بهنیابت[اعمالاستیجاری]
داستان عاشقی شروع شد ...🖤 فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الح
حسین جانم …
با چه حالی بنویسم که دلم تنــــــــــــگ شده 😔🥀
بقیه تشنشون میشُد ،
حداقل میگفتن تشنه ایم ..
این بچه که زبون نداشت بگه تشنشه ..
هی زبونُ میچرخوند..
هی گریه میکرد
دستُ پا میزد..😓
بهنیابت[اعمالاستیجاری]
بعد از نمازظهر ، روضه #حضرتعلیاصغر میذارم 🖤✋
.
عاقبت دادِ مرا تیر در آورد ای وای
حجمِ حلقومِ تو را حرمله پُر کرد ای وای
نَفَسِ بی رمقت کار به دستم داده
حرمله نیزه ای انگار به دستم داده
درد داری که پُر از چین شده ای بابا جان؟
با سه شعبه تو چه سنگین شده ای بابا جان
،
تیر چرخی زَد و با خویش پَرت را چرخاند
خواستم بوسه بگیرم که سَرَت را چرخاند
به لبت حالتِ لبخند بده حِس دارد
می روم خیمه ولی زخمِ تو خِس خِس دارد🥀💔
روضه هایِ تو مهیب است زبان بسته چه شد
استخوانِ تو ظریف است زبان بسته چه شد