر بودم سر شام حرفو بزنم. اخه تو خونه ما فقط سر شام و ناهار فرصت دور هم نشستن و حرف زدن بود. میدونستم سخت قبول میکنن ولی باید میگفتم. سر سفره نشستم و اروم با غذام بازی بازی کردم. مامانم فهمید -چیه مینا؟!چیزی شده😟 -نه مامان چیز خاصی نیست -خب پس چرا غذا نمیخوری؟! -میخواستم یه چیزی بگم☺️ -چی؟!😯 -با بچه ها میخوایم بریم اردو 😇 تا اینو گفتم بابا که کل مدت سرش تو بشقابش بود با همون ارامش همیشگیش سرشو بالا اورد و چند نخ سبزی برداشت و گفت _ لازم نکرده حالا دم کنکوری هوس اردو رفتن کنی...اونم معلوم نیست با کیا... حتما هم مختلطه😐هر وقت شوهر کردی با شوهرت برو... -نه بابا جان...راهیان نور میخوایم بریم... بابا در حالی که داشت یه لیوان اب برا خودش میریخت گفت سال دیگه دانشجو میشی با دانشگات میری..بچسب به درسات... مامانم هم حرفای بابا رو تایید میکرد. یهو نمیدونم چی شد که اینو گفتم ولی رو کردم به بابا و گفتم... -میخوایم بریم از کمک بگیریم برای کنکور.... . بابا یه نگاه به من کرد و دیگه چیزی نگفت.. فردا صبح مامانم اومد تو اتاقم و گفت: -بابات موافقت کرده☺ . از خوشحالی داشتم بال در میاوردم اخه اولین سفر با دوستام بود😆💃 . . . 💓از زبان مجید 💓 خاله به مامانم زنگ زده بود و گفته بود که مینا میخواد راهیان نور بره. با خودم گفتم منم باید راهیان برم باید مینا بفهمه چقدر شبیه همیم 😊😌 ولی خب کسی رو نداشتم😕 باهام بیاد با الیاس در میون گذاشتم و استقبال کرد.. ولی خب اکثر جاها لیستشون پر شده بود کلی پایگاه رفتیم تا جا خالی پیدا کردیم.😍 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... ✍نویسنده؛ سیدمهدی هاشمی
مهشید: 💓رمان فانتزی نیمه واقعی 😍👌 💓 💓قسمت 💓از زبان مجید💓 با الیاس در میون گذاشتم و استقبال کرد...😍 ولی خب اکثر جاها لیستشون پر شده بود. کلی پایگاه رفتیم تا یه جا خالی پیدا کردیم...☺️ خیلی خوشحال بودم.. میدونستم وقتی مینا بفهمه که علایقمون شبیه همه خیلی خوشحال میشه😊 تا وقتی روز رفتنمون برسه کلی در مورد راهیان نور و یادمان ها تو اینترنت جست و جو کردم... و هرچی بیشتر میخوندم مشتاق تر میشدم که زودتر برم و این جاها رو ببینم 😊 . خلاصه روز سفر راهیان رسید و با الیاس رفتیم و خیلی خوب بود ✨توی این سفر کلی شدم و با آشنا شدم.✨ کلی چیز یاد گرفتم. فهمیدم یعنی چی. دوست داشتم یه روزی مثل اینا باشم 😔 نمیدونم چرا اینقدر دل نازک شده بودم... ولی هرجا میرفتم تا در مورد شهدا میشنید اشکم بی اختیار در میومد😢 ✨اینکه چجوری پر پر شدن به خاطر ما. ✨اینکه برادری جنازه برادر رو نگردوند چون میگفت همه ی اینا برادر منن😭کدومو برگردونم😕😭 ✨اینکه مادری 30 ساله هر روز در خونشو باز میزاره و تو کوچه میشینه به امید اینکه پسرش بیاد. ✨اینکه چجوری یه عده به اروند وحشی پریدن تا یه عده وحشی نپرن تو کشور ما 😔😔 واقعا خیلی روم تاثیر گذاشته بود. از خودم بدم میومد...😣 از اینکه چقدر بی خودم و چقدر ضعیفم😔 . راستش خیلی دوست داشتم تو این سفر با مینا رو به رو بشم ولی اونا یه روز قبل تر از ما اومده بودن و ما هر یادمانی که میرفتیم اونا روز قبل رفته بودن 😕 قسمت نشد ببینمش اما دلم خوش بود جایی رو دارم میبینم که مینا هم دیده و راه رفته ☺☺ . واقعا این سفر عالی ترین سفر زندگیم بود... چون خیلی خوب بود و با اشنا شدم 😊✨ . . 💓از زبان مینا💓 خلاصه این سفر شروع شد و با بچه ها رفتیم خیلی احساس خوبی داشتم ازینکه اولین بار بود بدون پدر و مادر یه جایی میرفتم.😆😍 احساس میکردم یکم ازون فضای سفت و سخت خونه دور شدم.😇 احساس میکردم یکم ازاد شدم و میتونم نفس بکشم.😌 اصلا برام مهم نبود کجا داریم میریم اصلا مهم نبود اونجا چه خبره فقط میخواستم با دوستام باشم.😍 در طی سفر هم زیاد درگیر حرفای راوی و کاروان نبودیم. و ما دوستا همیشه با هم بودیم. بساط بگو و بخندمون جور بود 😅😁😁 تعجب میکردم😳 چرا یه عده گریه میکنن بعضی چیزا رو کنم . خلاصه این سفر تموم شد و بهمون خیلی خوش گذشت...😂😜 . این سفر بهترین سفر عمرم بود چون بودم و اولین سفر تنهاییم بود 💓💓💓💓💓💓💓💓💓 ادامه دارد... ✍نویسنده؛ سیدمهدی هاشمی
‏کوتاه میگویم چه کسی بدبخت تر از آنکه "صفحه مجازی اش " بوی ‎ و ‎ را می دهد و "زندگیش" نه! 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 •‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ما‌ه‌تولدت:👇👇👇💜💙💜💚❤️ فروردین🌸:10صلوات🌸 اردیبهشت🌹: یک‌صفحه‌قرآن🌹 خرداد🌱: یک‌آیه‌الکرسی🌱 تیر🌞: ۱۰ ذکرالحمدلله🌞 مرداد🍉:۱۰ ذکراستغفرالله🍉 شهریور🌴:خواندن‌سوره‌حمد🌴 مهر🍁:خواندن‌دعای‌فرج🍁 آبان🍂:خواندن‌دعای‌سلامتی‌امام‌زمان🍃 آذر🌧:خواندن‌سوره‌ناس🌧 دی🌨:خواندن‌سوره‌اخلاص🌨 بهمن:خواندن‌دعای‌نادعلی اسفند🌦:10ذکریاغفار🌦 روزتولدت:👇👇👇 ۱:تقدیم‌به‌شهید(ابراهیم‌هادی)😍 ۲:تقدیم‌به‌شهید(جهاد‌مغنیه)🌹 ۳:تقدیم‌به‌شهید(محسن‌حججی)💮 ۴:تقدیم‌به‌شهید( خرازی) 🌸 ۵: تقدیم‌به‌شهید( باهنر)🌼 ۶: تقدیم‌به‌شهید( رجایی)🌱 ۷: تقدیم‌به‌شهید(عمادمغنیه)🍃 ۸: تقدیم‌به‌شهید( علاحسن‌نجمه)🌿 ۹:تقدیم‌به‌شهید( ابراهیم‌همت)🌹 ۱۰: تقدیم‌به‌شهید( محمدجهان‌آرا)🌌 ۱۱: تقدیم‌به‌شهید( ابراهیم‌رشید)🥀 ۱۲:تقدیم‌به‌شهید(حمیدسیاهکالی )✨ ۱۳: تقدیم‌به‌شهید( مهدی‌محسن‌رعد)❄️ ۱۴: تقدیم به (شهید‌جواد‌محمدی)💫 ۱۵: تقدیم‌به‌شهید( حسین‌محرابی)💐 ۱۶: تقدیم‌به‌شهید( جواد‌الله‌کرم)🌺 ۱۷: تقدیم‌به‌شهید( رضایی‌نژاد)⚡️ ۱۸: تقدیم‌به‌شهید( احمدی‌روشن)🥀 ۱۹:تقدیم‌به‌شهید(حاج‌قاسم‌سلیمانی)🌹 ۲۰:تقدیم‌به‌شهید( مظفری‌نیا)🍃 ۲۱:تقدیم‌به‌شهید( پورجعفری)❤️ ۲۲: تقدیم‌به‌شهید( زمانی‌نیا)💙 ۲۳:تقدیم‌به‌شهید( احمد‌‌مشلب)💚 ۲۴:تقدیم‌به‌شهید( امیرحاج‌امینی)🤩 ۲۵:تقدیم‌به‌شهید(محمدرضادهقان‌امیری)😇 ۲۶:تقدیم‌به‌شهید( مهدی باکری)💕 ۲۷:تقدیم‌به‌شهید( بابک‌نوری‌هریس)🌈 ۲۸:تقدیم‌به‌شهید( عارف‌کایدخورده)💎 ۲۹:تقدیم‌به‌شهید( طهرانی‌مقدم)💓 ۳۰: تقدیم‌به‌شهید( محمدخانی)🧡
!🕊🌿 🔶مناسب: -مادر‌‌شهید‌ می‌گفت: مدتِ‌طولانی‌بعد‌شهادتش‌اومد‌به‌خوابم -بهش‌گفتم:چرا‌دیر‌کردی؟ - منتظرت‌بودم! -گفت:چون‌طول‌کشیداز‌بازرسی‌ها‌رد‌شدیم -گفتم‌:چه‌بازرسی؟! -گفت:بیشتر‌از‌همه‌سر‌بازرسی‌" "وایستادیم.. بیشتر‌از‌همه‌درباره‌ی" "میپرسند. . 🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌷سخنان مهدوی شهید : ✅ "عج" از هیچ چیز جز خویش نمی‌هراسند. ✅قرن‌هاست زمین مردانی این‌چنین را می‌‌کشد؛ تا بیایند و را عاشقانه بسازند و باشند… آن مردان آمدند و رفتند، فقط ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم… ✅ ، اصحاب آخرالزمانیِ هستند. پیام آنها است و و . ✅ با ، روزی نو می‌‌رسد...، و ما همچنان، روزگاری نو. ✅ اکنون که جهان و جهانیان مرده‌اند، آیا وقت آن نرسیده است که سر رسد؟! "وَ یُحْیِ الْاَرضَ بَعْدَ مَوتِها…" @Rahrovneeshg