لحظهٔ دیدنت انگار، یک حادثه بود
حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت
سیب را چیدم و در دلهرهٔ دستانم
سیب را دید، ولی دلهره را دوست نداشت
تا سه بس بود که بشمارد و در دام افتد
گفت یک.. گفت دو..، افسوس سه را دوست نداشت
من و تو خط موازی؟ نرسیدن؟ هرگز!
دلم این قاعدهٔ هندسه را دوست نداشت
درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
از همان کودکیاش مدرسه را دوست نداشت
- مهدی جوینی
هدایت شده از مُنگه..!
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ما از ترافیکامون عروسی میسازیم.
شما واسه شادی روحت چیکار میکنی بیگانه؟😔✨