eitaa logo
علی‌شناسی
90 دنبال‌کننده
95 عکس
446 ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 عمار بن یاسر گوید: ➖ در یکی از جنگ ها با بودم که به سرزمین مورچگان رسیدیم. آن زمین پر از مورچه بود. گفتم: یا ، فکر می کنی از خلق خداوند کسی هست که تعداد این مورچه ها را بداند؟ حضرت فرمود: آری ای عمار، من مردی را می شناسم که تعداد آنها را می داند، و می داند چند عدد از آنها نر و چند عدد از آنها ماده است گفتم کیست؟ ➖ فرمود: ای عمار آیا در سوره نخوانده ای «و کل شی ء احصیناه فی امام مبین» ما همه چیز را در امام مبین جمع کرده ایم. عرض کردم آری ای مولای من خوانده ام. فرمود منم آن امام مبین 📚بحارالانوار، ج40 ص176 ینابیع المودة ص77 کمیل گفت از پرسیدم حقیقت چیست؟ امام فرمودند: تو را با حقیقت چه کار. کمیل گفت: آیا من صاحب سرّ شما نیستم؟ امام فرمودند: آری هستی، ولی ترشحی از کفِ سرریز از دیگ سینه ام به تو می رسد 📚منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغة (خوئى)‏ 19/247 @Alishenasi
🌸🍃🌸🍃 ✍ماجرای شعر معروف شهریار درباره (علیه السلام) مرحوم آیت الله العظمی فرمودند: شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته‌ام و وجود مبارک (علیه السلام) با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند فرمودند: شاعران فارسی‌ زبان را نیز بیاورید. آن‌گاه محتشم و چند تن از شاعران فارسی زبان آمدند. فرمودند: شهریار ما کجاست شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان شهریار این شعر را خواند: « ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه‌ هما را دل اگر خداشناسی همه در رخ بین به شناختم من، به خدا قسم خدا را وقتی شعر شهریار تمام شد، از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می‌کند. گفتم: از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید. چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور (علیه السلام) دیده‌ام از او پرسیدم: این شعر « ای همای رحمت» را کی ساخته‌ای.... شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد: که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته‌ام چون من نه این شعر را به کسی داده‌ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده‌ام گفتم: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت (علیه السلام) تشریف دارند.و كل خواب را برايش تعريف كردم، شهریار بعد از شنیدن این خواب، فوق‌العاده منقلب شد و گفت: من فلان شب این شعر را ساخته‌ام و همان‌طور که قبلا عرض کردم تاکنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده‌ام. وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده‌ام. یقیناً در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی با این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است روحش شاد @Alishenasi
فتح دژهای خيبر توسط (علیه السلام) فتح دژهای يهود همواره در جزيرةالعرب خطر بزرگی، به شمار مي‏ آمدند. آنان‏ در دژهايی که در مکانهايی مناسب بنا می‌کردند، سکنی می گزيدند. عهد خود را با پيامبر زير پا نهادند و در جنگ احزاب همراه با مشرکان بر عليه مسلمانان وارد کار شدند. چون مسلمانان، به سبب انعقاد پيمان ‏_حديبيه از شرّ قريش آسوده خاطر شدند، پيامبر با يارانشان به طرف‏ بزرگترين دژ يهوديان در خيبر حرکت و آن را محاصره کردند. پيامبر هر روز يکی از فرماندهان را برای فتح آن دژ می‌فرستادند، امّا آنان ناکام‏ باز می گشتند. ابن اسحاق روايت کرده است که پيامبر (صلی الله عليه و آله و سلم) ابوبکر و سپس‏ عمر را برای فتح دژ فرستادند امّا آنان کاری از پيش‏ نبردند. آن‏ حضرت کسان ديگر را گسيل داشتند که آنان هم نتوانستند قلعه را فتح کنند. آنگاه بود که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اين سخن معروف خود را فرمود: به خدای سوگند! فردا پرچم را به مردی خواهم داد که خداو رسولش را دوست میدارد و خدا و رسول هم او را دوست مي‏دارند. هر يک از مسلمانان آرزو می کرد که ای کاش اين کس خود او باشد! زيرا می دانستند که به درد چشم مبتلاست. امّا فردا پيامبر صدا زد: کجاست؟ (عليه السلام) آمد در حالی که چشمانش را از شدّت‏ درد بسته بود. پيامبر بر چشمانش دست کشيد و خداوند درد آنها را بر طرف کرد. در حالی که پرچم را بر دوش می کشيد، عازم ميدان نبرد شد و با طلايه‏ داران سپاه يهود جنگيد و پهلوان نام‏ آور آنان به نام مرحب‏ را با ضربه‏‌ای صاعقه‏ وار از پاي در آورد. شمشير آن ‏حضرت، کلاه خود مرحب را شکافت و تا دندانهايش فرو رفت. يهود با ديدن اين صحنه‏ پشت به ميدان جنگ کردند و شکست خورده به سوی دژهايی که ‏_علی آنها را فتح کرده بود، گريختند. همچنين درِ بزرگ خيبر را از جای کند و آن را سپر خود کرد. اين يکی از نشانه‏ های پيروزی الهی بود که‏ به دست (عليه السلام) تجلّی يافت. eitaa.com/fatemiioon_news
🌸چون نامه ی اعمال مرا پیچیدند 🍃بردند به میزان عمل سنجیدند 🌸بیش از همه کس گناه ما بود ولی 🍃ما را به محبت بخشیدند @Alishenasi
•°🎊🎉°• 🌷در محضر معصوم نشستم به ادب 🌷تا کسب شرف کنم در آن بیتِ شرف 🌷گفتم شب مبعث به کجا باید رفت 🌷فـرمـــود برو دیدنِ ایوانِ نجف😍 @Alishenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 حب شما شیره ی ایمان من است 🍃سیره و سنت تو معنی قرآن من است 🌷من گدایی ز گدایان تو هستم آقا 🍃خاک نعلین شما سرمه ی چشمان من است ❤️ @Alishenasi
🌷 (علیه السلام) 🌷 @Alishenasi
❣گهی رحمان و گه جبار میشد ❣گهی غفار و گه قهار میشد ❣عبایش را که می پوشید ❣خودش یک کعبه ی سیار میشد 💐 💐 @Alishenasi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸از عمق دل خویش جلی می گوییم 🍃با نغمه ی بین المللی می گوییم 🌸یک روز می آید که به گرد کعبه 🍃کوری عدو می گوییم ❤️ @Alishenasi
پویش بازگرداندن حجت الاسلام حامد کاشانی روی آنتن برنامه سحر شبکه سه ، دوست داشتین حمایت کنین . حیفه ایشونو اینقد اذیت کردن که رفتن از برنامه . .😔 - https://www.farsnews.ir/my/c/130675
مداحی_آنلاین_اللهم_رب_شهر_الرمضان_بنی_فاطمه.mp3
5.81M
🌙استقبال از 🍃اللهم رب شهر الرمضان 🍃هر سحر وقت اذان 🎤 👌بسیار دلنشین @Alishenasi
مداحی_آنلاین_اگه_تشنگی_شد_آتیش_جونت_بگو_حسین_حمید_علیمی.mp3
5.61M
🌙استقبال از 🍃تو روزهای روزه داری 🍃اگه تشنگی شد آتیش جونت بگو حسین 🎤 👌بسیار دلنشین @Alishenasi
خدایا ببخش - @BeainolHarameain.mp3
5.28M
عبد گنھڪارت دلش بیقراره دلش بیقراره دلش بیقراره... 🌙 @Alishenasi
✍نوۀ چنگیزخان مغول چگونه شد؟ 🔸روزی سلطان محمّد خدابنده بر همسر خود خشم گرفت و در یک جلسه او را سه طلاقه کرد؛ ولی به دلیل علاقۀ بسیاری که به وی داشت، خیلی زود پشیمان شد و به همین خاطر عالمان سنی را دعوت نمود و از آنان مشورت خواست. 🔹آنها گفتند: هیچ راهی وجود ندارد، مگر این که نخست محلّل، فردی غیر از سلطان با او ازدواج کند، سپس مجدداً سلطان می تواند با او ازدواج کند. 🔸سلطان گفت: برای من پذیرشِ این امر، بسیار سخت است. آیا راه دیگری وجود ندارد؟ شما علما در بسیاری از مسائل با هم اختلافِ نظر دارید، فقط در همین یک مسئله همه با هم اتفاق نظر دارید؟! گفتند: بله. در این هنگام یکی از مشاوران گفت: جناب سلطان! در شهر علامه ای زندگی می کند که چنین طلاقی را باطل می داند، خوب است او را نیز احضار نموده و نظر او را جویا شوید. منظورِ وی، بود. 🔹عالمان سنی بر آشفتند و گفتند: آن عالم، مذهب بوده و رافضیان، افرادی کم عقل و بی خِرَد می باشند و اصلا در شأنِ سلطان نیست که چنین فردی را به حضور بپذیرد. سلطان گفت: 🔸به هر حال دیدن او خالی از فایده نیست و دستور داد علامه حلی را احضار نمایند. وقتی علامه وارد مجلس سلطان شد، علمای نیز در آن جلسه حاضر بودند. علامه بدون هیچ ترس و واهمه نعلینِ (کفش) خود را به دست گرفت و خطاب به همۀ حاضران کرد و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت و در کنار او نشست. عالمان سنی رو به سلطان کرده و گفتند: دیدید؟ ما نگفتیم ، افرادی سبک سر و بی عقلند؟! سلطان گفت: او عالِم است. دربارۀ رفتار او از خودش سؤال کنید. آنها به علامه گفتند: چرا به سلطان سجده نکردی و آداب تشریفاتِ حضور را به جا نیاوردی؟ 🔹علامه گفت: رسولِ خدا از هر سلطانی برتر و بالاتر بود و کسی بر او نکرد، بلکه فقط به آن حضرت سلام می‌کردند و خداوند نیز فرموده: چون داخل خانه ای شدید به هم سلام کنید، سلام که نزد خداوند مبارک و پاک است. از سوی دیگر به اتفاق ما و شما، سجده برای غیر خدا است. پرسیدند: چرا جسارت کردی و کنار سلطان نشستی؟ 🔸علامه پاسخ داد: چون جای دیگری برای نشستن نبود و از طرفی سلطان و غیر سلطان با یکدیگر مساوی اند و این جسارت به محضر سلطان نیست. پرسیدند: چرا کفشهای خود را به داخل مجلس آوردی؟ آیا هیچ آدم عاقلی در محضرِ سلطان چنین می‌کند؟! علامه فرمود: ترسیدم ‌ها آن را بدزدند همان‌ طور که نعلین رسول اکرم را دزدید. ناگهان حنفی‌ها برآشفتند و فریاد برآوردند که ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر کجا؟ تولد ابوحنیفه صد سال پس از وفات پیامبر است. 🔹علامه فرمود: ببخشید، اشتباه کردم، لابد سارق نعلین رسول خدا بوده است. این بار شافعی‌ها برآشفتند که شافعی در روز وفات ابوحنیفه به دنیا آمده و دویست سال پس از رحلت رسول خدا متولد شده است. علاّمه گفت: شاید کار مالک بوده است. ها هم مثل حنفی‌ها و شافعی‌ها اعتراض و انکار کردند. 🔸علامه فرمود: پس قطعاً سارق، احمد بن حنبل بوده است. ها هم به انکار و تکذیب او پرداختند. در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و فرمود: ای سلطان، دانستی که هیچ یک از رؤسای این مذاهب چهارگانه اهل سنت در زمان حیات رسول خدا و حتی صحابه آن حضرت حاضر نبوده‌اند، پس برگزیدن ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد بن حنبل به‌ عنوان مجتهد و رئیس از بدعت‌های ایشان است به‌ طوری که اگر یکی از خود این علما حاضر در مجلس، افضل و اعلم از این چهارتن باشد، به او اجازه و حق اینکه بر خلاف فتوای یکی از آن چهارتن فتوایی بدهد نمی‌دهند. 🔹در اینجا سلطان به حالت پرسش از سؤال کرد: آیا درست است که هیچ یک از رؤسای مذاهب أربعه در زمان رسول خدا نبوده‌اند؟ علماء عامّه همگی گفتند: آری نبوده‌اند. آنگاه علامه(رحمه الله علیه) گفت: ولی ما هستیم و پیروی می‌کنیم از که جان رسول الله، برادر، پسر عمّ و وصیّ اوست. سلطان چون متوجه حقانیّت مذهب علامه شد از او پرسید: نظر شیعه درباره‌ من چیست؟ علامه فرمود: آیا سلطان طلاق را در 3 مجلس و در محضر دو نفر جاری نموده؟ سلطان گفت: نه 🔸علامه فرمود: در این صورت طلاق باطل است. آنگاه سلطان به دست علامه به مذهب حقّه شیعه، مشرف شد و به خطباء و حاکمان شهرها پیام داد که از این پس با نام ائمه خطبه بخوانند و سکّه ضرب کنند و نام ایشان را بر دیوار مساجد و مشاهد مشرفه بنگارند. آری... یک عالم شیعه، را شیعه کرد و کاری کرد مغولان، در ، نهضت مسجد و مدرسه سازی راه انداختند. با شما @Alishenasi