eitaa logo
Aminikhaah_Media🇵🇸
62هزار دنبال‌کننده
217 عکس
163 ویدیو
164 فایل
The #Aminikhaah_media Official Channel. کانال رسمی @aminikhaah نشر آثار صوتی دروس #حوزوی دروس #دانشگاهی سلسله #منابر کلاس های تخصصی متن سخنرانی ها و کلاس ها تبلیغ و تبادل نداریم🚫 ارتباط: توجه : کانال توسط ادمین اداره می‌شود @Amini_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🔷 جلسه سوم 🔷 بخش سوم 🔶یکی از فرمول هایی که باعث میشود آدم عاقبت به شر بشود همین است. اصلاً به چشم ما هم معمولاً نمیاید. مرحوم علامه طباطبایی درباره آیه‌ی «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُون» (اعراف / 82) می فرمایند قوم لوط می‌دانستند که کارشان زشت است. اما یک چیز باعث می‌شد که به خودشان حق بدهند و تازه می گفتند شهر مال ماست لوط را باید بیرون کرد اگر نمی‌خواهد. آن چیزی که باعث میشد به خودشان حق بدهند این بود که اکثریت بودند. یکی از پیچیده‌ترین امتحانات خدا این است آدم گاهی مواجه می شود با یک اکثریت گمراه. می دانند این حرف‌ها درست است. اما هیچ کس قبول ندارد و خیلی سخت است یکی بیاید بگوید این حرف را قبول دارم. بعد هم ساکت میشود. ساکت که شد جزء همان خلافکارها می شود. عاقبت هم مثل هم می شود. در روایت دارد که امام صادق علیه السلام فرمود خدای متعال دو ملک را فرستاد و فرمود بروید شهری را زیر و رو کنید یعنی اهلش بروند در زمین. این ها آمدند نگاهی به شهر کردند دیدند یک تعدادی هستند در مراکز فسق و فجور و یک تعداد زیادی هستند در مسجد. به خدا گفتند خدایا همه را عذاب کنیم. پیام آمد بله. گفتند خدایا مسجد هستند. دارند نماز میخوانند. عبادت می کنند. مسجد را چرا خراب کنیم؟ گفته شد آنها می‌دانند آنجا چه خبر است و سکوت کرده‌اند. این ها با آنها هیچ فرقی ندارند. همه را عذاب کنید. دارند نماز میخوانند. ولی عاقبت به شر می شوند با آن نماز می روند جهنم! هر کس که در نماز بمیرد که عاقبت بخیر نمیشود. خیلی عجیب است. پس از کجا بفهمیم؟ حق را باید شناخت. یک چیزی که آدم را گول میزند اکثریت است. گاهی وقتی آدم اکثریت را می‌بیند کاری ندارد خوب هستند، بد هستند میگوید هرجا اکثریت رفتند. هر کاری اکثریت کردند. مردم نظرشان چیست؟ موج کدام سمت می‌رود؟ ما هم همان سمت می‌رویم. این آدم را عاقبت به شر می‌کند. مردم کوفه اینجوری خراب شدند. موج هر طرفی می‌رفت مردم هم آنجا می رفتند. موج به سمت امام علی می‌رفت همان طرف می‌رفتند. موج به سمت امام حسین می رفت می رفتند پیش امام حسین. موج رفت سمت یزید آنها هم به سمت یزید رفتند. موجی بودند! نگاه می کردند ببینند کدام سمت شلوغ تر است. موج کدام طرف است. خیلی‌ها اینجوری هستند. تشخیص خوب و بد بودن یکی از موارد همین است. نمونه اش این است که مثلاً شما داخل کانال های تلگرام که می روید اولین چیزی که نگاه می کنید اعضای آن کانال هستند. مثلا اگر ۱۰۰ هزار عضو داشته باشد می‌گوید پس مطلب هم خوب است. ولی اگر در یک کانال ۴۰۰ نفر بودند می‌گوید مطلب هم به درد نمی‌خورد. این نگاه که هر کدام شلوغ تر بود بهتر است، شیطانی است; اصلاً شیطان خیلی‌ها را اینجوری به جهنم میبرد. روایت می گوید در طول تاریخ دور شیطان شلوغ‌تر بوده. همیشه رسم و رسوم ها مثلا یکی از این موارد است. همه این کار را می‌کنند و همه آن کار را می‌کنند. همه در عروسی ۵ غذا می‌دهند. درست و غلط را که با "همه" نمیشود تشخیص داد. درست را از درست باید تشخیص داد. آن وقت تنها میشوی برای انجام کار درست. آن وقت می خواهی انجام بدهی سخت است. مسخره ات میکنند. فحش می‌دهند. می‌داند عروسی درست و پیغمبری چه شکلی است. می‌گوید مسخره ام میکنند! دوست داری عاقبت به خیر بشوی یا نه؟ مردم کوفه هم همین حرف را زدند گفتند حسین خوب است اما الان مردم همه می‌گویند عبیدالله. در انتخابات ها اصلا بعضی ها همینجوری رای می آورند. یک موج درست می کنند شب انتخابات مردم همه می‌گویند به فلانی رای بده و... مردم کوفه هم همینجوری شدند قاتل اهل بیت. همه قاتل اهل بیت بودند چون همه گفتند: "همه میگویند" عبیدالله. وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُم. امام صادق فرمودند ۱۷ تا آدم پای کار من نیست! ۴ هزار تا شاگرد داشتند. نگاه نکن شلوغ است. شلوغی‌ها را جدی نگیر. مومن خالص کم است. در اقلیت که قرار می‌گیرند یک عده چه برچسب‌ها که نمیزنند! تندرو خطاب میکنند و خیلی چیزهای دیگر. مرد میخواهد تحمل کند. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه سوم 🔷 بخش چهارم 🔶امام کاظم به هشام بن حکم فرمود: « يَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَّ اللَّهُ الْكَثْرَةَ فَقَالَ وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ (انعام / 116) وَ قَالَ- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ (لقمان / 25) وَ قَالَ- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (عنکبوت / 63) يَا هِشَامُ ثُمَّ مَدَحَ الْقِلَّةَ فَقَالَ- وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ (سبا / 13) وَ قَالَ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ (ص / 24) وَ قَالَ وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ (غافر / 28) وَ قَالَ- وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ (هود / 40) وَ قَالَ- وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (انعام / 37) وَ قَالَ وَ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ (مائده / 103) وَ قَالَ- وَ أَكْثَرُهُمْ لَا يَشْعُرُون» (الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 15) «اى هشام خدا كثرت را مذمت كرده و فرموده: «اگر از اكثريت مردم زمين فرمان برى تو را از راه خدا به در برند». و فرموده : «اگر از آنها بپرسى كى آسمانها و زمين را آفريده؟ بى ترديد ميگويند خدا، بگو حمد خدا را بلكه بيشترشان ندانند». و فرمود : «اگر از آنها بپرسى كى از آسمان باران فرو فرستد و زمين مرده را بدان زنده كند هر آينه گويند خدا، بگو حمد خدا را بلكه بيشترشان تعقل نكنند». اى هشام سپس كم را مدح كرده و فرموده : «كمى از بندگانم شكرگزارند». و فرمود: «بسيارى از معاشران به هم ستم كنند مگر آنها كه ايمان آرند و كار خوب كنند» «و آنان كميابند». و فرموده : «تنها يك مرد مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را نهان مى داشت گفت مى كشيد مردى را كه مى گويد: خدا پروردگار من است؟!» و فرمود : «در كشتى گذار از هر جنسى يك جفت با خاندانت.» و فرموده: «و هر كه مؤمن است به او نگرويده بود جز كمى» و فرموده: «ولى بيشترشان نمى دانند» و فرموده: «و بيشترشان تعقل ندارند» و فرموده: «و بيشترشان شعور ندارند».» در قرآن اکثریت را مذمت کرده هر وقت دیدی اکثریت یک چیزی میگویند بدان آن غلط است! فرمود اگر حرف اکثریت را گوش بدهی از راه خدا منحرف می‌شوی! عاقبت به شر می‌شوی: « إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ (انعام / 116)» «وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُون» (اعراف / 187) «بيشتر مردم نمى دانند.» «ْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون» (عنکبوت / 63) « بيشتر آنها نمى فهمند.» فرمود خداوند در قرآن اقلیت را تعریف کرده است. «وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُور» (سبا / 13) «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليل» (هود / 40) به حضرت نوح در ۹۵۰ سال عده قلیلی ایمان آوردند. حدود ۸۰ نفر. تعداد حیوانات داخل کشتی از مومنین بیشتر بود. ما اگر بودیم میگفتیم اگر بر حق بود که همسر و فرزندش قبولش می‌کردند. همینجوری مردم بی دین می‌شوند. به چشم ظاهر. عقلشان در چشمشان است. اقلیت بین اکثریت که قرار می‌گیرد باید مظلومیت را تحمل کند. برای همین یک عده قبول نمی‌کنند. مظلومیت کار را سخت می کند. اذیت و آزار دارد. کسی که می‌خواهد در رکاب امام حسین باشد باید تحمل کند. عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد. در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی باید قید همه چیز را بزنیم. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه چهارم 🔷 بخش اول 🔶 نکاتی عرض شد درباره اینکه چه میشود از کسانی که توقع می‌رود شیعه اهل بیت باشند و به آنها کمک کنند در بزنگاه‌هایی یک دفعه جا می‌مانند بلکه دشمن اهل بیت می شوند؟ حتی آن وقتی که دشمن اهل بیت می شوند هم اهل بیت را دوست دارند. پس مشخص میشود این حد محبت نمی تواند آدم را نجات بدهد. در این بزنگاه چیز دیگری کنار آن لازم است. می‌شود انسان با محبت اهل بیت دشمن اهل بیت باشد. محبت اهل بیت داشته باشد ولی دستش به خون اهل بیت آغشته بشود. شاید مهمترین چیزی که لطمه می‌زند و مهمترین چیزی که باعث سقوط انسان می شود همین است که نگاه کند اکثریت به کدام سمت است. آیه قرآن فرموده: «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّه» (انعام / 116) اکثریت را اگر پیروی کنی اصلا از راه خدا گمراه می شوی. چیزی که باعث میشود آدم گمراه شود این است که رو به اکثریت بیاورد. قرآن صریح بیان می‌کنند «َ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُون» (مائده / 103) «وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُور» (سبا / 13) شیطان گفت کاری می کنم که از بنده ها کسی شاکر نباشد. «وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرين» (اعراف / 17) خداوند فرمود بنده شاکر کم است. یعنی چه؟ یعنی شیطان همه را برد. خدایا نگذار شیطان ببرد! خب نرود! عقل دادم. راه هم روشن است. پیامبر هم که فرستاده ام که حق را گفت. خدایا اکثریت آن طرف زیاد هستند جذب می شود. خب جذب نشود! اگر می خواهیم بچه های ما خوب تربیت بشوند. سالم باشند. عاقبت به خیر بشوند. مومن باشند. چه چیزی را به بچه ها یاد بدهیم؟ یک جمله ، آن هم اینکه عزیزم سعی کن مثل دیگران نباشی! در جامعه ما بیشتر بر عکس این به بچه ها گفته می شود. جمله «تو هم مثل بقیه» ، آدم را حتی کافر می‌کند! همه برای عروسی بوق میزنند تو هم مثل همه باش! بابا مردم خوابند! این چه حرفی است؟ مشروب را که همه می خورند! اینقدر نزول را که همه می گیرند! خب جهنم را هم که همه میروند!!! در سوره اعراف می فرماید تعداد زیادی ، آن سمتی هستند: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون» (اعراف / 179) « به يقين، گروه بسيارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفريديم؛ آنها دلهايى دارند كه با آن انديشه نمى كنند، و نمى فهمند؛ و چشمانى كهبا آن نمى بينند؛ و گوشهايى كه با آن نمى شنوند؛ آنها همچون چهارپايانند؛ بلكه گمراهتر! اينان همان غافلانند چون امكان هدايت دارند و بهره نمى گيرند).» «َ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَليل» (هود / 40) حضرت نوح ۹۵۰ سال زحمت کشید. ۸۰ نفر ایمان آوردند. نوح پیغمبر جهانی بود نسبت به همه دنیا مسئولیت داشت. لذا وقتی سیل آمد همه دنیا را سیل برد و تمام نسل بشر برداشته شد. خداوند دنیا را یک بار پاک کرده است از کفار. ما همه فرزندان کسانی هستیم که در کشتی نوح بوده اند. در قرآن آمده: «أُولئِكَ الَّذينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوح» (مریم / 58) یک دور خداوند اکثریت را از زمین پاک کرده و اقلیت را نگه داشته. گول نخوریم که اکثریت هستند. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه چهارم 🔷 بخش دوم 🔶 امام حسین و اصحابش ۷۰ تا بودند این‌ها مانده‌اند. در کربلا یک طرف اصحاب امام حسین دفن اند و ۲-۳ هزار نفر اصحاب عمرسعد. عصر عاشورا این ها حرکت کردند و گفتند صبر کنید جنازه ها را دفن کنیم دو روز طول کشید. دو سه هزار نفر بودند و این طرف ۷۰ نفر بود. نگاه کنید اسم این ۷۰ نفر همیشه بوده ولی اسم ۲-۳هزار نفر نیست. خدا کیلویی حساب نمی‌کند که ببینیم چه کسی بیشتر است. سه هزار نفر اند خب باشند ۳هزار نفر جهنمی اند. در تربیت بچه ها این را یادشان بدهیم. 1 نزد خدا بیشتر است از ۱۰۰۰ . همین جا هم همینطور است. یک مخترع وقتی یک چیزی می سازد آن ماشین مثلاً ۸۰ میلیون قیمت دارد وقتی دادند کارخانه و از آن صد هزار تا تولید شد هر کدام می شود ۵ میلیون. یک چیز گران تر است. زیاد میشود ارزان میشود. انبوه سازی باعث ارزان تر شدنش میشود. به بچه هایمان یاد بدهیم اگر میخواهی ارزش داشته باشی ویژه باش. تک باش. ویژه باش نه با ادا. اینهایی که گفته شد همه اش روانشناسی است. ما یک جایی داریم اشتباه می‌رویم. یک جایی داریم بد انجام می‌دهیم. یک جایی دوست داریم مثل بقیه نباشیم. یک لباس می پوشیم توی عروسی که هر کسی دید می گوید این چه پوشیده است؟ از کجا آورده است؟ ویژه بودن نه با لباس است نه با کارهای عجیب نه بامدل مو نه با مدل حرف زدن. می‌رود سلفی می‌گیرد. چقدر کشته داده‌ایم سر همین قضایا. در همین ایران رفته بالای برج ایستاده سلفی بگیرد می‌افتد از آن بالا میمیرد. میخواهی ویژه باشی بنده خدا باش. کسی بنده خدا نیست .خیالت راحت باشد یکدانه امام حسین عالم را ریخته به هم. هر سال دور هم جمع می‌شویم. «و الوتر الموتور» تو یکی یک دانه خدا بودی. در دستگاه خدا بنده این جوری پیدا نمی شود. همین چند تا بودید! پنج تن آل عبا. همین ۱۴ معصوم بودید. دایره را اگر بزرگتر بگیریم همین پیامبران و شما بودید. این چند صد میلیونی که در عالم بوده‌اند کیلو کیلو نیرزیدند و رفتند. قرآن می‌فرماید اینقدر اقوام آمدند و رفتند که کسی نمیداند اینها اصلاً وجود داشتند! بعضی هایشان را بعضی قومها را بعضی کشورها را هم نابود کردم که هیچ اسمی هم از آنها نمانده. مثلا ۱۰ هزار سال دیگر کسی نداند چین یعنی چه! کجا بوده؟ چه کسانی بودند؟ چون حقیقتی نداشتند. وزنی نداشتند. آنی که حقیقت دارد می ماند ولو یکی باشد. مثل امیرالمومنین علی همه هم جمع شدند امام علی را بکشند. فضایل او را نابود کنند. هرچه بیشتر زدند نتیجه نگرفتند. مثل شیشه عطر میماند که آن را میشکنند ولی بوی عطرش بیشتر منتشر می شود. 🔔 @Aminikhaah_Media
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 🔷 جلسه چهارم 🔷 بخش سوم 🔶حقیقت اگر باشد این جور می شود ولو اقلیت باشد. نکته ی مهم این است که نگاه نکنیم کجا شلوغ تر است. بعضی وقتی میخواهند سراغ چیز خوبی هم بروند نگاه میکنند ببینند شلوغ است یا نه؟! مثلا زیارت اربعین را 10 سال پیش که خلوت بود ، میگفتی برو زیارت اربعین، میگفتند آخر چه کسی اربعین کربلا می رود؟! اما الان که شلوغ شده می گویند همه اربعین می روند کربلا منم باید بروم! به «همه» چه کار داری؟! کار خودت را بکن. در تربیت و روانشناسی به این نکته، «استقلال شخصیت» می گویند. روانشناسان غربی هم در این باره (فارغ از مسلمان بودن یا نبودن) می گویند بچه باید شخصیت مستقلی داشته باشد. بچه هایی که چشمشان به دیگران است که ببینند دیگران چه می کنند ، نخبه و دانشمند و متفکر نمی شوند. بچه های متفکر در عالم خودشان اند و ویژه اند. کاری به کسی ندارند. با همه فرق میکنند. اینها یک چیزی میشوند. البته فرق نه به معنای کارهای عجیب و غریب ، بلکه به معنای کار درست و حسابی است. یک جوری فکر می کنند و جوری قضایا را میبینند و تحلیل می کنند که کس دیگری این طور نگاه نمیکند. این خیلی ویژه است. افراد خاص و ویژه در کودکی شان هم اینگونه اند. عرفا و بزرگان هم اینگونه اند. آیت الله بهاءالدینی از بزرگان بودند و صاحب تشرفات خدمت امام زمان. ایشان کسی بودند که وقتی به مشهد می‌رفتند پشت در حرم می‌نشستند بعد یک دفعه می‌گفتند برویم داخل. گفتند چه شد؟ فرمود آقا اجازه دادند داخل برویم. در یکی از صحن ها می نشستند می گفتند فلانی زیارت جامعه بخوان! چهار خط می‌خواندند می گفتند بس است! آقا عنایت کردند بلند شوید برویم. طبیب مرحوم آیت الله بها الدینی تعریف می‌کردند که من خودم از ایشان شنیدم که می گفتند من شیرخواره بودم ۶ ماهم بود مریضی پیدا کردم (ظاهرا زردی). من را پیش دکتر بردند. دکتر من را معاینه کرد. فهمیدم دارد اشتباه نسخه می پیچد. خواستم بگویم که من این بیماری را ندارم و بیماری من چیز دیگری است. اما شش ماهه بودم و زبان نداشتم! حالا اهل بیت که حرف هم میزنند. حضرت خدیجه هنگامی که حضرت زهرا س را باردار بودند ، میفرمودند این بچه در عالم جنین با من حرف می زند! چه کسی باورش می شود این ها را؟ آیا اینها تخیلات است؟ فکر میکنند افسانه است. اصلا اصل ، این هاست. ما چون اکثریت را می‌بینیم فکر می‌کنیم این درست است! اتفاقا آن درست است! انسان باید با فرزندش در جنین حرف بزند و او هم جوابش را بدهد! بچه اگر خاص باشد این جور می شود. پدر و مادر اگر خاص باشند اینجور می شود. اهل بیت ، انسان کامل بودند. یعنی هر چه اینها داشتند ، کمال انسانیت بود. یعنی کسی که اینها را ندارد ، نقص است. مشکل این است که ما هم مثل بقیه ایم. وقتی زیارت می رویم هم در و دیوار می بینیم. انسان های خاص هستند که چیز دیگری می بینند. مثل مرحوم علامه طباطبایی؛ ایشان هر سال در مراسم عزاداری جلسه ای در ماه محرم شرکت می کردند. یک سال ساختمان حسینیه را گسترش دادند. علامه کنار یک دیواری نشستند. به ایشان عرض کردند که آقا خانه را گسترش دادیم. جای دیگری بنشینید. ایشان فرمود به این دیوار روضه بیشتر خورده است! زیرا در قسمت قدیمی ساختمان بوده. چند نفرند این ها؟ اقلیت هستند یا نه؟ حالا اکثریت بهتر است یا اقلیت؟! چند علامه طباطبایی و آیت الله بهجت و ... داریم؟ کم اند... پس مشخص می شود که اقلیت بهترند. پس چرا ما نگاه میکینیم ببینیم کجا شلوغ تر است؟ چه کسی بیشتر طرفدار دارد و درباره چه کسی بیشتر حرف می زنند؟! این ها مهم نیست. اتفاقا اولیاء خدا دشمنان و حسودان بیشتری دارند. علامه طباطبایی وقتی تفسیر المیزان را نوشته بودند، سیل نامه به سوی ایشان می آمد که به ایشان اهانت می کردند. تفسیری که شهید مطهری فرمود 200 سال باید بگذرد تا مردم بفهمند که علامه چه نوشته! اصلا اگر کسی می خواهد بنده ویژه خدا شود باید تحمل کند این قضایا را. باید تک و ویژه باشد. به علامه می گفتند چرا کسی تا به حال این حرف ها را نزده ؟ چرا تفسیر تو ویژه است؟ چرا قبلا این حرفها را کسی نگفته؟ خب اصلا معنای «ویژه» یعنی همین. یعنی خدا فهمی به او داده که به بقیه نداده. ایشان شبیه اکثریت نبود. اصلا شبیه اکثریت بودن بد است. غلط است. 🔔 @Aminikhaah_Media
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 🔷 جلسه چهارم 🔷 بخش چهارم 🔶 آیا همیشه این طور است؟ خیر، گاهی خوب است انسان شبیه اکثریت باشد. اما کی و کجا؟ (در جلسه بعدی بیشتر توضیح داده خواهد شد) اولا اصل اولیه بر این استوار است که انسان نباید شبیه اکثریت باشد. بقیه چطور مجلس ختم میگیرند ، شما آنطور نگیر. بقیه چطور مجلس عروسی می گیرند؟ شما آنطور مجلس نگیر! اگر میخواهی موفق باشی آنطور نباش. بودند کسانی که میگفتند ما مثل بقیه مجلس عروسی نگرفتیم، امام زمان در مراسم ما شرکت کردند. اصلا برای ما مهم است که امام زمان در مراسم عروسی ما شرکت کنند یا نه فقط در هیات ایشان را صدا میزنیم؟ ایشان فقط در مجالس روضه شرکت میکنند؟! عروسی هایمان را نمی آیند؟! آیا تصور ما نسبت به امام زمان این است؟ اتفاقا ایشان از شادی مومنان بیشتر خوشحال می شوند. از ازدواج مومنین بیشتر خوشحال می شوند. آیا امام زمانِ ما اینگونه هست یا نه؟ بچه ی ما که به دنیا می آید امام زمان به ما تبریک نمیگویند؟ نمی آیند در گوشش اذان بگویند؟ بودند کسانی که امام زمان در گوش بچه شان اذان گفته ؛ چرا؟ چون آن ها ویژه اند ، مثل بقیه نیستند. اگر مثل بقیه باشد و جزء اکثریت باشد امام زمان تحویلش نمیگیرند. کسی به دختر و پسری گفته عروسی تان را جوری که برخلاف رضایت خداست نگیرید. خدا به شما بچه نمی دهد. گفتند نه می رویم کربلا درست می شود... عروسی گرفتند و رفتند کربلا و برگشتند و بچه دار شدند، بچه اول قلب نداشت ، بچه دوم به دنیا آمد از دست پرستار افتاد و مرد؛ .. می گویند آرزو داریم! یک شب است! اما آن شبی هم که بچه اش می میرد یک شب است! اصلا کسی که میخواهد یار اهل بیت باشد و به کار اهل بیت بیاید باید «ویژه» باشد. باید شبیه بقیه نباشد. والا شبیه بقیه دستش آلوده می شود به خون اهل بیت؛ مثل مردم کوفه. دیدند که این همسایه و آن همسایه که قید امام حسین و مسلم را زد ، با خود گفتند پس من چرا پای عهدم بمانم؟ همیطور چشم باز کردند و دیدند قاتل امام حسین ع شدند : لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُم ، امتی امام حسین ع را کشتند. شهید مصطفی ردانی پور، یک انسان ویژه است. ایشان مثل بقیه نبود. مثل بقیه هم ازدواج نکرد. شنیده بود که حضرت امام فرموده بودند که اگر کسی بتواند با همسران شهدا که دختران جوانی هستند و به خاطر این شرایط ، بیوه و بی سرپرست شده اند ازدواج کند بهتر است. ایشان رفته بود و همسر شهیدی در محله شان پیدا کرده بود. به مادرش نگفته بود که ایشان همسر شهید است. رفته بودند خواستگاری و پسندیده بودند. ایشان به خانمش گفته بود که ببین من نمیخواهم مثل بقیه ازدواج کنم. میخواهم ویژه ازدواج کنم. بیا چند کارت دعوت بنویسیم. یکی را ببریم حرم امام رضا ایشان را دعوت کنیم. یکی را ببریم حرم حضرت معصومه، از ایشان و اهل بیت دعوت می کنیم. یکی را هم می بریم مسجد جمکران از امام زمان دعوت می کنیم. من میخواهم مهمان های ویژه ام این ها باشند. همسر ایشان می گوید شب عروسی، سحر با صدای ضجه مصطفی بیدار شدم. دیدم ایشان دارد گریه میکند و میگوید شما چقدر مهربانید... پرسیدم چه شده؟ گفت الان خواب بودم ، حضرت زهرا س به خوابم آمدند و فرمودند آقا مصطفی ما در عروسی شما شرکت کردیم! ایشان فردای عروسی اش رفت جبهه، سه ماه بعد پیکرش بازگشت. مثل شهید حججی که آنقدر خاص بود، هنوز هم امام حسین ویژه ها را سوا می کند. اما اگر کسی مثل بقیه بود جدا نمی کنند. همسر ایشان تعریف میکند که با هم رفتیم انگشتر خریدیم. گفت اگر اسیر داعشی ها شدم چه شکلی روی اینها را کم کنم! رفتند روی انگشتر (یا زهرا) نوشتند. او مثل بقیه غصه نان و آب نداشت، تک بود. عاقبت چه شد؟ دستش را بریدند، جنازه اش را قطعه قطعه کردند و سوزاندند. آنچنان رویی از داعشی ها کم کرده بود که جنازه اش را هم نمی توانستند تحمل کنند. مثل خاری فرو رفت در چشمانشان. یکی دیگر از ویژه های عصر ما حضرت امام ره است. به ایشان میگفتند که مثل بقیه باش که صدایشان در نمی آید و زندگیشان را می کنند. ایشان میفرمود من به بقیه چه کار دارم؟ من به تکلیف کار دارم. تکلیف را با بقیه و اکثریت که نمی شود تشخیص داد. میخواهی موفق باشی، اکثریت را کنار بگذار. ویژه باش. تنها و تک باش. خودت باش. اینجور آدم هایی به درد اهل بیت می خورند. به حضرت امام میگفتند هیچ کس سر این مسائل اعتراض نمیکند، اما ایشان میفرمود من به بقیه کار ندارم. وظیفه خودم را انجام می دهم. تا اینکه تبعید شدند ترکیه و بغداد. آن موقع حتی پول نداشتند سوار تاکسی شوند. حاج آقا مصطفی گفتند که آنجا غربت امام رو دیدم. مرجع تقلید شیعیان تک و تنها در کشور غریب.. باید اینطور بود و گرفتار حرف مردم نشد. چه کار داری به حرف بقیه؟ خودت باش ، خودت زندگی کن. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه پنجم 🔷 بخش اول 🔶 گاهی تبعیت از اکثریت خوب است. آن هم وقتی است که اکثریت ، تابع «فطرت» باشد و نه «هوای نفس». مرحوم فیض کاشانی در تفسیر آیه «وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ» (انعام / 116) می فرماید: «لأنّ الأكثر في الغالب يتبعون الأهواء» (تفسير الصافي، ج2، ص: 151) تبعیت از اکثریت از آن جهت بد است که غالبا اکثریت تابع هوای نفس اند. هوای نفس هم سرانجامی غیر از جهنم ندارد. «َ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ » (ص / 26) « به دنبال هواىنفس مرو كه از راه خدا به بيراهه مى كشد و معلوم است كسانى كه از راه خدا به بيراهه مى روند عذابى سخت دارند به جرم اينكه روز حساب را از ياد بردند.» « فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين» (قصص / 50) « بدان كه اينان تنها از هواهاى خود پيروى مى كنند و آيا كسى گمراه تر از پيرو هوى بدون راهنمايى از خدا هست؟ به درستى كه خدا مردم ستمگر را هدايت نمى كند.» اما وقتی اکثریت ، تابع فطرت و عقلانیت بود ، اینجا باید مذاق اکثریت را مد نظر داشت و کارهایی که وجدان عمومی این جماعت بر نمی تابد را انجام نداد. «وَ مَنْ يُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدى وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبيلِ الْمُؤْمِنينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصيرا» (نساء / 115) «و هر كس بعد از آنكه حق برايش روشن شد مخالفت رسول كند و روشى غير راه مؤمنين اتخاذ نمايد، وى را به همان وضعى كه دوست دارد واگذاريم و به جهنم در آريم كه چه بد سر انجامى است.» مرحوم علامه طباطبایی ره در تفسیر این آیه می فرمایند: «مشاقه و شقاق اين است كه تو در يك شقى قرار بگيرى، و طرف مقابلت در شق ديگر. و اين كنايه است از مخالفت و طرفيت. و بنا بر اين، مشاقه كردن با رسول خدا، آن هم بعد از آنكه راه هدايت روشن و مشخص شده. معنايى جز مخالفت كردن با رسول، و از اطاعتش سر پيچى كردن ندارد. و بنا بر اين، جمله" وَ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ" بيان ديگرى است براى مشاقه با رسول (ص) و مراد از سبيل مؤمنين اطاعت رسول است. چون اطاعت رسول، اطاعت خداى تعالى است، هم چنان كه خود خداى تعالى فرمود:" مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ" (نساء / 80). پس سبيل مؤمنين بدان جهت كه بر ايمان به خدا اجتماع كرده جامعه اى تشكيل مى دهد، همان اجتماع بر اطاعت خدا و رسول است. و اگر خواستى مى توانى بگويى راه مؤمنين عبارت است از اجتماع بر اطاعت رسول. چون حافظ وحدت سبيل مؤمنين همان اطاعت رسول (ص) است، هم چنان كه قرآن كريم در جاى ديگر فرموده:" وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا" (آل عمران / 103). ... و نيز فرموده:" وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ" (انعام / 153). و وقتى به حكم اين آيات راه خدا عبارت است از راه تقوا و مؤمنين عبارتند از كسانى كه به سوى اين راه دعوت شده اند. در نتيجه سبيل اين مؤمنين در حالى كه اجتماعى تشكيل داده اند عبارت است از سبيل تعاون بر تقوا، هم چنان كه فرمود:" تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ" (مائده / 2) و اين آيه بطورى كه ملاحظه مىكنيد از معصيت خداى تعالى و شق عصاى اجتماعى اسلام و يا به عبارتى ايجاد تفرقه در آن را نهى مىكند، و اين همان است كه گفتيم معناى سبيل مؤمنين است.» (ترجمه تفسير الميزان، ج5، ص: 131 - 132) این است که در روایات داریم وقتی اکثر مومنان موضع و نظر خاصی دارند جدی بگیر: «اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ.» (نهج البلاغه ، حکمت 309) «از فراست و گمان افراد باايمان برحذر باشيد، زيرا خدا حق را بر زبان (و فكر) آنها قرار داده است.» 🔔 @Aminikhaah_Media
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔈 #آینده_انقلاب 📣 جلسه اول 📅97/11/06 #مازندران #فریدونکنار #دانشگاه_صنعتی_مالک_اشتر 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه پنجم 🔷 بخش دوم 🔶امام حسن ع و امام حسین ع به همراه عبدالله بن جعفر و ابن عباس در مجلسی با معاویه روبرو بودند. بین عبدالله بنن جعفر و معاویه بحثی شد. معاویه فضایل اهل بیت ع را انکار می کرد و عبدالله بن جعفر از آیات و روایات پیامبر ص برای او دلیل می آورد. این بحث بالا گرفت تا جایی که معاویه حرفی برای گفتن نداشت. به امام حسن ع و امام حسین ع و سایرین رو کرد و گفت: «همه شما گفته هاى عبد اللَّه بن جعفر را قبول داريد؟ گفتند: آرى.» «معاویه گفت: اى پسران عبد المطلب! شما مسأله بزرگى را ادعا مى كنيد و به دليل هاى قوى استدلال مى نماييد اگر حق باشد!! و شما در باطن مسأله اى را معتقديد كه در ظاهر آن را پنهان مى كنيد و مردم در باره آن در غفلتى كور به سر مى برند. اگر آنچه شما مى گوييد حق باشد همه امت هلاك شده اند و از دين خود مرتد گشته اند و عهد پيامبرمان را ترك كرده اند به جز شما اهل بيت و آنان كه سخن شما را قائلند، و آنان در مردم كم هستند.» معاویه می خواست اینطور وانمود کند که چون طرفداران حرف و عقیده شما در بین مردم کم است پس حرفتان غلط بوده که مشتری پیدا نکرده. و حرف من معاویه درست بوده که این همه آدم به خودش جذب و جلب کرده. اینجا ابن عباس رو به معاويه كرد و گفت : خداى عز و جل در كتابش مى فرمايد: قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ (سبا / 13) ، «عدّه كمى از بندگان من شكرگزار هستند»، و مى فرمايد: وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ (یوسف / 103) ، «بيشتر مردم- اگر چه حرص داشته باشى- مؤمن نيستند». و مى فرمايد: إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِيلٌ ما هُمْ (ص / 24) ، «مگر كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، كه اينان كم هستند»، و در باره حضرت نوح عليه السّلام مى فرمايد: وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ (هود / 40) ، «به همراه او جز عده كمى ايمان نياوردند». اى معاويه، از اين مطلب تعجّب مى كنى؟! عجيب تر از مسأله ما، كار بنى اسرائيل است. ساحران به فرعون گفتند: «هر حكمى مى خواهى بنما، اين زندگى دنيا مى گذرد. ما به پروردگار عالم ايمان آورده ايم» (طه / 72) . آنان به موسى ايمان آوردند و او را تصديق نمودند و تابع او شدند. او هم با آنان و تابعين خود از بنى اسرائيل به راه افتاد تا آنان را از دريا گذرانيد و عجائب را به آنان نشان داد. و اين در حالى بود كه او را قبول داشتند و تورات را تصديق مىكردند و به دين او اقرار داشتند. حضرت موسى عليه السّلام آنان را از كنار قومى كه بت مى پرستيدند عبور داد . گفتند: «اى موسى، براى ما هم خدايى قرار بده همان طور كه آنان خدايانى دارند» (اعراف / 138) . سپس گوساله را اتخاذ كردند و همگى- به جز هارون و اهل بيتش - ملازم آن شدند و سامرى به آنان گفت: «اين خداى شما و خداى موسى است». و سپس حضرت موسى عليه السّلام به آنان گفت: «بر سرزمين مقدسى كه خداوند برايتان مقدّر كرده داخل شويد». در جواب، آنچه خداوند در كتابش نقل كرده گفتند: إِنَّ فِيها قَوْماً جَبَّارِينَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّى يَخْرُجُوا مِنْها، فَإِنْ يَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ (مائده / 22) ، «در آنجا قومى زورگو هستند و تا آنان از آنجا خارج نشوند ما هرگز داخل نمى شويم. اگر از آن خارج شدند ما داخل مى شويم» تا آنجا كه حضرت موسى عليه السّلام عرض كرد: «پروردگارا، من جز خودم و برادرم را در اختيار ندارم. بين ما و قوم فاسقين جدائى بينداز»، و سپس گفت: «پس بر قوم فاسقين تأسف مخور و ناراحت مباش». اين امت هم همان مثال را به طور مساوى اجرا كردند. اينان فضائل و سوابقى با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و منزلتهاى نزديكى با او داشتند، به دين محمّد و قرآن اقرار داشتند تا آنكه پيامبرشان از آنان مفارقت كرد. آنگاه اختلاف نمودند و متفرق شدند و بر يك ديگر حسد بردند و با امام و وليّشان مخالفت كردند تا آنكه از ايشان باقى نماند بر آنچه با پيامبرشان عهد كرده بودند جز رفيق ما كه نسبت به پيامبرمان به منزله هارون نسبت به موسى است و چند نفر كمى كه خدا را با دين و ايمانشان ملاقات كردند، و ديگران به پشت سرشان عقب گرد كردند. همان طور كه اصحاب حضرت موسى عليه السّلام با اتخاذ گوساله و پرستش آن و گمان اينكه خدايشان است و اجتماعشان بر سر آن به جز هارون و فرزندانش و عدّه كمى از اهل بيتش چنين كردند. ( كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج2، ص: 841 - 843 ؛ أسرار آل محمد عليهم السلام / ترجمه كتاب سليم، ص: 527 - 530) 🔔 @Aminikhaah_Media