eitaa logo
آموزش امر به معروف (دوره مقدماتی)
1.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
146 فایل
🍀 هدف از ایجاد کانال، آموزش امر به معروف به زبانی ساده و قابل فهم برای عموم مردم می‌باشد🌺 ✔️ کپی آزاد (با ذکر صلوات😊) 👈ادمین کانال جهت: 🔷انتقاد 🔷پیشنهاد 🔶ارسال خاطرات و تجربیات امر به معروف👇 @ensan_mosleh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ به 👇 📍لم تقولون ما لا تفعلون معنای صحیح: چرا به آنچه می‌گویید، عمل نمی‌کنید؟ آیا میشه از این آیه برداشت کرد که چون ما به چیزی که گفتیم عمل نکردیم پس امر به معروف رو هم کنسل کنیم !🤔 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
🌺 با سلام خدمت اعضای محترم کانال خاطره ای دلنشین و آموزنده رو در چند قسمت مطالعه بفرمایید 🌺
«بسم رب الشهدا» سال ۱۴۰۲ بود که در شیراز شهر جدید صدرا پارک زیبا و سر سبزی به نام اکو پارک برنامه چهارشنبه های طلایی که در بحث عفاف و حجاب بود برگزار کرده بودیم ،البته خواهران برنامه رو برگزار می‌کردند بنده هم به عنوان پشتیبان و همکار آنجا حضور داشتم .خواهران میزی با تجهیزات معنوی ،شکلات و شیرینی و چای و غیره تزیین میکردند و از رهگذران استقبال و پذیرایی میشد .و به خانمهایی که حجاب داشتند تشکر و هدیه ای تقدیمشان میشد و به خانم های بی حجاب هم پذیرایی و گفتگویی میشد و قبول می‌کردند که حجابشون رو رعایت کنند .و به عنوان هدیه یک سال یا شیشه سر بسته که معمولا وصیت نامه شهدا و تربت کربلا داخل اون بود بهشان هدیه داده میشد.منم از این شیشه ها خوشم آمد و یکی را در جیبم گذاشتم که به رسم یادبود به منزل ببرم.زمانی که برنامه تمام شد و وسایل را جمع آوری کردیم، داخل پارک قدم میزدم که خانم خیلی بدجور بی حجابی دیدم و به طرف خانم رفتم و گفتم:سلام کاکو خوبید؟
منم که سر تا پا، لباس خاکی خادم و الشهید پوشیده بودم نگاهی به سر تا پا من کرد و با لحن تنفر آمیز گفتند،بفرمایید . معمولا وقتی میخواستم به کسی تذکر بدم همون سریع میگفتم ببخشید آبجی ،کاکو لطفاً شال یا روسریتون رو بپوشید و میرفتم. ولی اون لحظه واقعا هنگ کردم .فقط یک لحظه دستم رو کردم توی جیبم و شیشه ای که روی میز برداشته بودم رو لمس کردم و بی اراده آن را بیرون آوردم و دو دستی گفتم بفرمایید کاکو تقدیم شما 😁 خانم گفتند این چیه ؟و هنوز اجازه ندادند من توضیح بدهم از دستم گرفتند و با تمسخر گفتند این مال ملوان زبل نیست !؟ 🤔منم گفتم ملوان زبل!؟ بعد یادم آمد تلویزیون یه برنامه کودک نشون میداد ،ولی چه ربطش به این شیشه بود .ملوان زبل اسفناج میخورد و قوی میشد.بعد یه لحظه فهمیدم منظورشان اینه که دریانورد ها توی دریا یا کسی که تو یک جزیره گم میشد یک شیشه حامل از نامه نجات و سر بسته به دریا می انداختند و به ساحل که می‌رسید کسی پیدا میکرد و کمک می‌فرستاد . ولی آیا این خانم هم منظورش همین بود!؟🤔 به هر حال لبخندی زدم و گفتم ها کاکو دقیق زدید وسط هدف اره این هم از همون شیشه ها هست . پیامی برای شماست . یه دفعه گفتند مسخره میکنید گفتم خیر جدی میگم . البته منم نمی‌خواستم آنقدر گفتگو طولانی بشه درسته همه این گفتگو ها سه دقیقه ای شد ولی معمولا میگفتم و میرفتم . دیدم خیلی داره کشش میده و مثل اینکه داره دنبال دردسر میگرده . منم متوجه شدم و گفتم آبجی اینو از برادرت قبول کن و خداحافظ گفت وایسا بینم. منم رفتم یه جورایی یعنی فرار کردم😂 فکر میکنم سه هفته ای گذشت که چهارشنبه آن ، آمدیم توی پارک همون اکو پارک صدرا. من یه گوشه ای نشسته بودم دیدم خانمی خانمی آمد سمت من و سلام کرد منم از جایم بلند شدم و سلام کردم . خانم به من گفت مرا می‌شناسی !؟ گفتم خیر. گفت؛ملوان زبل. خنده ای کردم و گفتم ملوان زبل ؟😂 گفت :بله گفتم معذرت می‌خوام یعنی شما ملوان زبل هستید!؟😂😂 گفت نه ،یعنی هنوز بجا نیاوردی؟ که یه آن یادم افتاد و بهشان گفتم شماااا🤔 همان خانم هستید گفتن بله و میدونید چقدر دنبال شما گشتم .!؟ منم درون دلم گفتم حالا خوب شووووود. گفتم تغییر قیافه و تیپ دادید . گفتند بله .یعنی خیلی تغییر کردم!؟ آخه میدونید اون خانمی که من دیدم اون سه هفته قبل با الان زمین تا آسمون فرق کرده بود . چادری و محجبه و کاملا آراسته و خانم . گفتم چی شده😊 داستان سه هفته قبل👇 گفت :زمانی که شما آمدید پیشم خیلی اعصابم داغون بود و معذرت می‌خوام از هر چی قیافه مثل شما بود بدم میومد و چون مادری دارم بیمار و بستری در بیمارستان و بعد از پارک هم رفتم بیمارستان و آنجا میماندم از همه چیز سیر شده بودم هیچ کس رو قبول نداشتم و دیگر خدا هم قبول نداشتم .😭 دو سه روز از جریان هدیه شما گذشت که خورد و خسته رفتم خونه ،حالم خیلی گرفته بود خیلی گریه کردم .آخه دکترا مادرم رو جواب کرده بودند و گفته بودند امیدی بهش نیست و ببرش خونه . لباس هام رو عوض کردم که بشورم و استراحتی کنم و مجددا برم بیمارستان .بعد از چند ساعتی استراحت یهو از خواب پریدم و نشستم و گریه کردم . انگار یه چیزی گلوم رو گرفته بود و داشتم خفه میشدم حرف نمیتونستم بزنم فقط گریه میکردم ‌.لیوان آبی خوردم (واقعا اینجور داستان ها و خاطرات گفتنش خیلی سخته) لیوان آبی خوردم و بلند شدم که لباس ها رو بشورم که بعد آماده بشم برم بیمارستان همینطور که لباس های چرک رو می‌انداختم داخل لباس شویی و همینطور لباس های دیگر، دست توی جیب‌ها هم میکردم که چیزی داخلشون نباشه که اون شیشه ای که بهم داده بودید رو از جیبم درآوردم و روی میز نهار خوری پرت کردم و لباسها رو ریختم تو لباسشویی و بعد یه چیزی سر دستی حاضری آوردم روی میز نهار خوری .واقعا چیزی از گلوم پایین نمی‌رفت و همینطور اشک میریختم و هق هق میکردم و لقمه ای که در دست داشتم رو پرت کردم روی میز و سرم رو گذاشتم روی میز و گریه میکردم
واقعا گریه امانم رو بریده بود .چون واقعا از خدا و پیغمبر همه کس هم ناامید شده بودم و هیچ چیزی رو قبول نداشتم .سرم را بالا آوردم شیشه را دیدم کنجکاو شدم ،آن را برداشتم و سر چوبی که داشت را باز کردم و همینطور به میز میزدم که اون کاغذ بیرون بیاد .هر جوری بود با یه تنفری کاغذ رو بیرون آوردم و آن را خواندم .خود به خود گریه ام گرفت و چون واقعا متن نامه خیلی سوزناک بود و مثل اینکه وصیت نامه یک شهید بود که گفته بود .خواهرم حجابت رو رعایت کن ،من از مال و خانواده همه چیزم گذشتم و رفتم که نامردی یک وجب خاک سرزمینم و ناموسم را تصاحب نکنه و خدانگهدار .دستم رو محکم زدم روی میز و بی اراده گریه بلند میکردم😔😭😭😭و گفتم فقط کمکم کن .کمکم کن .کمکم کن . که یه دفعه موبایلم زنگ خورد و سراسیمه بلند شدم و به سمت موبایل که روی اوپن آشپزخانه بود رفتم شماره بیمارستان بود . برداشتم گفتم ؛بفرمایید گفت خانم فلانی . گفتم بله . گفتند از بیمارستان تماس میگیریم لطفاً بیاید کارهای ترخیص مادرتون رو انجام بدید .😳 گفتم اتفاقی افتاده ؟ گفتند خیر، مرخص هستند . گفتم آخه چطوری ؟ از همون ترخیص ها که دکتر گفتند که این دم آخر ببریدش خونه !؟ گفتند نه دختر ،مادرتون بهبود پیدا کرده 😭 گفتم تو را به خدا راستش رو بگید گفتند بیا دختر ،بیا مادرت رو ببر . لیوان آبی برایشان آوردم و خوردند و گفتم خب الهی شکر و کمی باهاشون در مورد شهدا صحبت کردم و خودمم واقعا اون لحظه حالم دگرگون شده بود و با اینکه چشمهایش اشک بود و آروم گریه میکرد و خواستم از این حال بیاد بیرون گفتم چی شد آمدید اینجا ؟یهویی منو دیدید؟ گفت من بعد از این جریان که رفتم مادرم رو ترخیص کردم آوردم خونه هر روز میومدم پارک ولی خبری از شما نبود واقعا گیچ شده بودم . گفتم ؛خب میدونید که ما فقط چهارشنبه ها اینجا هستیم .نگو ایشان هم یکی دو تا چهارشنبه از دستشون در رفته بود و چهارشنبه سوم بود که همدیگر رو دیدیم . گفت ؛ اره درسته ولی من چمیدونستم هر روز میومدم و الآنم خانمی اونجا بود و دیدم تذکر میدن و شکلات میدن ، رفت نزدیک دیدم از همون شیشه ها که شما به من دادید روی میز هست و پرسیدم گفتم یه همچین آقایی لباس خاکی و اینجور قیافه ای شما ندارید .؟ گفتن. اون آقا نیست که اونجا نشسته 👈آمدم نزدیک که شدم فهمیدم درسته خودت هستی و تا اینجا که الان اینجا هستم .و خیلی خوشحالم شما را دیدم. گفتم منم همینطور .مگر آدرس داخل شیشه ملوان زبل نبود !؟😂😂😂😂 خلاصه خنده ای کردند و خیلی تشکر و بهشان گفتم میاین بریم پیش خواهران اشناتون کنم گفت من دیگه نیازی به آشنایی ندارم . گفتم چرا !؟ گفت آشنا دارم و رفیق . گفتم چطور ! گفت :خدا و رفیق شهیدم 😳 بله من بیچاره رفیق شهید نداشتم ولی این خانم داشت و اینجور شد که منم یه رفیق شهید پیدا کردم 😭 چه درسی این خانم به من داد و رفت که رفت که رفت . ✍امیر صالحی خادم شیراز_شهر جدید صدرا 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«استاد رحیم پور ازغدی» 🔹اگر «امر به معروف و نهی از منکر» نباشد جمهوری اسلامی به سرعت نابود و فاسد می‌‌شود! 🔹هیچ کس نمی‌تواند جلوی نظارت و نهی از منکر هیچ کسی را بگیرد! 🔸 امر به معروف و نهی از منکر، باید همراه با ، و باشد. 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲 @AmoozesheAmrebemarouf
اینها نمونه ای از پيام های رسیده از مخاطبین محترم هست! 🔺این یعنی ما نتونستیم گفتمان مطالبه گری رو جا بندازیم که همه بدونن خودشون میتونن شخصا با مسئولین ارتباط بگیرن و مطالبه گری کنن! 🔺این یعنی مسئولین انقدر همیشه در فضا و دست نیافتنی بودن که کسی نتونه تصور کنه میتونه بهشون دسترسی داشته باشه! ما انقدرها هم که فکر می کنید خفن نیستیم 😅 ما هم مردم عادی هستیم و فقط وظیفه و تکلیف دینی خودمون می دونیم که از مسئولین مطالبه کنیم و این رو بین بقیه رواج بدیم. شما هم می تونید بسم الله 😊 کانال @phonemotalebe
سلام دوســـ❤️ـت من ‌ وقتی گناهی علنی هست و همه ساکتن‌🤭 و سرشون گرم خودشونه و عین خیالشون نیست🤦🏻‍♂ این تو باش که سکوت رو میشکنی و با زبون خوش امر به معروف میکنی🙂 مثل بقیه بودن آسونه ؛مثل بقیه نباش :) ‌ 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍دخترهای این روزها دارن چفیه سر میکنند برای جنگ با اسرائیل 👇 امر به معروف و نحوه در این روزها رو حتما ببینید و‌ الگوبرداری کنید و 🇮🇷دختران انقلاب🇯🇴 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
1.17M
⭕️‌یکی از علت های اصلی اینکه امربه معروف و نهی ازمنکر احیاء نشده😮 و ترویج نمیشه... یا اینکه گاها با آمران به معروف برخورد میشه👎❌ اینه که خیلیا از یک قانونِ تصویب شده بی اطلاعن 🤗👇🏼 اونم قانون حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکره !✅✅✅ ❌هممون باید هـــــــر کاری از دستمون برمیاد انجام بـدیم... ID: @aamerin_ir
🇮🇷 ⚖ خلاصه ٢۴ ماده حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر، مصوب سال ١٣٩۴ 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«حجت الاسلام فلاح زاده» 📌اگر امر به معروف لسانی جواب ندهد و برخی از ماموران نیروی انتظامی کوتاهی کنند، وظیفه ما چیست؟ 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«حجت‌الاسلام نظری منفرد» ✴️ اهمیت امر به معروف و نهی از منکر 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
دوره آمـوزش مجـازۍ 📖 با تدریـس استاد توانمنـد کشوری 🇮🇷 در پیـام رسانهـاۍ ایرانـی 🔰برای عضویت در کانال آموزشی در لینک زیر کنید🔰 💥 amrn.ir/c 💥
1_412071668.pdf
218.4K
📌می ترسم دهم، چه کنم؟! 😥 👈🏻 10 برای رفع 🤗 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 انتشار برای نخستین‌ بار ⬅️ نحوهٔ مواجهه با رژیم صهیونیستی از زبان شهید حاج قاسم سلیمانی ▫️«ما دشمن‌مان را می‌شناسیم. اگر ترسیدیم، مثل سگ هار تعقیب می‌کند...»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 باید تاسف بخوریم از اینکه معنای امر به معروف و نهی از منکر، درست تشریح نمی‌شود❗️ (۱۳۷۹/۶/۲۵) 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠 📲👇 @AmoozesheAmrebemarouf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا