لباسشویش ال جی
یخچالش بوش
تلویزیونش سامسونگ
کفشش ایتالیا
ماشینش کیا
سفرش تایلند
عشقش آمریکاس
.
.
.
💠 بعد اسم بچشو میذاره کوروش میگه آدم باید اصیل باشه✋😂😂
سلام اصیییییل
┏━━😅😉😍😉😅━━━┓
📢بپر توۍ *جــ😆ــوک بـاحـال🤠*
↯↯🇯🇴🇮🇳 ↯↯
*ılılı https://ble.im/dogcoinpoll ılılı*
┗━━😅😉😍😉😅━━━┛
مشرق، کانال "فرهنگ نوشت" :
با دوستم تو مترو #پاریس نشسته بودیم و مثل بنز داشتیم غیبت فرانسویها رو میکردیم. از زبونشونِ که مثل کفتر بغ بغ بغو میکنن تا نونها و غذای گرون و عجیبشون
از بوی بد فاضلاب
و کهنگی متروهاشون
تا لشگر کارتن خوابهای دائم الخمرشون
و از همه مهم تر که اصلا به خاطر اون لجمون در امده بود
گرونی کمر شکن پاریس
خلاصه هر چی دلمون خواست هجو گفتیمُ یواشکی هرهر خندیدیم
در ادامه صحبتمون کاملا جدی شد
از انقلاب کبیر فرانسه تا اعدام لوئی شانزدهم، نقش تفکرات ژاک روسو در اون انقلاب، ناپلئون، قرارداد فینگلشتاین صحبت کردیم
در نهایت بحث کشید به نقش فرانسه در انقلاب ایران
همینطور که داشتیم وِر وِر میکردیم توجهم به یه اقای میانسالی که رو به رومون نشسته بود جلب شد. گاهی سرش رو از روی کتاب بلند میکرد و با یه حالت عجیبی نگاهمون میکرد و دو باره مشغول کتاب خواندن میشد. حین صحبتهای ما سایز چشم آقاهه هی بزرگ و بزرگتر میشد
به دوستم گفتم فکر کنم گند زدیم
پرسید چرا!؟ به نظرم این اقاهه فارسی بلده. نععع
و دیگه لال مونی گرفتیم. مرده از رفتار ما متوجه شد که متوجه شدیم
رو به ما کرد کتابش رو بست و با لبخند و بهمون سلام کرد. مام جواب دادیم
بی مقدمه با یه لهجه عجیب و با مزه گفت: من پدرم قبلا در ایران تکنیسین بود. سالهای نوجوانیم رو در ایران درس خواندم و فارسی یاد گرفتم. از فارسی صحبت کردن شما خیلی احساس خوبی بهم دست داد و بسیار خوشحال شدم که انقدر با تاریخ و مشاهیر ما آشنا هستید
ما هم خودمون رو با روسیاهی معرفی کردیم و از آشنایی با ایشون ابراز خوشحالی کردیم. ادامه داد که استاد دانشگاهه و بارها به ایران سفر کرده
مشاهیر ایران مثل خیام، مولانا، بابا طاهر و پروین رو میشناخت و به طور ناباورانهای از هر کدام چند بیت شعر خواند و با عشق از خیام حرف زد
دلشوره عجیبی به دلم افتاده بود که اگر بگه شمام چهار خط شعر از شعرای فرانسوی بخوانید ما باید چه خاکی تو سرمون میکردیم!؟
اما متاسفانه سوال وحشتناکتری کرد
پرسید آیا شما هم از اشعار حکیم عمرخیام حفظ هستید؟ ما شروع کردیم به من من کردنُ بهانه آوردن. متوجه داستان شد و با نارحتی گفت: درسته در کشور شما انقلاب شده و استعمارگرها رو بیرون کرده اید اما فرهنگ و آموزش مقدماتی و عالی شما همچنان تحت استعمار فرهنگی قرار داره. خیلی عجیبه که ایرانی ها انقدر که مشاهیر و تئوری های مکاتب غربی رو میشناسن با دانشمندان بزرگ و افراد نامی کشور خودشون رو نمیشناسن
خداروشکر رسیدیم به ایستگاه و ما پیاده شدیم و الا احتمالا مث معلمها با خطکش میزد کف دستمون
برای دیدن فیلم مربوط کلیک کنید
mshrgh.ir/1009248
هدایت شده از کیهـــان آنلاین
#مکتب_امام
🔹وقتی مسئولان تقوا ندارند...
http://kayhan.ir/fa/news/174439
🔻نشانی ما در پیامرسانهای سروش، آیگپ، ایتا، گپ و بله
@kayhannewspaper
راننده تاکسی داشت پشت نظام صحبت میکرد، منم داشتم تایید میکردم.
آروم گوشه کاپشن رو آوردم بالا و خیلی آروم گفتم،
من در موقعیت هستم، هر موقع صلاح میدونید اقدام کنیم.
یه نگاه به من کرد، یه نگاه به جلو کرد و گفت،
باز خداروشکر حضرت آقا هستند، ایشون نبودند که دیگه سوریه شده بودیم.
#برگزیده
🍀💎
رفته بودم صبخانه بخورم چنتا پیرمرد تو مغازه داشتن باهم حرف میزدند
حسن آقا میدونستی همین مترو رو هم #شاه ساخته؟ آره علی آقا یادمه اصلا.
:)))))))))))))))))))))))))))
دانشجوها داشتن با هم حرف میزدن
-من باید حلقه ام سنگین باشه!
+اره منم روی سرویس طلا حساسم
گفتم:چرا باید اول زندگی انقدر ب جوونها فشار بیاریم؟
یکی گفت:خب این خودش میشه سرمایه!
گفتم:سرمایه ای ک قبل #ازدواج تحمیل بشه نمیتونه بعدها حافظ زندگیت باشه!
هم در مورد مهریه هم جهیزیه و هم طلا.
# ازدواج
سال آخرکارشناسی
خواستن #شهیدگمنام بیارن
دفن کنن تو محوطه دانشگاه!
امابچه های انجمن طومار درست کردن
تا مخالفا امضا کنن!
خیلیاامضاء کردن ولی من دلم رضا نداد!
اون سال #شهداء دفن نشدن
ولی امضائی ک نزدم شروع راهم ب سمت نور شد!
چندسال بعد
مقبره شهداء ازدور درحیاط دانشگاه دلبری میکرد.
#شهدا
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
🍃امیرالمؤمنین علیه السلام:
🌸پسر عزیزم؛
هیچ گنهکاری را ناامید نکن،
چه بسیار گناه آلودهای که عاقبتی نیکو یافته است...
📚تحف العقول /۹۱
@Afsaran_ir
هدایت شده از استاد حسین انصاریان
#حکایت
💠 یاد خدا گره گشای تمام مشکلات زندگی
⬅️ حکایت دزدی که با یاد خدا عاقبت بخیر شد
📝 در زمان رسول خدا (ص)، در شهر مدینه مردى بود با چهره اى آراسته و ظاهرى پاک و پاکیزه، آنچنان که گویى در میان اهل ایمان انسانى نخبه و برجسته است. او در بعضى از شب ها به دور از چشم مردمان به دزدى مى رفت و به خانه هاى اهل مدینه دستبرد مى زد.
📝 شبى براى دزدى از دیوار خانه اى بالا رفت، دید اثاث زیادى در میان خانه قرار دارد و جز یک زن جوان کسى در آن خانه نیست! پیش خود گفت: مرا امشب دو خوشحالى است، یکى بردن این همه اثاث قیمتى، یکى هم درآویختن با این زن!
📝 در این حال و هوا بود که ناگهان برقى غیبى به دل او زد، آن برق راه فکرش را روشن ساخت، بدین گونه در اندیشه فرو رفت، مگر من بعد از این همه گناه و معصیت و خلاف و خطا به کام مرگ دچار نمى شوم، مگر بعد از مرگ خداوند مرا مواخذه نمى کند، آیا در آن روز مرا از حکومت و عذاب و عقاب حق راه گریزى هست؟ پس از اندیشه و تامل به سختى پشیمان شد و با دست خالى به خانه خود برگشت.
📝 چون آفتاب صبح دمید، با همان چهره غلط انداز و لباس نیکان و صالحان به محضر پیامبر(ص) آمد و در حضور آن حضرت نشست، ناگهان مشاهده کرد صاحب خانه شب گذشته، یعنى آن زن جوان به محضر پیامبر شرفیاب شد و عرضه داشت: زنى بدون شوهر هستم، ثروت زیادى در اختیار من است، قصد داشتم شوهر نکنم، شب گذشته به نظرم آمد دزدى به خانه ام آمده، اگرچه چیزى نبرده ولى مرا در وحشت و ترس انداخته، جرات اینکه به تنهایى در آن خانه زندگى کنم برایم نمانده، اگر صلاح مى دانید شوهرى براى من انتخاب کنید.
📝 حضرت به آن دزد اشاره کردند، آنگاه به زن فرمودند که اگر میل دارى تو را هم اکنون به عقد او درآورم، عرضه داشت: از جانب من مانعى نیست. حضرت آن زن را براى آن شخص عقد بست، با هم به خانه رفتند، داستان خود را براى زن گفت که آن دزد من بودم که اگر دست به دزدى زده بودم و با تو چند لحظه بسر مى بردم، هم مرتکب گناه مالى شده بودم و هم آلوده به معصیت شهوانى و بدون شک بیش از یک شب به وصال تو نمى رسیدم آن هم از طریق حرام، ولى چون به یاد خدا و قیامت افتادم و نسبت به گناه صبر کردم و دست به جانب محرمات الهیه نبردم، خداوند چنین مقدر فرمود که امشب از درب منزل وارد گردم و تا آخر عمر با تو زندگى خوشى داشته باشم.
📎 برگرفته از کتاب عرفان اسلامی اثر استاد حسین انصاریان
🆔 @ansarian_ir