eitaa logo
روابط عمومی پلیس مرکزی
1.9هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
5.5هزار ویدیو
93 فایل
🇮🇷روابط عمومی پلیس مرکزی🇮🇷 ما را در پیام رسان ایتا دنبال کنید👇👇👇 https://eitaa.com/Alijodakiravabetomomi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج آقا : ماه رمضونه، حریم قائل بشید... بفرستید برای اونایی که روزه خواری میکنن
دعای روز هفتم ماه رمضان (اللَّهُمَّ أَعِنِّي فِيْهِ عَلى صِيامِهِ وَقِيامِهِ، وَجَنِّبْنِي فِيْهِ مِنْ هَفَواتِهِ وَآثامِهِ، وَارْزُقْنِي فِيْهِ ذِكْرَكَ بِدَوامِهِ، بِتَوْفِيقِكَ يا هادِيَ المُضِلِّينَ.) «خدایا یاری کن مرا در این روز بر روزه گرفتن و عبادت، و برکنارم دار در آن از بیهودگی و گناهان، و روزیم کن در آن یادت را برای همیشه، به توفیق خودت‌ ای راهنمای گمراهان.» دعای روز هفتم ماه رمضان، متضمن معارفی همچون کمک خواستن از خداوند برای انجام عبادت و روزه‌داری و ذکر و یاد خدا است.
🔻پدر ها در غزه دیگر همه حقوق دان شده اند! و تمام قوانین بین المللی حقوق بشر و حقوق کودکان در همین قطره اشک پدر خلاصه میشود.
🔻 یک کاربر فلسطینی نوشت میدانید قیمت یک کیسه آرد در شمال غزه چند است؟ به قیمت جان یک انسان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟨☀️ تلاوت نور☀️🟩 💠 عبدالباسط ایران ؛ نوجوانی که صدایش دلها را به لرزه می آورد . فوق العاده است. ❇️ نشرش دهید تا همه بهره ببرند.
لیست شماره تلفن‌های ضروری کشور برای سفرهای نوروزی/ این شماره‌ها را یادداشت کنید.
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸احکام به زبان ساده 🔹الکی قسم نخور...! ━═━⊰❀🚨❀⊱━═
‌ هر آنچه که شما از بابت آن نگران هستید در واقعیت روی نمی دهد ، پس چرا انرژی تان را روی نگرانی هدر می دهید؟ به خدا و مهربانی و عشق او فکر کنید هر نوع نگرانی باعث می شود درونتان را پر از انرژی منفی کنید که به راحتی سلامتی شما را به خطر می اندازد کافی است به خدا توکل کنی و آرامش داشته باشی🌸 «خدا سرپرست شماست و او بهترین یاری دهندگان است»✨
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قسمت ۶ بعد از نماز و زیارت برگشتیم خوابگاه خوابگاهمون یه کم دور بود به همین منظور یا با اتوبوس یا با تاکسی و بعضا با پای پیاده در رفت و آمد بودیم. تو مسیر برگشت محمدمهدی به گوشیم تماس گرفت خوشحالیم با دیدن اسمش روی گوشیم دوچندان شد باحالت مزاح توام با خنده گفتم -سلام بر بانوی پاکدامن -سلام اسماعیل خوبی -ممنوووون شما چطوری -خوبم کجایی -تو خیابون. با علیرضا دارم از حرم برمیگردم -علیرضا کیه؟؟ -علی دیگه همون که روزش تا دم در هم‌راهیم کرد علیرضا لبخندی زد و گفت -سلامش برسون -علی سلام میرسونه -تو هم سلام برسون بگو مشتاق دیدار -جانم مهدی جان کاری داشتی تماس گرفتی درخدمتم -اها کلا یادم رفته بود. بعدازظهر برنامت چیه؟؟ -برنامههه؟؟ نمیدونم نگاهی به علی انداختم و گفتم -علییی بعدازظهر برناممون چیه؟؟ نمیدونی؟؟ -نمیدونم باید برسیم خوابگاه تابلو اعلانات و ببینیم -نمیدونم مهدی، علی هم نمیدونه، برای چی میپرسی؟ -هیچی گفتم ببینمت البته اگه وقت داشتهب باشی -دیشب همو دیدیم که -اگه دوست نداری اصراری نمیکنم -نه نه شوخی کردم، برم خوابگاه بهت اس میدم برناممون چیه -باشه پس خبر با تو -چشششم استاد با خداحافظی محمدمهدی گوشیو قطع کردم یه چند ثانیه ای تو فکر بودم که علیرضا پرسید -چیشد اسماعیل تو فکری -هیچی گفت میخواد من و ببینه -دیشب باهم بودین که -میدونم..... گفت کارم داره -اها از اون نظر...... حالا میخای چکار کنی؟؟ -هیچی باید ببینم برنامه بعدازظهر چیه. خداکنه برامون کلاس نذاشته باشن وگرنه خیلی بد میشه تا خود خوابگاه خدا خدا میکردم که بعدازظهر کلاس یا برنامه خاصی نداشته باشیم. بااینکه از اولین دیدارمون چیزی نمیگذره ولی مثل بچه ها ذوق دیدن محمدمهدی رو داشتم . 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 این داستان ادامه دارد...