eitaa logo
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
3.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3هزار ویدیو
93 فایل
🔸اینجا بهت مهارت قشنگ زندگی رو آموزش میدم. 🔹ازدواج موفق💍🔹همسرداری💑 🔹موفقیت✌️🔹ترک رابطه حرام💔 💌 آیدی پاسخگویی وثبت نام دوره : @omidi_admin 💌آنچہ گذشت: @Alireza_omidi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۹۰ "فرق مومن و منافق" 🌺🔹🔶🔸 استاد پناهیان: 🔹چند تا روایت براتون بگم ؛ میفرماید: ا
۹۱ "انتخاب خدا" 🔹🔷🔺✅ استادپناهیان: خانم بزرگوار! اگه آقاتون اخلاقش بده 👈 این آقا رو خدا برای شما معین کرده ، "تا با این آقا رشد کنی" ❌دیگه هی برنگردیم به اولش بگیم ما میتونستیم یه انتخاب بهتر و دیگه ای داشته باشیم. 😒 ✅ این یه توصیه کوچیک به خانم ها بود چون خیلی گفته میشه.... 💢امام رضا فداش بشم فرمودن: خدا گاهی عقل آدمو میبنده تا آدم یه انتخابی بکنه، بعد عقل آدمو باز میکنه! طرف میگه این چه انتخابی بود من کردم؟!😤 دیگه دیگه!😊 ✅ تو باید انتخاب میکردی تو باید رشد میکردی✔️ 🔹یه خاطره بگم براتون. یکی از علمای بزرگ تهران فرمودن: 🔻یه خانواده ای بودن خیلی توسل داشتن که عروس خوب و مومنی گیرشون بیاد👌 تا اینکه مادر آقا پسر خواب میبینه باید بری سراغ فلانی... بلند شدن و گفتن فلانی خیلی مورد خاص و فوق العاده ای نیست😐 🔹حالا ما به توسلاتمون ادامه بدیم شاید خواب درستی نبوده! 😒 اعتنا نکردن. بعد از چند وقت دوباره همون خواب رو دیدن...⚠️ 🔻گفتن نه دیگه ما خواستیم و اهل بیت ایشونو معرفی کردن...👇 🔺اون جوون با اون دختر خانم ازدواج کرد و در طول زندگی، اون دختر خانم حسابی زجر میداده اون آقا پسر رو... ⚠️ولی ایشون خوشحال بوده میگفته این انتخابیه که اهل بیت برای رشد من کردن تا با تحملش رشد کنم👌 🚫 پس دیگه کسی نگه خانم من بداخلاقه من نمیتونم اون محبت ها رو بهش بکنم❌ تا اونجایی که میشه تا اونجایی که نَفَس بالا میاد 🔻تا اونجایی که میاد؛👇 ✅ بگه این بهترین انتخاب الهیه برای اینکه من رشد کنم👌✔️ هوای نفس هاشم نوش جونم☺️ 🔹مثل هوای نفس های مامانم و بابام گوش میکنم👌✅ ⚠️برخورد قشنگ با همسر { چه مرد چه زن }✔️ کسی نگه شما این حرفای خوب رو برای خانم و آقای خوش اخلاق میگی❌ برای بد اخلاق نمیشه! 🔹ببین سرتو بنداز پایین کار خودتو انجام بده! ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... 90 با تعجب بهم خیره شد و سرش رو تکون داد! -شب بخیر!! این رنج من بود،پس باید میپذیرفتم
.... 91 حرف‌های مرجان دوباره پتک شده بود و به سرم میکوبید. راست میگفت! آرامش داشته باشم که چی بشه!؟ آخرش که چی؟؟؟! رفتم سراغ دفترچه های روی میز. دوباره باید سوالی رو که سعی داشت مغزم رو منفجر کنه،مینوشتم. « آرامش!؟» به دنبال جوابش تو نوشته های قبلیم گشتم،چندتا جمله پیدا کردم! « آرامش نداشته باشی،نمیتونی به هدفت برسی!» آرامش!؟هدف!؟ « برو ببین برای چی خلق شدی؟! » « تو رو آفریده برای خودش! » « چرا به شکل انسان خلقت کرد!؟ » « تو انسان نشدی که بری دنبال هرچی که دلت میخواد!! انسان شدی که بگذری از دل بخواهی های خودت! » یه صفحه جلوم بود،با دو تا سوال و چهار تا جمله! اینقدر حرف مرجان فکرم رو درگیر کرده بود،که همه اتفاقات چنددقیقه پیش از یادم رفت!! انگار همه چی به هم گره خورده بود. دوباره دفترچه ی سجاد رو باز کردم.باید جواب سوال‌هام رو پیدا میکردم! « تو باید به تمام تمایلاتت برسی! خودت رو محدود به چندتا میل پست نکن! تو ارزشت خیلی بالاست و هدفت هم خیلی با ارزشه. پس از علایق سطحی خودت بگذر تا به علایق باارزش و عمیقت برسی!!» مغزم مثل یک بمب ساعتی شده بود،که هر لحظه منتظر بودم منفجر شه.نمیفهمیدم چی داره میگه!! سرم رو تو دستام گرفتم و خودم رو انداختم رو تختم.نمیتونستم درک کنم که منظورش چیه! حالا به اون پازل ،کلمات تمایلات عمیق و تمایلات سطحی هم اضافه شده بود. کلمه ی تمایلات عمیق خیلی به نظرم جذاب میرسید.دلم میخواست بدونم این تمایلات چیا هستن! چشم هام رو بستم.هرچقدر سعی کردم به چیزی فکرنکنم،نشد! دلم میخواست زودتر این معما حل شه.باید خودم رو از این بلاتکلیفی و گیجی خلاص میکردم. خودم رو به کیفم رسوندم و بسته ی سیگار رو برداشتم. روشنش کردم اما... انگار یه گوشه از مغزم روشن شد! گرفتمش جلوی صورتم. "من الان دلم میخواد تو رو بکشم.یعنی به تو میل دارم. اما تو،چیز باارزشی نیستی.پس یک میل سطحی هستی!!" و مثل اینکه چیز مهمی کشف کرده باشم،لبخند پیروزمندانه ای روی لبم نقش بست. خاموشش کردم و انداختم تو سطلی که زیر تخت قایم کرده بودم! "خب من الان از یک علاقه ی سطحی گذشتم و کاری رو که دلم میخواست انجام ندادم. حالا باید چه اتفاقی بیفته؟ تمایلات عمیق و هدف و اینجور چیزا چی میشه!!؟" متفکرانه چندبار طول و عرض اتاق رو طی کردم و رفتم تو تراس.احساس میکردم مغزم نیاز به هواخوردن داره تا راه بیفته. با وجود اینکه شب بود،اما آسمون از حد معمول روشن تر بود.ماه پر نورتر از همیشه به نظر میرسید. دوباره برای حل معمام،نیاز به نوشتن داشتم.رفتم تو اتاق و با دفترچه ها و یه صندلی برگشتم. دفترچه ی خودم رو باز کردم و به دو بخش تقسیمش کردم.تمایلات عمیق و تمایلات سطحی! اکثر تمایلاتم رفت تو بخش سطحی و فقط چند مورد تو قسمت تمایلات عمیق نوشته شد!مثل : آرامش ، کمال و نامحدود بودن... همون چیزایی که همیشه برام جذاب و رویایی بود. هنوز کاملا معنای این کار رو نمیفهمیدم.اما اگر واقعا چیزی که سجاد نوشته بود،درست بود،پس امتحانش ضرر نداشت!! « اگر تونستی از روی تمایلات سطحی خودت عبور کنی، به طرف تمایلات عمیقت میری. اونوقت از تمام لحظات زندگیت لذت میبری! » "محدثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
1_1684258.mp3
2.37M
#این_که_گناه_نیست 67 قطع ارتباط با خویشان سدّ معبر تو،در جاده آسمونه❗️ ✅صلح با خویشان و آغوش باز و پُرمهرت هم روحتُ وسیعتر میکنه و هم به اونا احساس امنیت میده نگو این که گناه نیست👇 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦༻‌﷽‌༺‌‌‌✦۞✦┄ ☘ اۍ حسین(ع)... در ڪربلا تو یڪایڪ شهدا را در آغوش مۍ‌کشیدی، مۍبوسیدی، 🌿 وداع مۍکردی... آیا ممکن است هنگامۍ که من نیز به خاڪ و خون خود مۍ‌غلطم ☘ تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذارۍ 🌿 و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنۍ... 🌹 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
✨﷽✨ ❖ «اموات را دریابید» ❖ ✅یکی از صحابه از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) نقل کرده : «برای مردگان خود هدیه بفرستید»، گفتم: هدیه مردگان چیست؟ فرمود: «صدقه و دعا» ✍و اضافه فرمود: «ارواح مؤمنان هر جمعه به آسمان دنیا مقابل خانه‌های خود می‌آیند و فریاد می‌کنند... ای خانواده من، پدر، فرزندان و خویشان من، بر ما مهربانی کنید. آن چه در دست ما بود، عذاب و حساب آن ها بر ما است. نفعش برای غیر ما 💚ای خویشان ما، به درهمی یا قرص نانی یا جامه‌ای ما را کمک کنید تا خداوند شما را از جامه‌های بهشت بپوشاند». 📚محدث قمی، مفاتیح الجنان ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
voice.ogg
188.3K
⭕️ وقتی لیدر برانداز التماس میکنه مردم بریزن بیرون👆😊 حضرت عباسی بریزید بیرون چرا نمیریزید بیرون؟ وای خدایا اینا چقدر بدبخت و احمقند! میخوان مردم رو گوشت قربونی کنند! مردم اغتشاشگر نیستند... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
⭕️ وقتی لیدر برانداز التماس میکنه مردم بریزن بیرون👆😊 حضرت عباسی بریزید بیرون چرا نمیریزید بیرون؟ وا
اقا من با شنیدن این انقدر خندیدم که خدا میدونه😊 چقدر بدبختن اینایی که به چهارتا ضدانقلاب پیر و شکسته دل بستن!!! 💢 اونا آب دهانشون رو هم نمیتونن جمع کنن بعدش میخوان بر یه کشور پهناور و مقتدری مثل جمهوری اسلامی حکومت کنن؟! 😒
5500262_891.mp3
3.76M
🌷 تقدیم به زائرین دلی امام رضا علیه السلام... 🔹آمدم ای شاه پناهم بده / خط امانی ز گناهم بده 🔸ای حرمت ملجأ درماندگان / دور مران از در و راهم بده 🔹لایق وصل تو که من نیستم / اذن به یک لحظه نگاهم بده 🔹در شب اول که به قبرم نهند / نور بدان شام سیاهم بده 🔸ای که عطابخش همه عالمی / جمله حاجات مرا هم بده... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
26.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥⭕️ من هزینه میدم و تخریب میشم؛ شما درست رای بدید ... 🔺چطور بفهمیم کدوم از کاندیداهای راست میگه! 👤استاد 👈لطفا تا میتونید تا قبل از انتخابات این کلیپو نشر بدید 👉 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 91 استاد پناهیان : 💠 مکرر خدمت آیت الله العظمی بهجت رسیدن ، گفتن آقا چی
92 استاد پناهیان 💠 خدمت آموزش و پرورشیان عزیز بودم گفتند ما چه جوری تعلیمات دینی یاد بچه هامون بدیم ؟ گفتم : تو رو خدا شما تعلیمات دینی یاد بچه ها ندین ، ❌⭕️❌ شما یه کار دیگه انجام بدین ، به بچه ی من مستقل بودن و یاد بدین ، ✅💯 بچه ! بیرون اومد ، بگه یعنی که چی ؟ آدم مثل بقیه باشه ؟ ⁉️⁉️ نه اینکه تا یکی مسخره ش کرد ، بترسه ، جابخوره . جابزنه . بخاطر لبخند چهار تا رفیقش دنبال هرزگی بیفته . مستقل بشه... 👏👏 به بچه ی من استقلال یاد بده ☝️✅ خدا خیلی راحت ، عین هلو که میاد میپره تو گلو ، میره تو دلش . کاری نداره ، خدا پرستی . ✅✅ 💠 رفتن آمار گرفتن خیلی از خانمهایی که از حجاب دست برداشتن ، چادر و برداشتن تبدیل کردن به حجاب ضعیفتر. ♨️♨️♨️ پرسیدن چرا حجابتون ضعیفتر شده ؟ ⁉️⁉️ 70% گفتن از ترس تمسخر دیگران . آخه تو چیکار داری به تمسخر دیگران ؟ مستقل باش .✅ سفت باش ، رو پای خودت وایسا .✅ رگ خواب شما رضایت اهل بیته ، بخدا قسم به هر کدوم شما بگن کاراتون مورد رضایت امام زمان (عج )نیست دق میکنین کاری کن که کارهات مورد رضایت امام زمان (عج) باشه . ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۹۱ "انتخاب خدا" 🔹🔷🔺✅ استادپناهیان: خانم بزرگوار! اگه آقاتون اخلاقش بده 👈 این آقا
همراز: ۹۲ "کلمه با ارزش" استاد پناهیان: 🔹🚥🔻🚥🔹 این روایت چقد قشنگ میفرماید: یه مرد هر چند وقت یک بار باید به خانمش بگه من به شما علاقه دارم💖😊😍 🔹حالا بعضی آقایون میگن معلومه دوسش دارم،☺️ 🔹این همه دارم زحمت میکشم صبح تا شب "پول در میارم" پس برای کیه؟!😤 عزیز دلم، آقای عزیز: 🔹ببین ساختار روحی هر کسی یه جوریه؛ ⭕️ مردها زیاد نیاز ندارن که کسی بهشون بگه دوست دارم 🔷ولی خانم ها فرق میکنند... براشون این کلمه ارزش داره💯✅ 🔻ان شاءالله محیط خونتون خوش و خرم باشه، تا بتونین این کلمه رو بگید. ☺️ 🔻سعی کنید محیط رو خوش و خرم کنید، برای گفتن این کلمه.... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#او_را.... 91 حرف‌های مرجان دوباره پتک شده بود و به سرم میکوبید. راست میگفت! آرامش داشته باشم که
... 92 صبح با صدای آلارم گوشی با نارضایتی چشم هام رو باز کردم.هشدار رو قطع کردم و دوباره روی تخت افتادم! اما نوشته ی روی دیوار جلوی تخت،نظرم رو جلب کرد! « برای رسیدن به لذت عمیق،باید از لذت های سطحیت بگذری! » یادم اومد شب قبل ،تمام جملاتی که ذهنم رو درگیر کرده بودن،رو کاغذ نوشته بودم و به در و دیوارهای اتاق چسبونده بودم!! خمیازه کشیدم و با لب و لوچه ی آویزون،کاغذ رو نگاه کردم. "حالا حتما باید تو رو اینجا میچسبوندم!؟ یادم باشه حتما جات رو عوض کنم!!" کش و قوسی به بدنم دادم و از تخت بیرون اومدم. ساعت هفت صبح،برای من که دیگه اون دختر پرتلاش و درس خون قبل نبودم،زیادی زود بود!! رفتم تو تراس، از خنکای دم صبح بدنم لرز کوچیکی گرفت.دست هام رو باز کردم و هوای دلچسب صبحگاهی رو به ریه هام هدایت کردم. درخت های توی حیاط،اگر یکم دیگه تلاش میکردن،قدشون به اتاقم میرسید.آلوهای زرد و قرمزی که از شاخه هاشون آویزون شده بودن،بهم چشمک میزدن. نمیدونم چرا ولی احساس میکردم سال هاست که این منظره رو ندیدم!! با ذوق خودم رو به حیاط رسوندم و مشغول دویدن بین درخت ها و چیدن میوه ها شدم. -انگار از گندهایی که زدی خیلی هم ناراحت نیستی!! از ترس میوه ها رو انداختم و به طرف صدا چرخیدم. -سلام بابا،صبح بخیر! سرتا پام رو نگاهی کرد و سرش رو تکون داد. -فکرنمیکردم حالا حالاها روت بشه از اتاقت بیرون بیای!ولی انگار نه تنها خجالت نکشیدی،بلکه اصلا ناراحت هم نشدی!! تاحالا کسی رو ندیده بودم که به خوبی بابا بتونه زخم زبون بزنه!سرم رو انداختم پایین و سکوت کردم! -هیچوقت فکرنمیکردم دختر من یه روزی اینهمه درسش ضعیف بشه! خودکشی کنه، یه همچین زخمی رو صورتش باشه، از بیمارستان فرار کنه و دوشب غیبش بزنه و من علت هیچکدوم از این کاراش رو نفهمم!! گلوم از شدت بغضی که فشارش میداد،درد گرفته بود.با رفتن بابا یه قطره اشک از لابه لای مژه هام به زمین ریخت...! سرم رو بلند کردم و لبام رو به هم فشار دادم. لبه ی استخر نشستم و پاهام رو انداختم توش تا شاید یکم از حرارت درونم کم بشه! تمام حال خوبم به همین سرعت،خراب شده بود... پشیمون از سحرخیزیم،به تماشای مسابقه ی دوی اشک‌هام نشسته بودم! و زیرلب با خودم زمزمه میکردم: "من بالاخره همه چیزو درست میکنم! بالاخره میفهمم چجوری میتونم یه زندگی خوب برای خودم بسازم! اینجوری نمیمونه بابا! اینجوری نمیمونه...!" مامان هم چنددقیقه بعد از خونه خارج شد. به طرف درخت ها نگاه کردم. باد ملایمی شاخه هاشون رو تکون میداد و برگ ها رو به رقص درمیاورد. نگاهم از کنار درخت ها به اتاقم افتاد. آموخته هام به کمکم اومدن "الان دوتا راه داری! یا زانوی غم بغل بگیری و گریه کنی و دپرس بمونی! یا قبول کنی که اخلاق بابای تو اینه و بلندشی میوه ها رو از زمین جمع کنی و بری تو، بقیه دفترچه رو بخونی،میوه های خوشمزه رو بخوری،یه دوش بگیری و شب بری اون جلسه!!" با لبخند،اشکام رو پاک کردم و بدون مکث دویدم طرف میوه ها...! یک ساعت بود که روی یک جمله قفل کرده بودم و هیچ‌جوره منظورش رو نمیفهمیدم. « هرکس تو این دنیا،از خدا بیشتر لذت ببره و از دنیا سود بیشتری ببره، خدا بیشتر بهش پاداش میده! » هرچیزی که تو این دفتر نوشته شده بود،در نهایت به خدا ختم میشد. اما خدایی که اینجا نوشته بود،با خدایی که راجع بهش شنیده بودم خیلی فرق داشت! تا جایی که فکر کردم داره راجع به یه خدای جدید صحبت میکنه!! حالا هم واقعا متوجه این جمله نمیشدم. خدایی که همه چیز رو حروم کرده و هر جا که حرف از خوشی میشه،آتیش جهنمش رو به رخ آدم میکشه،اصلا با این جمله،جور در نمیومد!! بعد از یک ساعت تلاش،با ناامیدی رفتم صفحه ی بعد دفترچه. « خدا بدش میاد تو کم لذت ببری! واسه همین لذت های سطحی رو برات ممنوع کرده و گفته اگر بری طرفشون، میندازمت تو آتیش! خب خدا تو رو برای لذت های خیلی بزرگ آفریده. اما اگر خودت رو محدود به تمایلات سطحی و بی ارزش کردی،یعنی لیاقت نداری لذت های بزرگ و در انتها بهشت رو بچشی! پس همون بهتر که بندازدت تو جهنم!! » "محدثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
1_1684280.mp3
2.13M
#این_که_گناه_نیست 68 💢تو خیلی بزرگی؛ کوچیک زندگی نکن. تو میتونی اونقدر بزرگ بشی؛ که روحت برای همه آدما جا داشته باشه. نذار اشتباهِ خویشانت،ازشون دورِت کنه! مهربانی شرط اول بزرگیه👇 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
《وظایف از زبان خودشون》 اگر کسی ازتونن پرسید پس رهبر تو مملکت چکاره اس؟ این جوابشه👆👆👆 📌تا می تونید این پست رو تبلیغ کنید. ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 ✅ادامه رمان مذهبی👇 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 92 استاد پناهیان 💠 خدمت آموزش و پرورشیان عزیز بودم گفتند ما چه جوری تعل
93 استاد پناهیان : 💠 رگ خواب شما رضایت اهل بیته ، بخدا قسم به هر کدوم شما بگن کاراتون مورد رضایت امام زمان (عج) نیست دق میکنید . اگه قبوله من یه روایت خوشگل برات بخونم صفا کنی؟ قبوله اقا ؟ بله...... ✅ 🔴 فرمود تو از دوستان خاص ما نیستی ، اگر مردم شهرت هزار نفر یا بیشتر باشند اونوقت همه به تو لبخند زدن و گفتن تو آدم خوبی هستی ، خوشحال بشی ، مردم شهرت برگردن بیخود به تو بگن تو آدم بدی هستی و تو ناراحت بشی . تو چیکار به حرف مردم داری ؟ کسی از دوستان خاص ماست که مستقل باشه ، ✅ خودش محکم وایساده دیگه ، چیکار داره کسی تحویلش بگیره یا نگیره . ✅ مستقل بودن و کجا تجربه کنیم ؟ اونجایی که همه مهمونا نشستن تو خونه ، موذن میگه ، الله اکبر .... میگی من کار دارم الان میخوام نماز بخونم ... آخه ، الان مهمون هست ، آخه ناجوره ، آخه ضایعه ... اینا چیه میگی ؟ حتی نمیخواد دیگرانم دعوت بکنید ، به مهمون میگی ، شما این میوه رو میل بفرمایید ، 🍊🍋 اینم یه مجله ، اینم یه روزنامه ، 📖📰 من دو دقیقه کار دارم برم و برگردم ، میگه کجا ؟ میگی نمازم و اول وقت بخونم ، من بنده هستم ، من عبدم . اربابم فرمان داده من باید برم ، من مثل شما آزاد نیستم عزیز دلم فدات بشم . ✅🔰 مثلا ها ... اگه رفیق جون جونیت بود راحت باش باهاش ، بگو دو دقیقه اینجا باش تا من نمازم و بخونم و برگردم . آقا چرا من نماز بخونم اون نخونه ؟ شاید خدا از اون نمیخواد ، شاید اون بنده ی ضعیف خداست ، تو چیکار داری سر نماز دعاشم بکن برگرد بهش لبخندم بزن . 😊 چیکار داری ؟ کار تو اثرش و روی اون میگذاره . میگه عجب آدم مستقلی ، چقدر قرصه . ✅ چرا ما به همدیگه نگاه میکنیم برای نماز خوندن ؟ مستقل باشیم رو پای خودمون بایستیم . ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
همراز: #خانواده_ولایی ۹۲ "کلمه با ارزش" استاد پناهیان: 🔹🚥🔻🚥🔹 این روایت چقد قشنگ میفرماید: یه مر
۹۳ استادپناهیان: 💠پیامبر(ص) فرمودن:👇 هیچ مردی به خانمش خدمت نمیکنه مگر 👇 صدقین (مقام بعد از پیامبران)، شهدا یا مردی که، خدا خیر دنیا و آخرت رو براش بخواد... ✅💯 ⚠️یعنی اینکار کار بزرگیه✔️✔️ 🔹خانم ها طبیعتا دوست دارن به آقایون خدمت کنند. 🔸الحمدلله تو کشور ما اکثر خانم ها اینجوری هستن. ⚠️حالا خانم این همه زحمت کشیده، چه لذتی میبره آقا بره یه کمکی بهش بکنه☺️👌✔️ 🔻اجری که شما میبری اجر ویژه و فوق العادست 👌 این اجر رو نمیشه ازش گذشت✅ ⚠️حالا چرا مرد باید اینکارها رو بکنه ؛؟؟ در راستای ولایتمداری بهش میرسیم 🔹آقای بهجت بعد از عقد میخواستن به عروس و داماد نصیحت کنند؛👇 🔻بهشون میگفتن هر کدوم رو که میخوام نصیحت کنم گوششو بگیره😊❌ یعنی آقا گوش نده به کارهایی که خانم باید بکنه✅ و خانم گوش نده به کارهایی که آقا باید بکنه✅ 🔸اینو گفتم که خانم های گروه نرن به شوهرشون بگن تو باید اینکار ها رو بکنی❌ حله؟!!!😒 🔸آقایونم به خانم هاشون نگن اینا وظایف توئه❌ در مورد خانم ها بعدا بهش میرسیم✅ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#او_را... 92 صبح با صدای آلارم گوشی با نارضایتی چشم هام رو باز کردم.هشدار رو قطع کردم و دوباره روی
.... 93 حرف‌هاش دلم رو یه‌جوری میکرد ولی نمیفهمیدم یعنی چی!! منظورش از لذت عمیق و بزرگ چی بود؟؟ نماز و روزه و اینجور چیزا حتما!!؟ غرق تو فکر و نوشتن بودم که با صدای زنگ در از جا پریدم! با تعجب پله ها رو پایین رفتم و آیفون رو نگاه کردم.مرجان بود! با کلی هله هوله،اومده بود ببینه حالم خوب شده یا نه. -دیشب واقعا حالت بد بودا!داشتی چرت و پرت میگفتی!! -چرا؟! زد زیر خنده. -همون حرفایی که میزدی دیگه!آرامش و رنج و... -چرت و پرت نبود مرجان.ببین من تازگیا دارم یه چیزایی میفهمم. خودمم نمیدونم دقیق چی به چیه،اما هرچی که هست حرفای خوبیه! آرومم میکنه! -چه خوب!از کجا اومدن این حرفا؟از کی شنیدی؟ -خب اونش مهم نیست!مهم اینه احساس میکنم همون چیزیه که دنبالش بودم! -اوهوم...بهرحال باید با یچیز سرگرم بشی دیگه! راستی آخر این هفته فرهاد یه مهمونی داره،عااااااالی!حیفه از دست بره،بیا باهم بریم. -فرهاد؟!!فرهاد کیه؟ -ترنم!؟؟دارم ازت ناامید میشما!اون روز داشتم برای دیوار تعریف میکردم پس؟! -آهان!ببخشید اینقدر زیادن آدم یادش میره خب! -خب حالا!میای؟؟ -نه بابا!کجا بیام؟ -خوش میگذره دیوونه!یه نگاه به قیافت بنداز! بیا بریم یکم سرحال بشی.خوش میگذره ها! -قیافم چشه مگه؟اتفاقا تازگیا خیلی بهترم! -کلا مشکوک میزنی تو تازگی! آسه میری،آسه میای.ما رو هم که غریبه میدونی! بلند شدم و رفتم طرفش. -عهههه!این چه حرفیه دیوونه؟!مگه من عزیزتر از توهم دارم!؟ کم کم داشت دیرم میشد.دستای مرجان رو کشیدم و رفتیم اتاق. چشم هاش از تعجب گرد شده بود! -اینا چیه چسبوندی در و دیوار!!؟؟ -چیزای خوب!بیخیال! منم میخوام برم جایی.صبرکن حاضر شم،تورو هم برسونم. -کجا میخوای بری!؟ -جای خاصی نمیرم.حالا شاید یه روز همه چی رو برات تعریف کردم! با دیدن لباسایی که پوشیدم میخواست شاخ دربیاره! -اییییینا چیهههه؟دیوونه مگه لباس نداری تو!؟ -چرا.ولی برای جایی که میخوام برم،همینا خوبه! -وای ترنم داری منو دیوونه میکنی!میشه کلا بگی قضیه چیه!؟ رفتم سمت میز آرایشم اما با دیدن برگه ی«لذت سطحی» روی آینه،نفس عمیقی کشیدم و با لبخند مرجان رو نگاه کردم! -دارم یه زندگی جدید میسازم.همین!پاشو بریم. بازم دست مرجان رو که با چشم و دهن گرد من رو نگاه میکرد،کشیدم و رفتیم بیرون! "محدثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
1_1684270.mp3
1.96M
#این_که_گناه_نیست 69 ✴️حواست کجاست؟ هنوز حسودی، کینه داری، زودرنجی، قهر می کنی و... ❌پاشو؛ این بدترین گناهه👇 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
❁﷽❁ 💢💢💢 دل جز رَه عشق تو نپوید هرگز جان جز سخن عشق نگوید هرگز صحراے دلم عشق تو شورستان ڪرد تا مِهر ڪسے در آن نَروید هرگز ... 💢💢💢 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
🔴 ده روایت کمتر شنیده شده از اقدامات رهبر انقلاب در ۸۸ به روایت نشریه خط حزب الله ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 حادثه امتحان ولایت پذیری 🔹️ حاج حسین یکتا: در حادثه نه دی، شهدا هم در میدون بودند . ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
Navana_Narimani_Yademon-nemire.mp3
5.45M
🇮🇷به مناسبت نهم دی ماه یادمون نمیره... 🔷نمیره از تو ذهنمون که خندیدن تو روز ماتم 🔷یادمونه شکسته شد چجوری حرمت محرم 🌸سیدرضا_نریمانی ـ•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• ‌ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 ✅ادامه رمان مذهبی👇 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 93 استاد پناهیان : 💠 رگ خواب شما رضایت اهل بیته ، بخدا قسم به هر کدوم ش
94 🌛استاد پناهیان: 💠 گفتیم ، نماز خوب خوندن یعنی نماز مودبانه خوندن نه نماز عاشقانه خوندن ،که به ما نیومده ❌😶 ما از خدا به این سهولت روزی پنج مرتبه نمی ترسیم ، تو عمرمون یه بار از خدا نمی ترسیم ، ♨️⭕️♨️ 💠 "واما من خاف مقام ربه "، چشیدنش برای اولیای خداست . نه اینکه تازه بخاطر گناهامون از خدا بترسیم . 😢نه ما نماز خائفانه میتونیم بخونیم ، 💗نه ما نماز عاشقانه میتونیم بخونیم . 💞والا به خدا ما دلمون برا خدا تنگ نمیشه ، که بگیم " ارحنا یا بلال " بلال اذان بگو ، بگو من راحت بشم . که رسول خدا می‌فرمودند: 🌷گو موذن برکشد فریاد را تیشه ای ده تیشه ای فرهاد را 🗻این دل قاصی چو کوهی سنگ شد در فراقت در هزاران رنگ شد ✨ این اذانست یا صدای پای یار این نسیمست یا نوای جویبار 💫پر کنید از گوشه هایش گوشتان تا کند با نغمه ای مدهوشتان 🌙گر نوایش بر لب داود بود از سماءش عالمی نابود بود 🍂 اذان که برای ما ناله ی عاشقانه نیست .😔 ما نمی تونیم در مرحله ی اول نماز عاشقانه بخونیم ،💓 خیلیام دست رو دست گذاشتن ... ان شاءالله یه روزی عاشق بشیم ،💞💖 آدم بشیم ، یه نماز خون خوبی بشیم ، 🙏 من نمی دونم این آدمها این سبک دینداری رو از کجا آوردن ؟ 🙄آقا شما مخالفی ،اگه عاشق خدا بودی ، اگه دلت لک زده بود برای گفت و گوی باخدا ،یک نماز عاشقانه بخونی؟ _نه حاج آقا ، ما کدوممون مخالفیم ؟ ما قطعا اونموقع میمیریم برای خدا ، اون که دیگه معلومه که ....😐 ❓پس الان چیکار کنیم؟ _هیچی ، منتظریم تا عاشق بشیم 😊 تو قاشقم نمیشی چه برسه به اینکه عاشق بشی .😔 اینجوری آدم عاشق میشه؟ ❗️🌜 سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور چه کتکی خوردی در این راه ؟ ⁉️⁉️⁉️ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۹۳ استادپناهیان: 💠پیامبر(ص) فرمودن:👇 هیچ مردی به خانمش خدمت نمیکنه مگر 👇 صدقین (
۹۴ "آسان گیری در خوانواده" استادپناهیان: 💠 روایت حضرت امیر (ع): 🔺 باری که خانمت نمیتونه تحمل کنه، و طاقتشو نداره روی دوشش نذار تو باید توان همسر تو مراعات کنی. ⚠️ضعف جسمی و ضعف روحی که زن نسبت به مرد داره؛ ✔️توی ذاتش هست که دوست داره "توسط مرد" رعایت بشه. 🚫بعضی مردها خیال میکنن خانمشون یه مرد هست!!! 😒 ⚠️البته تقصیر خود خانم هم هست♨️ ⭕️ قهرمان بازی در میاره! مرد بازی در میاره! شوهرش میگه آخه من به کی رحم کنم این منو درسته قورت میده...!!!🤕 💠 در روایت دیگری میفرماید: بهترین مرد مردی هست که نسبت به همسر و خانوادش گشاده دستی بکنه 💯✅ 💠در روایت دیگری پیامبر (ص) میفرماید: 🔹اگه مردی توانش رو داره باید همسرشو "غرق رفاه کنه..." 🔴نباید تنگ بگیره به اونها. نباید آزارشون بده... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#او_را.... 93 حرف‌هاش دلم رو یه‌جوری میکرد ولی نمیفهمیدم یعنی چی!! منظورش از لذت عمیق و بزرگ چی بو
... 94 دوساعت بعد کنار زهرا،محو حرف‌های سخنران شده بودم! « جلسات گذشته کمی راجع به اهمیت هدف و رسیدن به اون،صحبت کردیم. اما امشب میخوایم به یه موضوع خیلی مهم بپردازیم که قبلا هم یه گریز هایی بهش زدیم. و اون مسئله،لذته. انسان ها اسیر لذت هستن! اصلا هرکاری که ما میکنیم برای لذت بردنه.و این خیلی هم خوبه!چه ایرادی داره؟ مدل ما اینه.هممون دنبال لذتیم.از اون دزد و داغونش بگیر،تا عابد و سالکش! ولی باید دید هر کدوم دنبال چه لذتی رفتن که به اینجا رسیدن!؟ دزده دنبال کدوم لذت رفته،عابده دنبال کدوم لذت!؟ برای عاقبتتم که شده،حواست باشه دنبال چه لذتی میری!» ناخودآگاه فکرم رفت سمت مشروب و سیگار و آهنگ،مهمونی و رقص و عشوه و پسر و...! با این فکر سریع سرم رو بلند کردم و اطرافم رو نگاه کردم.از اینکه کسی نمیتونست فکرم رو بخونه،نفس عمیقی کشیدم و سرم رو انداختم پایین، و به ارزش و شخصیتی که برای خودم ساخته بودم فکر کردم...! « ببینید! من نمیخوام بشینم اینجا بگم چی بده چی خوبه!چون کار من این نیست.اینو خودتونم میتونید تشخیص بدید! مثلا من نمیگم بی حجابی بده،چون یه خانم بدحجاب ،وقتی خودش میبینه که به چشم یک ابزار ارضای شهوت بهش نگاه میکنن،خودش میفهمه بی حجابی چیز بدیه! یا کسی که رابطه نامشروع داره،خودش میفهمه که دیگه نمیتونه از همسرش لذت ببره.تازه بعدش اینقدر احساس پشیمونی بهش دست میده که همون لذت هم کوفتش میشه!! پس من کاری با این حرفا ندارم!خودتون عقل دارید،بد و خوب رو تشخیص میدید. من حرفم یچیز دیگست! من میگم خودت رو محدود به این لذت های کم نکن.خدا دوست داره که تو خیلی لذت ببری! و این،نقطه ی ارتباطی بحث امشب ما ،با بحث شب های قبله! هدفی که برای تو درنظر گرفته شده،باید توش پر از لذت باشه! باید کیف کنی،صورتت گل بندازه.باید بخاطرش رها بشی از همه چیز!» حتی تصور چنین لذتی،برام قشنگ بود... دلم میخواست هر طور که شده،این احساس رو تجربه کنم. « چیه دوتا عبادت کردی از زمین و زمان طلبکاری؟؟اخمات رفته تو هم! تو گیر کارت همینجاست! لذت نبردی! میدونی چرا؟ چون عشقی دینداری کردی! هرجای دین که برات قشنگ بوده رفتی دنبالش. هرجاش که سخت بوده،باید پا روی نفست میذاشتی،قیدشو زدی! هرجا خوشت میومده پایه بودی،ولی کار که یکم سخت میشده،جاهایی که باید منیتت رو میزدی،در رفتی! بعد با همین مدل دینداری کردنت کیف کردی،خودت رو محدود به چندتا لذت سطحی کردی، اون لذت عمیقه رو تجربه نکردی! اینه که الان عقده ای شدی،طرف قیافتو میبینه از دین بدش میاد!! دیگه فایده نداره!همینجا خودتو بکوب،از نو بساز!! » به اسپیکر گوشه ی اتاق زل زده بودم و ماتم برده بود! یعنی الان داشت مذهبیا رو دعوا میکرد!؟اونم همونایی که ازشون بدم میومد!؟ احساس میکردم این آخونده خیلی باید قیافش عجیب و غریب باشه! خیلی باید باحال باشه!اصلا شاید آخوند نباشه... "آخه مگه میشه!؟این چه دینیه!؟ اسلام که این مدلی نیست!شاید داره راجع به مسیحیت حرف میزنه!یا یه دین جدید دیگه! نمیدونم ولی هرچی که هست،خیلی قشنگه!خیلی...!" سرم رو تکون دادم و از خیالات اومدم بیرون.پنج دقیقه بیشتر وقت نداشتم. ترجیح میدادم همین چنددقیقه رو هم گوش به این حرف‌های جدید و جالب بدم! « تو تا وقتی به اون لذت عمیق نرسی،نمیتونی درست بندگی کنی! اینجوری به دین،به دیگران و به خودت ضربه میزنی. نکن عزیز من!اینجوری دینداری نکن! تا الانم خیلیامون راه رو اشتباه رفتیم. بعد از پذیرش واقعیت های دنیا،تازه باید بریم ببینیم چجوری دینداری کنیم!! نه فقط دینداری،بلکه چجوری زندگی کنیم!؟ از کجا بریم که نزنیم به جاده خاکی! برای رسیدن به اون اوج لذت،باید از راه درستش بریم. اگر از این راه نری،همه تلاش‌هات،همه عبادت‌هات،همه چی میره به باد هوا... نه این دنیا چیزی از زندگی میفهمی،نه اون دنیا! این مدل زندگی کردن به درد تو نمیخوره! تو انسانی...» با حسرت به ساعت نگاه کردم و کیفم رو برداشتم.میخواستم بلند بشم که زهرا دستمو گرفت -ترنم جان،فردا چیکاره ای؟میای بریم جایی؟ چشمام از تعجب گرد شد -من؟؟کجا!!؟؟ -شمارت رو اگر عیبی نداره بده بهم،بهت پیام میدم میگم. شمارم رو دادم بهش و خداحافظی کردم و با یه نگاه دیگه به اسپیکر،اومدم بیرون. "محدثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟